۱۰ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۷:۵۰
کد خبر: ۱۳۴۲۷۵
مشروطیت و روحانیت، تعامل‌ها و تقابل‌ها در آینه سه روایت؛

تجربه مشروطه روحانیت را به نظام‌سازی سوق داد

خبرگزاری رسا ـ مرحوم شیخ فضل‌الله نوری مقلد نیست برای همین مشروطه را به عنوان یک نظریه دربست نمی‌پذیرد و در مرحله نظام‌سازی حرف خود را می‌زند.
شيخ فضل‌الله نوري

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از جوان، بررسی تحولات تاریخ مشروطه ایران بدون بررسی نسبت مرجعیت و روحانیت وقت و نحله‌های آن با این تحول، قطعاً ناتمام و ناکارآمد خواهد بود. از سوی دیگر سال‌هاست که این سرفصل مهم درکشاکش حب و بغض‌های جریانی گرفتار آمده است. در آنچه پیش روی شماست علل این رکود پژوهشی را به بررسی نشسته‌ایم.

دیدگاه شهید آیت‌الله حاج‌‌شیخ‌ فضل‌الله نوری نسبت به مشروطه غربی، از فصول در خور مطالعه این بخش از تاریخ است. با توجه به اینکه ایشان از مؤیدین اولیه مشروطه بودند و بعد وقتی بحث قانون اساسی و اقتباس از نظام غربی و قانون اساسی ممالک غربی مطرح می‌شود ایشان در رأس مخالفان غرب‌باوران قرار می‌گیرند.

دکتر مظفر نامدار: در طرح سؤال تفکیک خوبی کردید. ما در مشهورات تاریخی خیلی کم این تفکیک‌ها را می‌بینیم، یعنی وقتی بحث از مشروطه می‌شود معمولاً انقلاب مشروطه را به عنوان یک مجموعه خاصی که عمدتاً از غرب آمده در نظر می‌گیرند، اما این‌جور نیست و ما باید بین این دو جریان در مشروطه تفکیک قائل شویم. دیگر اینکه در انقلاب‌ها و نهضت‌ها یک مرحله نفی سیستم موجود یعنی نظام ایلی قاجاریه یا استبداد قاجاری است و دیگری اثبات وضع موجود. در مرحله اول مردم به دنبال آوردن یک سیستم جدید هستند و در مرحله بعد در پی ایجاد نظام جدیدند. در تاریخ‌نگاری مشروطیت متأسفانه این دو مرحله از هم تفکیک نمی‌شود. درباره ماهیت مشروطیت نیز غربی‌ها معتقدند ساختار مشروطه از غرب الگوبرداری شده و نظامی تحت تأثیر مدرنیته‌ای بوده است که در غرب اتفاق افتاد. از آن طرف مردمی که مذهبی هستند، سعی می‌کنند بگویند چون رهبری این انقلاب دست روحانیون بوده، این حرکت تحت تأثیر نگاه جدید متفکران اسلامی به تحولات جدید بوده است. مردم عادی هم به این تفسیرها توجهی نمی‌کنند و معمولاً در این دگرگونی‌ها خواستار شرایطی هستند که نیاز آنها را برآورده کند.

پس برای اینکه ما بخواهیم نقش مرحوم شیخ فضل‌الله را در انقلاب مشروطه درک کنیم راهی جز این نداریم که برگردیم و آن دو مرحله را تفکیک کنیم. یک مرحله نفی وضع موجود است. در این مرحله هیچ اختلافی نمی‌بینید یعنی متفکرانی را اعم از مذهبی یا غیرمذهبی، فعال یا غیرفعال نمی‌بینید که بر این نکته تأکید نکنند که نظام موجود قاجاریه کشش تحولات ایران را ندارد و نمی‌تواند حل کند و لذا نهضت مشروطه یک انقلاب مردمی است. شیخ فضل‌الله نوری شخصی بود که حوزه نجف را با انقلاب همراه کرد و با آن نامه معروفی که برای علمای نجف فرستاد، گفت این چیز خوبی است و حمایت آنها را جلب کنیم.

می‌رسیم به مرحله دوم که تثبیت وضع موجود، یعنی تأسیس نظامی است که توانایی برآوردن خواسته‌های مردم را داشته باشد. اختلاف زاییده این مرحله است، یعنی برای اینکه مشکلات مردم را حل کنیم، باید چه سازمان و نظامی را بگذاریم که مطابق با ساخت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و باورها و ارزش‌های مردم باشد. اینجاست که اختلاف ظهور می‌کند. در حقیقت منشأ ظهور گرایش‌های مشروطه در مرحله تأسیس نظام مشروطه است. پس باید بین انقلاب مشروطه و نظام مشروطه فرق بگذاریم. آنچه مورد مجادله قرار می‌گیرد انقلاب مشروطه نیست، بلکه نظام مشروطه است، نظامی که به نام انقلاب مشروطه می‌خواهد بیاید و جایگزین نظام قاجاری شود.

مرحوم حاج شیخ فضل‌الله نوری در اینجا بحث دارد. در اینجا سه گرایش داریم و مرحوم شیخ فضل‌الله نوری پاسخ به آن دو گرایش دیگر است. یک گرایش می‌گوید مشروطه فرزند تحولات سیاسی انگلستان است و در این تردیدی نداریم و زاییده غرب است. این نظام به عنوان یک نظام تاریخی در غرب پیاده و اجرا شده و جوابش را هم داده که در آنجا تجدید را به همراه آورده است. یعنی این ادعا را دارند که تجدید زاییده نوعی نظام مردمی است. البته این ادعا محل بحث و گفت‌وگوست. این جریان قائل به اقتباس بی‌چون و چرا از غرب است و معتقد است نظام مشروطه را باید کاملاً از غرب آورد و همان تجربه را در اینجا تکرار کرد. همان‌طور که تکنولوژی را می‌آوریم.

بنابراین مشروطه نیز مانند تلگراف است، برای همین است که وقتی بحث قانون اساسی مشروطه مطرح می‌شود می‌روند دنبال اینکه قانون اساسی بلژیک، فرانسه و انگلیس را بردارند و بیاورند ایران و عین آن را در ایران پیاده کنند. اینها یک گروه هستند که از آنها به عنوان غربگرایان یاد می‌کنیم که این گروه هیچ نقشی در مشروطه نداشتند و میراث‌خوار مشروطه هستند. اینها در میان مردم شأن اجتماعی ندارند، چون عاقدان قراردادهای ننگینی هستند که مردم اساساً علیه اقدامات آنها قیام کردند. گروه دیگر که گروه مذهبی هستند و در رأس آنها علمای مذهبی از جمله علمای نجف قرار دارند، مثل مرحوم خراسانی، میرزای نائینی، میرزا عبدالله مازندرانی و.‌.‌.‌. در ذهن اینها تصویری از مشروطه درست شده است که مشروطه یعنی قانون‌گرایی، یعنی تعدیل قدرت مطلقه کسانی که دارند حکومت می‌کنند و این قانون‌گرایی در ذات اسلام بوده و تمام ادیان برای همین آمده‌اند. تعبیر اینها از مشروطه این است که اگر مشروطه مترادف با قانون‌گرایی است اصلاً اسلامی است، چون کار پیامبر هم این بوده است، بنابراین، این را به مشروطه مشروعه تعبیر می‌کنند، نکته‌ای که تأثیر گرفته از قانون الهی باشد.

نسبت شیخ با این دیدگاه علمای نجف چیست؟

مرحوم شیخ فضل‌الله نوری به مشروطه اینگونه نگاه نمی‌کند. اولاً هر دو جریان یادشده هیچ نقدی بر مشروطه ندارند و مشروطه را به عنوان یک سیستم مطلوب دربست بدون اینکه نقدی بر او وارد کنند و همسازی این سازمان را با ساخت سیاسی، اجتماعی ایران مطابق کنند ببینند این کشش را دارند یا نه، می‌پذیرند.

اما شیخ فضل‌الله نوری نقاد این جریان است و این تحول جدید را با ساخت اجتماعی و سیاسی ایران تجزیه و تحلیل می‌کند. این نشان می‌دهد که نگاه ایشان خیلی عمیق بوده است و برخلاف این دو جریان است که هیچ اعتقادی به نقد این سازمان نداشتند.

مرحوم شیخ فضل‌الله نوری مقلد نیست. مشروطه را به عنوان یک نظریه دربست نمی‌پذیرد و هر دو جریان به او اعتراض می‌کند. شیخ فضل‌الله نوری در مرحله نهضت با مشروطه بود، اما در مرحله نظام‌سازی حرف خود را می‌زند. وی به مشروطه به عنوان یک چهره تاریخی نگاه می‌کند. مخالفت شیخ فضل‌الله نوری با چهره تاریخی مشروطه، یعنی آنچه در غرب پیاده شده، است در حالی که آن آقایانی که مخالفت می‌کنند با این چهره تاریخی کاری ندارند و آن را نشناخته‌اند، مثل مفهوم روشنفکری با مفهوم تاریخی روشنفکری.

با توجه به گذشت 100 سال برداشت جامعه ایرانی درباره مقوله مشروطه و دستاوردهای آن در مقایسه با سال‌هایی که مشروطه رخ داد، چیست؟

حجت الاسلام رسول جعفریان: تا قبل از اینکه رضاشاه به سلطنت برسد، از مشروطه یک تصور می‌توانستیم داشته باشیم، وقتی او به قدرت رسید و ارتباط به قدرت رسیدن رضاشاه را با مشروطه در نظر می‌گیریم، سنجش جدیدی داریم. همینطور که مشروطیت ادامه پیدا کرد، تحلیل‌ها تغییر کردند تا به انقلاب اسلامی رسیدیم که حرکتی است مخالف با مشروطه و از طرفی مکمل آن. ما هرچه از نظر زمانی دورتر می‌شویم تصویر جامع‌تری پیدا می‌کنیم و کلی‌تر بدان می‌نگریم. در واقع هرچه دورتر می‌شویم، نقش مشروطه به عنوان یک نهضت فکری در ذهن ما نقش می‌بندد. طبعاً قضاوت ما از این جریان متفاوت از اشخاصی است که نزدیک آن جریان بودند و حتی تواریخ مشروطه را می‌نوشتند. آنها هم به حوادثی که بعد اتفاق افتاد و به‌نوعی به مشروطه مربوط می‌شوند، واقف نبودند و این طبیعی است که ما بگوییم نگرش ما جامع‌تر و بهتر است.

ما در بررسی مطالعات مربوط به مشروطه نوعی حرکت درجا زده و کند را می‌بینیم. در این بیست و چند ساله منابع و اسناد خوبی ـ ‌هرچند که کامل نیستندـ منتشر شده‌اند، ولی کاری که درخصوص مشروطه انجام شده همه تکرار است و از این اسناد استفاده نمی‌شود. اساساً برای اینکه ما از این حالت خارج شویم چه کار می‌توانیم کنیم؟ چه نکاتی را می‌توانیم برای تاریخ‌نگاری مشروطه در نظر بگیریم؟

به نظر من این اشکال یک دلیل علمی و یک دلیل سیاسی دارد. دلیل علمی ضعف دانش تاریخ‌نگاری در جامعه علمی ماست و مهم‌تر از ضعف علمی، ضعف ارتباطات و اطلاع‌رسانی در بین جامعه تاریخ‌دان ماست. ما عادت کرده‌ایم بیشتر سند و خاطرات منتشر و مصاحبه کنیم و از مجموع اینها یک کار پژوهشی استخراج نمی‌کنیم. ما در پژوهش ضعف علمی داریم، ولی در بخش علمی، ضعف اطلاع‌رسانی و ارتباطات است. مثلاً یک مورخ، پنبه یک موضوع را 30 سال پیش زده است، ولی ما خبر نداریم.

از طرف دیگر جنبه سیاسی قضیه است که در یک‌سری مسائل حساسیت هست که اصلاً موضوع روشن نشود. قصد روشن کردن نداریم. سیاسی برخورد کردن این معضل را به وجود آورده است.

در جریان مشروطیت شاهد ظهور یک گروه روحانی تجددگرا هستیم که خواهان تفکرات تجددگرایانه هستند و وارد مشروطه و خلع لباس می‌شوند و ادامه می‌دهند، منتها درخصوص مشروطه و اتفاقاتی که افتاده است بعضاً دچار نوعی پشیمانی یا وازدگی نسبت به سیاست می‌شوند. در این‌باره توضیح بفرمایید.

از سال‌ها قبل از مشروطه یک بخشی از بدنه روحانیت با تجدد ارتباط برقرار کرد و شاید یک مقداری از این مسئله به سیدجمال و برخی از مریدان وی در تهران و شهرهای دیگر برمی‌گردد. تعدادی از اینها در تهران بودند و تعدادی در نجف. ویژگی عمده اینها این بود که از این تجزیه و تحلیلی که در اوضاع فرهنگی کشور پیش می‌آمد، استقبال می‌کردند.

معمولاً این افراد با بعضی از تشکل‌هایی که روشنفکران داشتند، ارتباط برقرار می‌کردند و در برخی از انجمن‌های مخفی عضویت داشتند. شاید به نوعی با افراد محافل غیبی و فراماسونری رفت و آمد داشتند. در رأس آنها آسید محمد طباطبایی بود که این نگرش، سابقه‌ای هم در خانواده‌اش داشت.

به هر حال این جریان ساده‌ای نبود. وقتی ما تغییر موضع در مرجعیت نجف را می‌بینیم، باید شیوه‌های تأثیرگذاری آن افراد را در مراجع دریابیم. باید توجه داشته باشیم که در این لایه یک‌سری روحانیون متجدد بودند که حتی روی مرجعیت هم تأثیر می‌گذاشتند. شما در ایران ملک‌المتکلمین و سید جمال واعظ را می‌بینید که هر دو چهره شاخص هستند. به غیر از اینها افرادی چون شیخ ابراهیم زنجانی ـ‌که در نجف با این افکار آشنا شده است‌ـ یا سید اسدالله خرقانی ‌ـ‌که آن هم در نجف آشنا شده است‌ـ با بعضی از همفکران خودشان در تهران ارتباط مستمری داشتند. اسدالله خرقانی با اینکه مجتهد بود (1322) دو سال قبل از مشروطه جزو هیئت 9 نفره بود که از آن گروه 56 نفر انتخاب شدند. خرقانی مأموریت پیدا کرد که نجف برود و با اندیشه‌های جدید روی علما و نجف تأثیر بگذارد.

ملک‌زاده نقل می‌کند که نقش وی در مشروطه خیلی مهم بود. به هر حال این دسته از روحانیون دو قسم هستند. یک قسم اینکه وابستگی‌شان به دین خیلی شدید است. تدین شدیدی دارند که اینها بعدها سالم ماندند و اگر یک اشکال می‌دیدند، دلشان می‌خواست این اشکال رفع شود. آنها هم از مرجعیت و فقه دینی پیروی می‌کردند، اما یک عده بودند که در تجدد غرق شده بودند. آن بخش اول وقتی اندیشه‌ها، عملکردها و نتایج را دیدند از مشروطه پشیمان شدند؛ کما اینکه بعضی از مراجع هم اظهار ندامت کردند، مثل نائینی که اصلاً کتابش را هم جمع کرد، ولی بعضی از اینها خود را خلع لباس کردند و در تجدد جلو آمدند و به حدی رسیدند که با دین هیچ نسبتی نداشتند. بعدها در دوره رضاشاه وارد کارهای اداری شدند، نمونه آن شیخ ابراهیم زنجانی است.

فرجام روحانیون نوگرای مشروطه به کجا ختم شد؟

روحانیون نوگرای مشروطه بسته به میزان تدین آنها نسبت به مشروطه به دو دسته تقسیم شدند. بخشی به موضع شیخ فضل‌الله برگشتند و گفتند ما اشتباه کردیم. ما آمدیم سلطنت را مشروطه کنیم، متجددان اسلام را مشروطه کردند و جلوی اجرای احکام اسلام را گرفتند و بخشی به‌طور کل دین را کنار گذاشتند، خود را خلع لباس کردند و در مسیر مشروطه در تجددگرایی هضم شدند.

همانگونه که مستحضرید علما نقش ویژه‌ای در نهضت مشروطیت داشتند و به عبارتی رکن اصلی نهضت مشروطه محسوب می‌شوند. با این اوصاف به نظر شما دغدغه‌های اصلی فکری علما در این مقطع چه‌‌‌بود؟

حجت الاسلام داوود مهدوی زادگان: همان‌طور که فرمودید علمای دین در عصر مشروطه در گذشته تاریخ ایران در تحولات سیاسی‌ـ ‌اجتماعی ایران همواره تأثیرگذار بودند و به همین دلیل حضور جدی آنها را در مشروطیت شاهد‌‌‌هستیم.

باید بدانیم با چه انگیزه و دغدغه‌هایی وارد انقلاب مشروطه شدند و در آن نهضت مردمی، آنها تا سر حد رهبری آن نهضت پیش رفتند. تصور بنده این است که اساساً علما دغدغه اصلی‌شان دیانت و مسئله اسلام بود. این دغدغه از چند جهت پیش آمده بود؛ یکی اینکه اینها شاهد رواج حکومتی بودند که اگرچه در گذشته سابقه داشته است، ولی رفتار شاه در شکل مشروطه بازتاب نداشت. آنها دین را از یک عامل ابزاری برای اقتدار خودشان استفاده می‌کردند و جدیت نسبت به دین و شریعت الهی از خود نشان می‌دادند. از نظر حکومت علاوه بر اینکه حکومت نسبتی با مردم داشت، یک نسبت انحطاط‌آمیز هم بود، یعنی به‌طور کلی حکومت هیچ دغدغه‌ای برای آبادی و عمران و امنیت مردم در نظر نمی‌گرفت، درحالی که اینها از اصول اولیه اندیشه دینی و اسلامی است. به‌طور طبیعی وقتی حکومت توجه نمی‌کرد در جامعه یک نوع انحطاط و توسعه‌نیافتگی شکل گرفته بود. همین امر باعث شده بود که مردم چنین استنباط کنند که این مشکلات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که در جامعه‌شان است، از جانب دین است نه از جانب حکومت.

 علما از ناحیه حکومت‌ها از دو نظر دین را تحت فشار می‌دیدند؛ یکی از نظر روحیه استبدادی و خودکامگی حکومت‌ها و دیگری از این نظر که به امنیت و آبادی مردم توجهی نمی‌کردند. بنابراین حفظ آبروی دین و برداشتن پرده از چهره حقیقی اینگونه حکومت‌ها یکی از دغدغه‌های اصلی علمای مذهبی بود. مضافاً بر اینکه در عصر مشروطه شاهد تلاقی و یک نوع همسایگی با تمدن جدید بودیم که در آن پیشرفت و آبادانی وجود داشت و گروه‌هایی با عنوان منورالفکر آن را تبلیغ می‌کردند که این تمدن ماهیت غیردینی داشت. بنابراین از ناحیه این افراد تبلیغات سویی به مذهب و دین رواج داشت. علما در این مرحله وارد عمل شدند تا نشان بدهند که دین هیچگونه تعارضی با تمدن و پیشرفت ندارد، چنانکه تمدن اسلام سایه‌ای از دین هست و به علاوه به جریان منورالفکر هم نشان دهند که برداشت اینها از دین اشتباه است که تصور می‌کنید دین مانعی برای رشد و ترقی محسوب می‌شود. اینها دغدغه اصلی روحانیون بود.

راه‌حل این دغدغه‌ها چه بود؟

برخی از آنها همنوایی با جریاناتی که از خارج آمده است را پیشنهاد می‌کردند و تصور می‌کردند آنها در گفتارشان صادق‌اند، ولی عمداً دیدند که هیچ نوع صداقتی ندارند. راه‌حل دیگر این بود که حکومت را به شکل مشروطه تبدیل کنیم.

راه‌حل دیگر که راه‌حل شیخ شهید، شیخ فضل‌الله نوری است که از طریق متمم قانون اساسی مطرح کردند. اینها راه‌حل‌هایی است که مطرح شده است. این راه‌حل‌ها نشان داد نتیجه‌ای که علمای دین انتظار داشتند به بار نیامد، زیرا عملاً یک حکومت غیردینی سکولار استبدادی از نوع دیکتاتوری روی کار آمد.

به نظر شما علت این ناکامی با تمام هزینه‌های آن چه‌‌بود؟

نظر من این است که علمای دین در نظام‌سازی سیاسی باید کاری می‌کردند که نکرده بودند و صرفاً یک نوع حرکت اصلاحی انجام دادند و تصورشان بر این بود که این مدل‌های موجود را رفو کنیم و به این ترتیب می‌توانیم مشکل را حل کنیم، ولی عملاً دیدند که نشد و باید بروند به سوی نظام‌سازی. تصور من این است که این حرکت به سوی نظام‌سازی تحول در اندیشه علما بود که بعد از مشروطه ایجاد شد که به صورت عینی در نهضت امام خمینی(ره) قابل مشاهده است.919/د103/ن

ارسال نظرات