ناگفتههایی از زندگی "احمد فدایی " در یک اثر
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، انتشارات زمزم هدایت یا همکاری ستاد یادواره شهدا و ایثارگران روحانی استان قم، «آن روز باران میبارید» را به قلم سیده زهرا برقعی و معصومه سادات میرغنی منتشر کرده است.
نویسنده در مقدمه درباره مطالب این کتاب چنین آورده است:
نوشتار پیشروکه سعی دارد زاویای شخصی شهید احمد فدایی را لو دهد آنقدر میارزد که ـ آنقدر خواندنی است که ـ بازخوانی شود.
«آن روز باران میبارید»، قصه مردی است که حتی وقت درد هم با ذکرهای زیر لبی دنبال خدا بود، نه در پی ریا، و میگفت: «لا اله الا اله» تنها ذکری است که لازم نیست لبت را تکان بدهی تا کسی بفهمد داری ذکر میگویی.
سراغ احمد فدایی که رفتم، نشانههای روشنی در کتاب زندگیاش یافتیم که نمیشد بیخیال شد. با این باور، شانه به شانه افکارش راه افتادم و به این یقین رسیدم که تجربه تنها به آنچه برایمان رخ داده نیست؛ مسیر زندگی شهید فدایی مسیر روزمره زندگی ما نیست اما حرفهایش، رفتارش و نوع نگاهش به ژرفای زندگی به کارمان میآید.
میشود خاطرات سلوک یک جوان را به قلم کشید و معنای پهنان آنچه در روزگاری رخ داده است را بازیافت.
کتاب «آن روز باران میبارد»
نویسنده در کتاب «آن روز باران میبارید» به بیان خاطرات حجت الاسلام احمد فدایی در زمان حضور ایشان در جبهههای حق علیه باطل پرداخته است.
بیان خاطرات: بریدهای از دفتر دفترچه خاطرات، در ادامه خاطرات، در ادامه خاطرات، داستان پدر، ظلم بعث، خانه به خانه، پا، مرد نه ساله، راه عشق، هر روز، پول توجیبی، بسیج، مشت ساواک، حضور، پیام امام، خواستگاری، هم حجرهای، یادگاریها، روزهای نورانی، جارو برقی، رسم بندگی، رسم بندگی، کپسول روحیه، روز پدر، محرم اسرار ، شیطنت، لبخند بسیجی، ما را دعا کنید!، حقی بر ماست! آغوش باز خدا بیمار یا پرستار، روزهای آخر، حبیب خدا، مردی که در میزد، در این دنیا، شاهد زنده، بریده ای از وصیتنامه جزو موضوعات این کتاب است.
همچنین نگارنده زیر عنوان «بریده ای از دفترچه خاطرات» چنین آورده است:
به همسرش گفته بود خاطراتش را بنویس؛ او میگفت و همسرش مینوشت.
اول توی ورقهای جدا و پراکنده نوشت و بعد همه را دوباره در دفتری بازنویسی کرد. همسر شهید در این مورد میگوید: «فرازی از زندگینامه شهید فدائی که در سال 70 به امر ایشان در دفتری نوشته بودم، چون اوراق پراکنده ای بود، در این دفتر باز مینویسم و این زندگینامه از زبان ایشان است. اما چون کسالت داشتند من جای ایشان نوشتم.»
همچنین نویسنده زیر عنوان «بیتالمال» نیز چنین آورده است:
دائم به ما میگفت: «باید از بیت المال حداقل استقاده را بکنیم.»
حتی از گرفتن شهریه حوزه هم امتناع میکرد. آرزو داشت، مثل بسیاری از بزرگان، درآمدی جایگزین شهریه داشت تا شهریه خرج خود حوزه شود. به من وصیت کرد بعد از من یا از شهریه استفاده کن یا از حقوق بنیاد و البته شهریه به درخواست خودش قطع شد.
نامهای به شورای مدیریت نوشت که من دیگر نمیتوانم درس بخوانم و طلبه باید یا درس بخواند یا معمم باشد و من دیگر این دو هم را به علت جراحت شدت وارده نمی توانم انجام دهم.
شورا قبول کرد و شهریه را قطع کرد.
ایشان با اولین حقوق بنیاد جانبازان در سال 73-72 شهریه را نگرفت و به ما هم وصیت کرد که نگیریم هم کنون که سال 90 است ما، بحمد الله شهریه ایشان را نمیگیریم و فقط حقوق بنیاد را داریم.
همچنین در بریدهای از وصیتنامه دست شهید احمد فدایی رائینی چنین آمده است:
اگر مشکل نباشد، مقداری در مظالم عباد و خمس و خیرات و مبرات برایم انجام دهید. در همین جا از جمیع مؤمنین و مؤمنات، اعم از فامیل و غیره، که به من مرتبط بودهاند تقاضای عفو دارم که اگر کوتاهی در حقشان شده، این روسیاه را ببخشند، تا خدا هم شما را ببخشد. ان شاء الله در مجالس اهل بیت، لاسیما حسین(ع) و فاطمه(ع) فراموش نفرمایید. خدایا، علی بر کفن سلمان نوشت: نزلت علی الکریم بغیر زاد. پس، من چه بگویم.
گفتنی است، منابع این کتاب، خاطراتی است که خانواده این شهید بزرگوار در اختیار ستاد یادواره شهدای روحانی قرار داده است.
انتشارات زمزم هدایت کتاب «آن روز باران میبارید» را با شمارگان ۲۰۰۰ نسخه، در قطع پالتویی و ۱۲۰صفحه به قیمت ۳۰۰۰ تومان منتشر کرده است./۹۹۸/ن۶۰۲/ش