۲۵ مهر ۱۳۹۱ - ۱۶:۱۱
کد خبر: ۱۴۲۹۳۹
آیت‌اللّه قرهی:

تمام کارهای عبد عبادت است

خبرگزاری رسا ـ آیت الله قرهی گفت: علّت خلقت در عبادت به معنای عبد بودن است، عبادت در اینجا به معنی نماز و ... نیست، اگر کسی عبد باشد، همین که نشسته باشد، در حال عبادت است.
آيت الله قرهي،‌متولي حوزه امام مهدي(عج) تهران

به گزارش خبرگزاری رسا، آیت الله روح الله قرهی، متولی حوزه علمیه امام مهدی(عج) تهران و استاد اخلاق و معارف اسلامی در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود، با اشاره به حالات عبد خالص پرودگار تصریح کرد: عبد همیشه در حال عبادت است. معبود همیشه معبود و انسان هم همیشه عابد است؛ پس همیشه در حال عبادت است. فقط دو رکعت نماز که عبادت نیست، این تجلّی، تمثیل و نوعی از عبادت است. اگر انسان عبد باشد و برای خدا در بستر برود و با همسر خودش هم باشد، عبادت است.

 مشروح سخنرانی جلسه اخلاق آیت الله قرهی به شرح ذیل است:

 «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»

علّت اصرار بر گناه، تأمّل نکردن انسان در وجود خودش است

عرض کردیم یک علّت این که انسان کافر می‌شود، تأمّل نکردن در وجود خودش است. آیاتی را عرض کردیم که ذوالجلال و الاکرام به زیبایی تبیین می‌فرمایند که اگر شما در وجود خودتان دقّت می‌کردید، می‌فهمیدید و کافر نمی‌شدید.

علّت گناه هم همین تأمّل نکردن انسان در وجود خودش است و تمام لجاجت‌ها هم به واسطه گناه است. پروردگار عالم در سوره واقعه - که دیگر می‌دانید این سوره، سوره‌ای است که بیان شده انسان هر شب بخواند و ثواب­های عجیبی هم دارد -  بعد از آیه «وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظیمِ»، می‌فرماید: «وَ کانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُون؛ أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُون؛ قُلْ إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرین؛ لَمَجْمُوعُونَ إِلى‏ میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُوم» و آن‌ها می‌گفتند: آیا ما چون مردیم و استخوان‌ ما خاک شد، باز هم زنده می‌شویم؟! «أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُون» یا پدران و گذشتگان ما زنده خواهند شد؟! حضرت حقّ  فرمودند: «قُلْ إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرین؛ لَمَجْمُوعُونَ إِلى‏ میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُوم»، البته پروردگار عالم تمام خلق، چه اوّل و چه آخر، همه را یک­باره زنده می‌کند و همه را هم در میقات معلوم جمع می‌کند.

«میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُوم»؛ یعنی آن‌جایی که محشر است و همه باید باشند. خوب و بد، همه با هم جمع می‌شوند. لذا جالب این است که میقات معلوم یعنی جایی که هیچ کس، نه بد و نه خوب، نمی‌تواند آن‌جا نباشد. میقات‌هایی هم که در باب حجّ هست، یک دلیل و برهانش هم همین است.

یکی از اسرار حجّ، همین عنوان میقات است. علّت میقات این است که در آن‌جا هم ثروتمند و هم به ظاهر فقیر (نسبت به ثروتمندان)، هم عالم و هم بی‌سواد و ... حضور دارند. گرچه حجّ از یک باب به استطاعت هست، امّا ما در مباحثمان در باب استطاعت اشاره کردیم که استطاعت بدنی هم مهم است و مهم‌تر از همه، آن استطاعت روحی است که افضل همه اینهاست. البته استطاعت مالی هم هست که انسان بتواند برود. امّا در آن‌جا همه با یک حالت جمع می‌شوند. خدا إن‌شاء‌الله قسمت کند، در عرفات و این میقات‌ها یک حال عجیبی است. عالِم و غیر عالم، زن و مرد، همه و همه در یک لباس حاضر می‌شوند. پروردگار عالم آن را یک مصداقی برای آخرت قرار داده است. اینجا هم می‌فرماید: همین‌طور است که همه در میقات معلوم جمع می‌شوند.

پس می‌فرماید: علّت اصلی که شما گناه می‌کنید، این است: «وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظیمِ» در گناه بزرگ که شرک است، لجاجت و اصرار می‌ورزید، «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ».

در آیات قبلی هم عرض کردیم علّت این که اینها به چنین اعمالی دست می‌زنند، فسق، فجور و فسادشان است که اینها خسارت دیده‌اند و بعد هم ادّعای دانستن می‌کنند که حتّی نسبت به پروردگار عالم هم ایراد می‌گیرند، «وَ أَمَّا الَّذینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً» چرا خدا چنین مثال‌هایی می‌زند؟! مثال پشه می‌زند! یا سوره به نام بقره و فیل می‌آورد! اینها چه حرفی است؟! مگر خدا ...؟!

پروردگار عالم هم فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیی‏ أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها» خدا از مثال زدن به موجودی کوچک مثل پشه یا بزرگتر از آن ابایی ندارد، بلکه خدا در تمثیل‌ها قصدی دارد. چه کسانی می‌فهمند؟

«َأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ» آن‌ها که ایمان آوردند، می‌فهمند مطالب از ناحیه الله تبارک و تعالی است و مهم این است که علم دارند «فَیَعْلَمُونَ».

امّا اینها که کافرند، ایراد می‌گیرند، تازه یک پرستیژی هم می‌گیرند و مثلاً به تعبیری می‌گویند: مگر مثال‌های دیگری را نمی‌شد زد؟!

پروردگار عالم هم جواب می‌دهد، می‌فرماید: «وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ» علّت اصلی این است که اینها فاسدند  و به فسق می‌افتند و تأمّل در خود نمی‌کنند.

 ملاک آفرینش حیات و ممات

در جلسات گذشته آیات متعدّدی راجع به آیه «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ» تبیین شد. امّا راجع به همین مطلب باید گفت: علّت اصلی که پروردگار عالم اینگونه تبیین می‌فرماید، این است که خدا می‌خواهد به واسطه تبیین مرگ و حیات، یک چیزی را به ما یاد بدهد - در این تأمّل بفرمایید، خیلی مهم است - و آن این که ما را بیدار کند.

آیه شریفه‌ای در سوره ملک خیلی زیبا در این مورد بیان می‌فرماید: «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزیزُ الْغَفُورُ» پروردگار عالم، آن پروردگاری است - با «الذّی» نسبت به ذوالجلال و الاکرام توضیح می‌دهد - که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید کدامتان نیکوکارترید.

«اَحْسَنُ عَمَلاً» خدا حسن عمل هم نمی‌خواهد، بلکه احسن عمل می‌خواهد. یک مطلبی که پروردگار عالم از همه می‌خواهد، این است که همه نیکو باشند. اصلاً ملاک ذوالجلال و الاکرام نیکویی بشر است، منتها یکی نیکویی بیشتر دارد و یکی کمتر.

 گرامی ترین انسان کیست؟

کما این که پروردگار عالم فرمود: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم» مبنا بر تقواست، بستر تقواست، امّا چه کسی اکرم است؟ وقتی تقوا شد، همه عندالله تبارک و تعالی گرامی‌اند امّا اکرم (گرامی‌ترین) کیست؟ - اکرم، احسن، اتقی، اینها همه باب افعل التفضیل هستند - گرامی‌ترین، متّقی‌ترین هستند.

پس پروردگار عالم مبنا را بر تقوا و انسان را گرامی و احسن قرار داده است، «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویم» - احسن هم باز همان باب افعل التفضیل است - ذوالجلال و الاکرام می‌خواهد همه ما بهترین باشیم. اشرف مخلوقات همین است، در همه مطالبش باید بهترین باشد. تا جایی که ملک باید محضر انسان بیاید.

وحی دفعی قبل از آمدن جبرائیل بر پیامبر (ص)

من اثباتاً طبق آیات قرآن عرض کردم و دیگر نمی‌خواهم برگردم که اصلاً وحی دفعتاً بر پیغمبر آمده، ولی این که حضرت جبرائیل می‌آمد و به نبیّ مکرّم عرضه می‌داشت، از این جهت بود که می‌گفت: الآن آن آیه را باید بگویی. لذا اینگونه نبود که اوّل به حضرت جبرائیل آیات نازل شود و بعد به پیغمبر. اگر اینطور بود که برعکس می‌شد؛ یعنی جبرائیل مقامش بالاتر می‌شد! آن هم آیاتی که قرآن می‌فرماید: اگر این آیات بر جبل نازل می‌شد «لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً».

از خود «إقرأ» هم می‌شود همین را  فهمید که اوّل آمده، حالا می‌گوید بخوان، «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ». لذا همه اینها قبلاً بر قلب نازنین نبیّ مکرّم آمده؛ چون پیامبر اشرف مخلوقات است. اصلاً انسان اشرف مخلوقات است، پیامبر هم که اشرف همه انسان‌ها و همه انبیاء است. اگر کسیتصوّر کند اوّل بر جبرائیل نازل می‌شد، اشتباه است؛ یعنی اوّل جبرائیل باید خبر را بداند، بعد پیامبر؟! اصلاً این صحیح نیست و با آیات الهی ارتباط ندارد.

ما این مطلب را قبلاً بحث کردیم و فقط گذرا برایتان یادآوری کردم که آیات الهی دفعتاً بر پیامبر نازل شده و بعد وحی که می‌آمد، بیان می‌کرد این آیه را بخوان. من با ادلّه‌ای هم که عرض کردم در باب نوع وحی، بر این نوع وحی قائل و مصر هستم و بنده غیر از این چیز دیگری را ندیدم و نمی‌بینم و فقط همین است؛ چون انسان اشرف مخلوقات است.

عرض کردیم جنّ باید بیاید از انسان مطلب یاد بگیرد. این تسخیر اجنّه اگر به این معنا باشد که ما از اجنّه چیز یاد بگیریم، اشتباه است. لذا باید به این معنا باشد که اجنّه هم در اختیار انسان باشند و ... . البته اجنّه مقامشان بالاست، می‌دانید که بعد از انسان، اجنّه هستند.

قرآن هم راجع به عبادت بیان می‌فرماید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون» یعنی به همراه انسان، فقط جنّ را می‌فرماید و چیز دیگری را نمی‌فرماید. جنّ و انس را نیافریدیم إِلاَّ لِیَعْبُدُون» که «لِیَعْبُدُون» را «لِیَعْرِفون» تبیین کرده‌اند.

 تمام کارهای عبد، عبادت می شود

تبیین علّت العلل خلقت در عبادت به معنای عبد بودن است، عبادت در اینجا به معنی نماز و ... نیست، اگر کسی عبد باشد، همین که نشسته باشد، در حال عبادت است. مصداق آن در ماه مبارک رمضان است که می‌گویند: «نَوْمُکُمْ فِیهِ عِبَادَةٌ»، خواب شما هم عبادت است.

لذا عبد همیشه در حال عبادت است. معبود همیشه معبود و انسان هم همیشه عابد است؛ پس همیشه در حال عبادت است. فقط دو رکعت نماز که عبادت نیست، این تجلّی، تمثیل و نوعی از عبادت است. اگر انسان عبد باشد و برای خدا در بستر برود و با همسر خودش هم باشد، عبادت است.

مثلاً وقتی سر کار می‌روی، بگو: «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»، خدایا! تو گفتی از تو حرکت از من برکت، گفتی تو حرکت کن من برکت می‌دهم، چشم، من هم می‌روم؛ آن‌وقت این هم عبادت است.

بیت الخلا مکان تخلیه مواد زاید بدن است امّا اگر عبد باشی، همان هم عبادت است. لذا آداب دارد، مثلاً ورودش با پای راست و خروجش با پای چپ است. دارد که در آن زمان آیات قرآن مانند آیه الکرسی خوانده شود، حتّی بیان شده: در موقعی که دفع فضولات از انسان می‌شود و آن فضولات را می‌بینید، دعا بخوانید: «اللّهمّ اطعمنی طیباً فی عافیة و اخره منّی خبیثاً فی عافیة» خدایا! چه چیز طیّبی دادی من در عافیت و صحّت و سلامت کامل خوردم، حالا چه بیرون آمد، خبیث! امّا در عافیت. لذا در روایت داریم که پس کلّه انسان می‌زنند که خودش ببیند تا هم اگر یک موقعی خونی، چیزی بود بفهمد و هم بفهمد که چه طیّب و طاهری خورد و چه خبیثی بیرون داد! این ها همه درس است. لذا عبد آن‌جا هم عبد است. برای همین مولی‌الموالی(ع) فرمودند: خدایا! اگر تو نمی‌گفتی نمی‌رفتم که ... . عرض کردم که این هم چیز عجیبی است.

 سیر حرکتی بشر باید تبدیل از حَسَن به احسن باشد.

پس انسان که احسن تقویم هست، به واسطه تقوا اکرم می‌شود. لذا باید در ابتدا کریم باشد - این نکته یک کد است - انسان به عنوان احسن نسبت به همه موجودات است، پس در خودشان حدّاقل باید حَسن باشد. حدّاقل حسن بودن هم در متّقی بودن است. بعد باید آرام آرام از این حَسن بودن به احسن بودن برسد. سیر حرکتی بشر باید این باشد که روز به روز از حَسن به احسن برسد. بستر تقواست، «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم» پس باید متّقی باشد.

پس انسان‌ها در درون خودشان باید تقوایشان بیشتر باشد، «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویمٍ» ولی مع الاسف «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ» مع الاسف مرگ‌بارترین آیه همین است که انسانِ احسن، اسفل شود، آن‌قدر پایین بیاید که مثل چهارپا شود، «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلّ» تازه چهارپا هم نه که اهانت به چهارپا هم نشود، بلکه از چهارپا هخم پست‌تر شود! وامصیبتا!!!

 علّت آفرینش، یافتن نیکوکارترین ها است

پروردگارعالم فرمود: من مرگ و زندگی را آفریدم تا شما را آزمایش کنم که کدامتان نیکوکارترید نه این که کدامتان نیکو هستید، «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»، «حَسَنُ عَمَلاً» نه، بلکه «أَحْسَنُ عَمَلاً»، نیکوترین عمل‌ها را انجام دهید.

اصلاً بشر نفهمید حیاتش برای چیست، «الدنیا مزرعة الآخره» اینجا که خبری نیست، همه چیز آن طرف است. شما اینجا فعلاً باید عمل جمع کنید، مثل مورچه که تابستان تند تند کار می‌کند تا در زمستان استفاده کند. مثل این که می‌گویند: جیک جیک مستونت بود، فکر زمستونت نبود؟! بشر هم باید فکر آخرت باشد، همه اینها برای آخرت است، ما فکر می‌کنیم دنیا برای دنیا است و اشتباهمان هم همین است.

 در استخدام در آوردن جسم برای روح

لذا تا جان داریم باید کار کنیم و به این جسمان هم برسیم امّا با هدف «قَوِّ عَلی خِدمتک جَوارحی». غذا باید بخوری برای خدمت به خدا، برای عبادت و بندگی، اگر هم بخواهی قوی بشوی باید آن هم برای بندگی خدا باشد، در همه موارد نیّت باید «قو علی خدمتک جوارحی» باشد.

به این جسمت هم باید خطاب کنی و بگویی: من همه اینها را دارم به تو می‌دهم، برای این که در راه خدا خدمت کنی. اگر با این جسم کمی کنار بیایید و با او حرف بزنید، او هم کنار می‌آید. البته کنار بیایید، نه این که هر چه گفت بپذیرید، بلکه شما این قدر به او بگویید تا بالاخره بپذیرد.

جسم در دست روح است، من سراغ دارم جسم‌هایی که خیلی ضعیف هستند به قدری که وقتی کوچکترین باد و سرمایی به آن‌ها می‌خورد، از پا می‌افتند امّا روح قوی نمی‌گذارد این جسم بیافتد. یک مدّت این جسم با روح کلنجار می‌رود امّا روح به جسم اجازه نمی‌دهد و با او به شدّت مبارزه می‌کند و به او تشر می‌زند که حالا بیا، بعد کلّی استراحت می‌کنی.

شهید چمران در آخرین لحظات که می‌دانست آخرین لحظات عمرش است، به جسمش خطاب کرد: می‌دانم خیلی به تو زحمت دادم امّا ناراحت نباش تا ساعتی دیگر راحت می‌شوی و استراحت می‌کنی.

پس انسان باید بداند که آمده که احسن عمل را انجام دهد و دلیل حیات این است. کافران نفهمیدند و علّت ترس از مرگ هم همین است که این را نمی‌دانند.

  کافر و دلبستگی به متاع دنیوی

قرآن کریم و مجید الهی باز یک مطلبی را در همین زمینه بیان می‌فرماید، خداوند در سوره آل عمران می‌فرماید: «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» و بعد می‌فرماید: «وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ».

چرا کفّار فسق و فجور می‌آورند؟ برای این که متاع دنیا را می‌بینند. پروردگار عالم می‌فرماید: «کلّ نفس» هر نفسی، هر جانداری، طعم مرگ را می‌چشد. مرگ به معنی از بین رفتن نیست، موت یعنی می‌چشیم این حال را به حال دیگر. درحالی که ما از عالم ذر، عالم صلب را چشیدیم. در صلب هم اینطور نیست که تصوّر کنیم ما می‌خواستیم بیرون بیاییم، خیر. همان‌طور که در عالم رحم هم فکر می‌کردیم خبری است و نمی‌خواستیم بیرون بیایید. اینجا هم همین است، همه مرگ و موت را می‌چشند - موت است، نه فنا. فانی نمی‌شویم، بلکه به جایی دیگر می‌رویم. البته فانی در الله شدن هم یک بحث دیگری است -

«وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ» همان روز رستاخیز پاداش‌هایتان به طور کامل به شما داده می‌شود. پس معلوم می‌شود دنیا برای آخرت است. هر کسی را که از آتش به دور بدارند و در بهشت بیاورند، قطعاً کامیاب می‌شود.

دنیا هم چیزی جز فریب نیست و متاع غرور است؛ یعنی تو را مغرور می‌کند و فریب می‌دهد. یک موقعی انسان می‌فهمد که دیگر مرگش فرا رسیده است. مولی‌الموالی(ع) فرمود: «یا من بدنیا اشتغل، قد غره طول الامل، الموت یغتی بغتة، و القبر صندوق العمل» یک دفعه می‌بینی مرگ آمد و هیچ کسی را هم خبر نمی‌کند.

 «وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ» او را که از آتش جهنّم دور کردند و داخل بهشت کردند، پس او رستگار و کامیاب شد.

«وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُور» علّت اصلی کفر، همین دل بستن به متاع دنیاست که در آیات دیگر هم إن‌شاءالله اشاره می‌کنیم.

پس باید بدانیم که طبعاً اگر دنیا را یادآوری می‌کند، می‌فرماید: حواستان باشد، چرا کفران می‌کنید و کافر می‌شوید؟! علّت اصلی این است که شما به حیات و مماتتان دقّت ندارید. اگر در این مطلب دقّت می‌کردید، تمام بود.

آیا کسی که در راه رضایت خدا گام برمی‌دارد با آن که در راه غضب خدا حرکت می‌کند، یکسان است؟!

ببینید قرآن کریم و مجید الهی باز یک جایی به همین کسانی که به اصطلاح دنیاطلب هستند، بیان می‌فرماید: بدانید فردای قیامت اینگونه است. خطاب به پیامبر هم همین را بیان می‌فرماید: «وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ» هیچ پیغمبری خیانت نخواهد کرد. هر کس در چیزی خیانت کند، روز قیامت به کیفر آن می‌رسد.

بعد حضرت حقّ برای این که این مطلب را بفهمانند، می‌فرمایند: «ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ» هر کس عمل خودش را انجام می‌دهد و آن‌جا هم همین عمل خودش را آورده است و به کسی هم ظلم نمی‌شود.

«أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ» آیا کسی که به ایمان در راه رضای خدا قدم برمی‌دارد، مانند کسی است که به کفر راه غضب خدا را پیموده است؟! آیا اینها یک جایگاه را دارند؟! در حالی که جایگاه او جهنّم است و این جهنّم هم جایگاه بسیار بدی است!

«هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ» امّا مؤمنین، درجاتشان، درجات بسیار عالی است و پروردگار عالم بصیر است به آنچه که شما دارید انجام می‌دهید.

بعد در همین قرآن می‌فرماید: اگر راست می‌گویید، تمنّای مرگ کنید. شما تمنّای مرگ هم نمی‌توانید بکنید. اگر واقعاً بیان می‌کنید که شما می‌توانید، خب تمنّای مرگ را هم داشته باشید.

برای همین است که عنوان آیات «کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ»[18] و «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ» در قرآن، نسبت به همین کسانی است که به دنیا چسبیدند. « وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ». علّت اصلی‌ کفر آن‌ها هم همین است که دقّت در عمل و حیات و ممات خودشان ندارند و نگاه نمی‌کنند که از کجا بودند و به کجا رسیدند.

  همه به آن چیزی که از آن فرار می کنند، می رسند!

امیرالمؤمنین(ع) در این زمینه جمله‌ای را می‌فرمایند که خیلی زیباست. حضرت می‌فرمایند: «أَیُّهَا النَّاسُ کُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ فِی فِرَارِهِ مَا مِنْهُ یَفِرُّ وَ الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ إِلَیْهِ وَ الْهَرَبَ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ»ای مردم! هر انسانی در گریز خواهد بود و می‌خواهد فرار کند امّا در آخر، به همان چیزی می‌رسد که از او فرار می‌کند.

مانند کفّار که از مرگ فرار می‌کنند، آن‌ها زندگی را می‌خواهند برای این که به مرگ نرسند، دیگران را می‌کشند که خودشان زنده باشند و اموالی داشته باشند.

«أَیُّهَا النَّاسُ کُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ فِی فِرَارِهِ مَا مِنْهُ یَفِرُّ» خیلی عجیب است که می‌فرمایند همه انسان، هر نفسی، هر انسانی فرار می‌کند. از چه؟ از مرگ. امّا از هر چیزی که فرار می‌کند، به او می‌رسد.

بعد می‌فرمایند: «وَ الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ إِلَیْهِ» اجل انسان را به سوی خودش سوق می‌دهد. ما از مرگ فرار می‌کنیم در حالی که هر لحظه مرگ با ماست، پس فراری نداریم.

در روایت است که حضرت عزرائیل(ع) فرمود: من می‌بینم که بشر به خاطر مرگ به جاهایی پناه می‌برد که محکم است و از مرگ به جایگاه‌های امن فرار می‌کند، در حالی که از مرگ، به سوی مرگ فرار می‌کند. این‌جا هم امیرالمؤمنین(ع) همین را می‌فرمایند.

اگر بخواهیم تمثیلش را بزنیم، می‌توان به رفتن انسان‌ها به پناهگاه‌ها در بمباران اشاره کرد. در دوران ما خوب معلوم شد. البته نمی‌گویم که مثلاً اگر یک موقعی جنگی باشد، انسان نباید در پناهگاه‌ها برود،- که إن‌شاءالله هیچ موقع جنگی نباشد - امّا در آن زمان همه به پناهگاه‌ها فرار می‌کردند. یک موقعی طرف از پناهگاه بیرون می‌آمد، با یک تصادف کوچک، یا سکته کردن یا غرق شدن، می‌مرد. همان کسانی که از مرگ فرار می‌کردند، آخر به آن رسیدند.

یعنی هیچ موقع نمی‌توانی از مرگ فرار کنی. هر لحظه از عمر ما بگذرد، ما به مرگ نزدیک­تر هستیم. بالاخره مرگ می‌آید؛ پس ما داریم نزدیک‌تر می‌شویم.

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: اجل سوق دهنده نفس انسان است به سوی خودش «وَ الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ إِلَیْهِ»؛ و گریز از اجل موجب رسیدن به اوست «وَ الْهَرَبَ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ».

«هرب» یعنی فرار کردن - با حرب به معنای جنگ متفاوت است - و «یفر» هم به معنای فرار است امّا می‌دانید تفاوت آن چیست؟ «هرب» برای کسی بیان می‌شود که می‌خواهد تند بدود و به سرعت فرار می‌کند -مثل صمصام و سیف؛ عرب صمصام را به عنوان شمشیر تیز و برّنده بیان می‌کنند امّا سیف را به هر شمشیری بیان می‌کنند - لذا هرب به معنای کسی است که می‌خواهد به سرعت فرار کند. مثل دو می‌ماند که یکی خیلی تند می‌دود و دو او خیلی تیز است امّا یکی سرعتی ندارد.

می‌گوید: به سرعت دارید فرار می‌کنید امّا نمی‌دانید به سوی مرگ دارید می‌روید «وَ الْهَرَبَ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ» و در کنار او به مرگ می‌رسید.

پس علّت اصلی همین است که انسان بصیر نیست «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ». پروردگار عالم به خاطر این که انسان به این مطلب برسد و درک کند، فرمود: یک نگاهی به خودتان کنید.

إن‌شاءالله زنده باشیم هفته آینده به آیه بعدی «هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً»می‌پردازیم.

پروردگارا! به اولیاء، انبیاء و خصّیصین درگاهت قسمت می‌دهیم، ما را با قرآن در دو دنیا محشور بگردان.

 «السلام علیک یا ابا عبد اللّه»

از هرچه بگذریم، سخن دوست خوش‌تر است. هیچ چیزی مثل این سلام‌ها برای ما کارساز نیست. البته وظیفه‌مان است، باید کارهای دیگر را انجام بدهیم. یک موقع کسی نگوید: پس حالا که این طور شد، ما دیگر ما بحث و درس و علم و عبادت و همه این‌ها را کنار بگذاریم، چون این‌ها مهم نیست. نه، این‌ها تکلیف شرعی ماست و باید انجام بدهیم. امّا می‌دانیم که نهایتش نه نماز ما کارساز است - خودم را عرض می‌کنم، با شما کاری ندارم، من بینی و بین الله خطاب به نفس خودم عرض می‌کنم - و نه عمل دیگری که انجام می‌دهیم. امّا آنچه که هست این است که آن‌ها باید شفاعت کنند و دستمان را بگیرند.

 یک روایتی در موسعه الامام المهدی(عج) - که پنج جلدی است و در این کتاب، روایات شیعه و سنّی جمع شده است -  دیدم که اهل جماعت هم دارند. وجود مقدّس نبیّ مکرّم می‌فرمایند: بعد از من کسی می‌آید که «اسمه کاسمی و ...» بعد شروع  به توصیف کردن ایشان می‌کنند، بعد می‌فرمایند: «أنا و هم شفعاء یوم القیامة و بهم اعمالکم مقبولة».

به همین خاطر است که در زیارت جامعه هم بیان می‌کنیم و می‌گوییم: «وَ بِمُوَالَاتِکُمْ تُقْبَلُ الطَّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ وَ لَکُمُ الْمَوَدَّةُ الْوَاجِبَة» همه چیز به واسطه این‌هاست، اگر ولایت این‌ها نباشد، محبّت این‌ها نباشد، اصلاً این اعمال ما مفتش گران است. شفاعت آن‌ها هم لازم است «و بشفاعتهم اعمالنا مقبولة إن‌شاءاللّه»./958/د102/ن

ارسال نظرات