یادداشت | جامعه نخبگانی و برداشتهای ناقص از واقعیتهای اجتماعی
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، بی تردید هیچ جامعه ای بدون آموزش و تربیتِ درست و هدفمند، نمی تواند به اهداف بلند خود دست یابد. آموزش و تربیت نقش اصلی را در مهارت افزایی و تزریق تفکر «ما می توانیم»، به نسل نو در هر جامعه ای ایفاء می کند.
آموزش در واقع ابزار و شیوه ای نرم برای جهت دهی به جامعه است. تا جایی که حاکمیت می تواند با آموزش هدفمند سطح درک، شعور، بصیرت، تحلیل، امید، همت و تلاشِ جامعه برای رسیدن به اهداف مرحله بندی شده و هدفمند خود را رهنمون سازد.
در واقع نظام آموزشی می تواند در تزریق تفکر حقیر اندیشیدن و یا بزرگ اندیشدن به تار و پود جامعه نقش اصلی را ایفا کند.
جامعه ما نیز از این قاعده مستثنی نیست و اگر می خواهیم پله های ترقی و پیشرفت را طی کنیم و به کشوری بزرگ و تمدنی اثر گذار تبدیل شویم، لاجرم باید آموزش و تربیت درست اسلامی را مد نظر خود قرار دهیم.
نظام آموزشی فعلی ما بدون تردید نیازمند تحول است چرا که این نظام آموزشی و متون درسی آن از سوی کسانی بر کشور ایران تحمیل شد که ایران را ذیل نظام سلطه تعریف می کردند و معتقد بودند که باید هژمونی و آقایی تمدن غرب را پذیرفت و ذیل نظام سلطه آمریکایی حرکت کرد.
انقلاب اسلامی آمد تا ما را از این خود حقارت بینی در آورد و در مسیر رشد و تعالی قرار دهد. سال ها از انقلاب می گذرد؛ اما نظام آموزشی ما همچنان در یک برزخ بزرگ به سر می برد و متاسفانه هنوز انقلاب ما نتوانسته است به خوبی در نظام آموزشی کشور نفوذ کند و اثرگذار باشد.
با درک چنین ضرورتی، برخی به فکر طراحی نظام های آموزشی و تربیتی خارج از نظام رسمی کشور افتاده اند. تا بلکه با کسب موفقیت در طراحی های جدید بتوانند طرح خود را الگوی سایر مراکز و چه بسا الگوی نظام آموزشی کشور قرار دهند. این مساله در بین مذهبیون بیشتر به چشم می خورد، سوز دینی و تعصب مذهبی آنها و البته دغدغه مندی نسبت به تربیت نسلی انقلابی و دینی آنها را به این مهم رهنمون ساخته است.
منتها علی رغم فرصت های حیاتی به وجود آمده در این طرح ها، بی توجهی به برخی تهدیدات کلیدی می تواند آسیبی بزرگ در مسیر طراحی و اجرای این گونه طرح ها به نسل انقلابی ما تحمیل کند.
از این رو در ادامه به فرصت ها و تهدیدهای این طرح ها خواهیم پرداخت.
فرصتها
1. انتقال تفکر راهبردی، کلان و جامع به سطح نخبگانی جامعه
رهبر انقلاب اسلامی بارها بر لزوم عنایت به تفکر راهبردی، کلان و جامع در بین نخبگان جامعه تاکید کرده اند. ایشان در تبیین این نوع تفکر فرموده اند:
«دربارهی مسائل جاری جهان و کشور، من یک مطلبی را آماده کردهام که عرض بکنم؛ خلاصهی مطلب این است که ما به مسائل جهانی و مسائل منطقهای و از جمله مسائل کشورمان، باید نگاه کلان و جامع داشته باشیم؛ این نگاه کلان، به ما معرفت و بصیرتی را عطا میکند که اولاً موقعیت خودمان را، جایگاه خودمان را، ایستگاه خودمان را در وضع کنونی بازیابی کنیم و بفهمیم در چه وضعی قرار داریم؛ بعد هم به ما تعلیم میدهد که برای آینده چه باید بکنیم. در نگاه کلان به کل جهان - و از جمله به منطقه - انسان به این نکتهی اساسی برخورد میکند که نظم مستقر حاکم قبلی دنیا در حال تغییر و تبدیل است؛ این را انسان میفهمد و مشاهده میکند.»
در واقع تفکر و بینش راهبردی به ما کمک می کند که بدانیم دارای چه عقبه تاریخی هستیم، گذشتان ما چه کرده اند، چشم انداز پیش روی ما چیست و به کجا میخواهیم برویم. قطعا وقتی نسبت به راه طی شده و راهی که باید طی شود علم پیدا کنیم وظیفه فعلی و حال حاضر خود را بهتر درک می کنیم و می دانیم کجای تاریخ ایستاده ایم.
اما متاسفانه با بررسی میدانی در سطح جامعه نخبگانی کشور و به تبع آن سطح عمومی جامعه ایران به یک آفت و آسیب بزرگ می رسیم، اینکه سطح درک، شعور، بصیرت، قدرت تحلیل، امید، همت و تلاش، بخش زیادی از جامعه ما در وضعیت مناسبی قرار ندارد.
متاسفانه این بلیه و آفت در بین نخبگان و تحصیل کردگان سطوح عالیه که باید نقش هدایت گری جامعه را داشته باشند بیش از دیگران به چشم می خورد در حالی که بین اندیشه ورزی حقیرانه نخبگان و حقیر شدن جامعه تلازم و نسبتی حیاتی وجود دارد. این را به وضوح می توان دریافت کرد. کافی است در شبکه های اجتماعی و فضای مجازی عضو باشید تا به سطح درک و شعور و خودحقارتبینی بسیاری پی ببرید.
در واقع فضای مجازی فارغ از تمام معایب و محاسنش اما یک حسن بزرگ داشت، اینکه نشان داد بسیاری از نخبگان مدعی ما هنوز هم درگیر مسائل حقیر و ناچیز هستند، مسائلی چون:
دختران خیابان انقلاب
اعدام یک محارب
ربنای شجریان
لباس تیم ملی
ورود یا عدم ورود خانمها به ورزشگاه
خودکشی یک جاسوس
استعفای یک معاون
تبدیل شدن قم به یک کشور مستقل
برخورد چند مامور با یک مجرم
و بسیاری موارد دیگر که جزء مسائل حقیر و فرعی به حساب می آیند؛ اما برخی از نخبگان ما آن را تبدیل به مسائل اصلی کرده اند!
شوربختانه باید گفت؛ وقتی نخبگان جامعه مسائل حقیر و ناچیز برایشان مسائل اصلی شود و ساعت ها پیرامون آن قلم فرسایی کرده، نظریه دهند و از مسائل اصلی و ریشه ای جامعه غفلت کنند، آن جامعه هیچ وقت بزرگ نخواهد شد. چون نخبگانش حس خطرپذیری و اندیشدن نسبت به مسائل بزرگ، انتقال آن مسائل اصلی و بزرگ به سطح جامعه و تلاش برای رسیدن به آنها را ندارند! لاجرم جامعه نیز درگیر مسائل حاشیه ای خواهد شد!
در واقع وقتی لایک و ممبر و فالوور گرفتن ملاکی برای اصلی و فرعی کردن مسائل، شود دیگر آن جامعه به سمت صلاح و بزرگی حرکت نخواهد کرد و نخبگانش بعدها باید علاوه بر پاسخگویی در محضر داور حق، جوابگوی تاریخ باشند!
جالب تر اینکه بازهم در یک شناخت کاریکتاتوری که ناشی از آموزش ناصحیح و کامل است این رفتارهای خودشان را منتسب به مردم داری پیامبران و اولیای الهی می کنند! در حالی که اگر خوب آموزش دیده بودند متوجه می شدند که همه پیامبران با مردم بودند، اما آنها مصلح بودند، هدایتگر جامعه و مردم به سمت اهداف بزرگ و والا بودند، نه اینکه بخواهند جامعه را مشغول حواشی و مسائل حقیر کنند تا لایک و ممبرهایشان زیاد شود، که اگر غیر این بود این همه مورد تمسخر قرار نمی گرفتند!
پس مهمترین مشکل جامعه ما عدم آموزش صحیح در تزریق نگاه "بزرگاندیشی" و احتراز از "خودحقارتبینی" است.
البته بحمدالله، در راس نظام ما رهبری قرار دارد که از نخبگان زمانه ما بسیار جلوترند و بزرگ می اندیشند و برای بزرگ شدن جامعه تلاش می کند!
اما این کافی نیست ما برای اینکه به اهداف راهبردی طراحی شده از جانب رهبری عزیز، یعنی تشکیل دولت اسلامی، جامعه اسلامی و تمدن اسلامی نائل آییم، لاجرم باید کادرها و نیروهایی تربیت کنیم که آنها بتوانند در این مسیر یاری رسان باشند.
بنابر این یکی از مهمترین فرصت های طراحی نظام آموزشی و تربیتی جدید فارغ از نظام رسمی کشور، این خواهد بود که با یک طراحی نظام مند و حساب شده نخبگانی را تربیت کنیم که دارای تفکر جامع و کلان و بینش راهبردی باشند.
2- شکوفاکردن روحیه خلاقیت، به جای روش حفظ محوری
یکی دیگر از مشکلات اصلی نظام آموزشی ما تمرکز بر حفظ محوری و تست زنی است، آسیبی که مانع رشد خلاقیت و ریسک پذیری است. متاسفانه در این شیوه آموزشی افرادی تربیت شده اند که روحیه خطرپذیری و خلاقیت آنها برای انجام کارهای بزرگ و خطرپذیر بسیار تا بسیار پایین است. کسانی که صرفا با حفظ کردن و تست زدن به مدارج عالیه در این نظام آموزشی رسیده اند و مدارک لیسانس و فوق لیسانس و دکترا هم دارند اما این فارغ التحصیلان زیاد نمی توانند با خلاقیت مدیریتی و خطرپذیری کشور را به سمت جلو پیش ببرند و کارهای بزرگی انجام دهند. تاسف زمانی دو چندان می شود که در این سیستم، تعریف نخبگی هم به گونه ای است که هر کس سر به زیرتر، دارای حافظه کوتاه مدت بهتر و قدرت تست زنی بالاتری باشد جزء نفرات برتر قرار میگیرد و الگو می شود اما کسانی که ذاتا خطر پذیرتر و دارای روحیه خلاقتری هستند در این سیستم به حاشیه رانده می شوند. این آفت در سطح جامعه نیز تاثیرگذار بوده و فرهنگ عمومی جامعه ما نیز حافظه کوتاه مدتش بسیار بیشتر از حافظه بلند مدتش فعال است. مثلا به راحتی فراموش می کند که فلان جریان و حزب و شخص چه عملکردی داشته است و بلافاصله بعد از یک دوره، آن حزب و جریان و شخصی را که خود با رای شان کنار زده اند مجددا به عنوان منجی معرفی می کنند و حسرتش را می خورند!
از این رو یکی از فرصت ها در تغییر نظام آموزشی این خواهد بود که در نظام جدید ما با طراحی هنرمندانه و جهتی دهی حساب شده، دانش آموز را به اندیشیدن، نظر دادن و خطر کردن وادار کنیم، به گونه ای او را تربیت کنیم که او خلاقیتش رشد کند.
به عنوان نمونه می توان به جای حفظ محوری از دانش آموزان مدام درخواست کرد که هر هفته یک ایده طراحی کنند، راجع به یک ایده نظر دهند، نظراتشان را یادداشت کنند، راجع به آن بیاندیشند، از سایرین مخصوصا هم کلاسی ها و بزرگترها بخواهند آن ایده و نظر را نقد کنند، پیرامون آن ایده مطالعات هدفمند داشته باشند و خود را مدام در معرض قضاوت قرار دهند تا از قضاوت دیگران هراس نداشته باشند و روحیه خطرپذیری آنها برای کارهای بزرگ و شکوفایی خلاقیت هایشان، تقویت شود./۸۴۱/ی۷۰۱/س
ادامه دارد...
حجت الاسلام محمدعلی رنجبر، پژوهشگر عرصه مطالعات استراتژیک و دکترای علوم سیاسی