۱۰ آذر ۱۳۹۱ - ۱۶:۳۳
کد خبر: ۱۴۸۲۵۸
با هدف آشنایی جوانان با شخصیت شهید ردانی پور؛

ویژه‌نامه اینترنتی شهید مصطفی در فضای مجازی منتشر شد

خبرگزاری رسا ـ ویژه‌نامه اینترنتی «شهید مصطفی» با هدف آشنایی جوانان با شخصیت شهید حجت‌الاسلام ردانی پور در فضای مجازی منتشر شد.
ويژه‌نامه شهيد مصطفي رداني‌پور
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، ویژه‌نامه اینترنتی «شهید مصطفی» شامل خاطراتی از شهید ردانی پور، خاطره آقاتهرانی از شهید ردانی پور، عروسی شهید حجت الاسلام ردانی پور، عمامه‌ای که کفن شد، مصاحبه با برادر شهید ردانی پور در دو بخش و وصیتنامه شهید مصطفی ردانی پور در پایگاه اینترنتی تبیان منتشر شد.
خاطراتی از شهید ردانی پور
در بخش خاطرات این ویژه‌نامه می خوانیم: آیت الله مصباح به خاطر جایگاه ویژه علمی و مبارزاتی و حضور در چند مناظره ایدئولوژیک کمونیست‌ها، جایگاه بسیار محترم و ویژه ای در ذهن ما داشتند، وقتی به محضر ایشان رسیدیم، خیلی غافلگیرانه، خم شده و دست آقا مصطفی را بوسیدند.
سردار شهید مصطفی ردانی‌پور فرمانده قرارگاه فتح سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در عملیات والفجر دو و در تاریخ پانزدهم مرداد ماه سال 1362به شهادت رسید.
خبر رسید که ضد انقلاب با حمله به روستایی نزدیک سنندج، دکتر جهاد سازندگی را به اسارت برده است، صبح اول وقت راه افتادیم، مصطفی، عمامه به سر، اما با بند حمایل و یک نوار فشنگ تیر بار دور کمر قوت قلب همه بود.
پیش مرگ های کرد که در کنار ما با دشمن می جنگیدند، چپ چپ به مصطفی نگاه می کردند، باور نمی کردند او اهل رزم و درگیری باشد همان صبح زود، ضد انقلاب دکتر را به شهادت رسانده بود، اما درگیری تاعصر ادامه داشت، وقت برگشتن، پیش مرگ‌ها تحت تاثیر شجاعت مصطفی قرار گرفته و ول کن او نبودند.
یکی از آنها بلند، طوری که همه بشنوند گفت: اینو می گن آخوند، اینو می گن آخوند، مصطفی می خندید، دستی کشید به سبیل‌های تا بناگوش آن کاک مسلح و گفت : اینو میگن سبیل. اینو می گن سبیل.
بحران کردستان ادامه داشت و اعزام نیروهای داوطلب، به طور معمول 30، 40 نفره بود، یکی از شب‌ها که در ستاد مشترک پادگان سنندج جمع بودیم سرهنگ صیاد شیرازی ضمن صحبت فهمید که آقا مصطفی در یاسوج و روستاهای آن دارای نفوذ معنوی است، به او گفت: خوبه به یاسوج برید، شاید با آوردن نیروهای آن منطقه بتونیم از توان اونها در نبردهای کوهستانی استفاده کنیم.
فردا صبح راه افتاد، با شکل و شمایل طلبگی، همان عمامه جمع و جور، قبا و عبای ساده و تر و تمیز، سه روز بعد برگشت، با یک گردان رزمنده‌های لر، همه مسلح، همه عاشق انقلاب.
عروسی شهید حجت الاسلام ردانی پور
طلبه شهید مصطفی ردانی پور شب حضرت زهرا سلام الله علیها را در خواب می بیند که به عروسی اش آمده ، شهید ردانی پور به ایشان می گوید: خانم ! قصد مزاحمت نداشتم ، فقط می خواستم احترام کنم. حضرت زهرا سلام الله علیها پاسخ می دهند: «مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نیائیم به کجا برویم؟»
هر وقت که مادر برای سرو سامان دادن پسرش نقشه ای می کشید و او را در خلوتی به کنار می کشید می شنید که مصطفی می گوید : بچه های مردم تکه پاره شدن ،افتادن گوشه کنار بیابون‌ها ،اون وقت شما می گین کارهاتو ول کن بیا زن بگیر.
 با همه این اوصاف شنیده بود، امام (ره ) گفته‏اند با همسرهای شهدا ازدواج کنید، مادر هم که دست بردار نبود و تو گوشش می خواند که وقت زن گرفتنت شده، بالاخره راضی شد و مادر و خواهرش را فرستاد بروند خواستگاری.
 بهشان نگفته بود که این خانم همسر شهید است، او همه خواستگارها را رد می کرد، مصطفی را هم رد کرد، مصطفی پیغام فرستاد امام (ره ) گفتن : «با همسرهای شهدا ازدواج کنید » باز هم قبول نکرد او می خواست تا مراسم سال همسر شهیدش صبر کند.
 دوباره مصطفی پیغام فرستاد که شما سید هستید می خواهم داماد حضرت زهرا (س) باشم، دیگر نتوانست حرفی بزند جوابش مثبت بود .
 امام خطبه عقدشان را خواند، مصطفی گفت : «آقا ما را نصیحت کنید » امام (ره) به عروس نگاهی کرد و گفت: « از خدا می خواهم که به شما صبر بدهد.»
 طلبه شهید مصطفی ردانی پور برای عروسی‌اش علاوه بر میهمانان ، یک کارت دعوت نیز برای حضرت زهرا سلام الله علیها می نویسد و به ضریح حضرت معصومه سلام الله علیها می اندازد ، شب حضرت زهرا سلام الله علیها را در خواب می بیند که به عروسی اش آمده ، شهید ردانی پور به ایشان می گوید: خانم ! قصد مزاحمت نداشتم ، فقط می خواستم احترام کنم. حضرت زهرا سلام الله علیها پاسخ می دهند: «مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نیائیم به کجا برویم؟»
خاطره آقاتهرانی از شهید ردانی پور
در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی ،علمای اسلام اولین کسانی بوده اند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب مردمی اسلامی را سراغ داریم که در آن،حوزه و روحانیت پیشکسوتان شهادت نبوده اند و بالای دار نرفته اند واجساد مطهرشان بر سنگفرشهای حوادث خونین به شهادت نایستاده است.
بنده یکی از آن عزیزانی که خیلی خوب می‌شناختم و از کودکی با هم بودیم، شهید آقا مصطفی ردانی پور بود، چون درباره ایشان اطلاعاتی دارم، می‌گویم، وقتی داستان کردستان پیش آمد، شهید مصطفی به غرب رفتند و سپس به جنوب آمدند.
شهید ردانی پور، شهید خرازی و یک عده از بچه‌های اصفهان، همه از غرب به جنوب آمدند و یک عملیات را شروع کردند و بعد از آن دیگر در همان‌جا ماندند، خودش یک روحانی فعال به شمار می رفت و با شهید عبدالله میثمی و شهید رحمت الله میثمی که برادر بودند، همراه بود.
مرحوم آقا عبدالله در قرارگاه خاتم و مصطفی هم فرماندهی لشکر امام حسین(ع) را بر عهده داشت و معمولا در قسمت‌های مختلف فعالیت می‌کرد.
یکی از کارهای خیلی خوبی که آقا مصطفی راه انداخت، ارتباط بین حوزه و جبهه بود،  یادم می‌آید آقا مصطفی پلی بین حوزه و جبهه زد، او فرماندهان جنگ را جمع می‌کرد و به خدمت بزرگانی همچون حضرات آیات مصباح، جوادی آملی، مشکینی، بهاءالدینی و بهجت می‌آورد.
آقا مصطفی طلبه بود، هم او، این علما را می‌شناخت و هم آن‌ها او را می‌شناختند این کار سبب می‌شد که همه طلبه‌ها به فرماندهان عالی‌رتبه علاقه‌مند شوند و هم فرماندهان به طلبه‌ها.
در نتیجه معمولا موقع برگشت به جبهه با ماشین‌هایی که آورده بودند تعداد زیادی از طلبه‌ها را هم به جبهه می‌بردند، علما هم بسیار به جبهه علاقه داشتند و احساس مسؤولیت می‌کردند، این سبب می‌شد که رفت و آمد بین علما و رزمندگان برقرار بشود، شهید ردانی پور معمولا هم دنبال این بود که از عملیات بگوید و راهکارهای اخلاقی بگیرد و هم از آقایان، استفاده‌های معنوی بکند.
او می‌گفت آن خبرهایی که ما از آن‌جا داریم به آقایان می‌گویم تا دشمنان، مطالب را طور دیگری به محضر ایشان نرسانند، اطلاعات غلط ندهند و از داشته‌های آقایان هم استفاده معنوی می‌کنیم.
این فکر ایشان، فواید زیادی هم داشت، کار خیلی قشنگی بود، خیلی از این فرماندهان جنگ را ما از آن موقع دیده بودیم و می‌شناختیم، به ویژه بچه‌هایی که در اصفهان بودند. 
برای همین هم بنده بعد از جنگ، آماری را درباره شهدای روحانی گرفتم و دیدم که نسبت شهدای روحانی به جمعیت ما زیاد است، طلبه‌ها درباره حضور در جبهه، شهادت و حمایت از ولایت فقیه و حضرت امام(ع) تلاش خوبی داشتند.
البته توجه داشته باشید که این را برای فخرفروشی نمی‌گویم، چون ما خودمان را مدیون نظام می‌دانیم و هر کس هم هر کاری کرده باشد وظیفه‌اش بوده است، حتی ما طلبه‌ها هر چقدر هم دویده باشیم باز هم کاری نکرده‌ایم و در مقایسه با کاری که باید می‌کردیم، این‌ها قطره‌ای بیش نیست.
در والفجر 8 بود که عملیات خیلی پیچیده شده بود، شهید حسین کوهرنگی‌ها، مسؤول طرح و عملیات تیپ قمر بنی‌هاشم بود، بنا نبود که در حین عملیات، نماز جماعت خوانده شود، چون بچه‌ها جمع می‌شدند و اگر یک مرتبه بمباران می‌کردند، همه شهید می‌شدند.
 حسین با موتور آمد و گفت برویم یک‌جا که با شما کار دارم، من را عقب موتور نشاند و با سرعت به جایی برد که نمی‌دانستم کجا بود، ولی او همه جای منطقه را به خوبی می‌شناخت، 10 دقیقه به اذان بود.
گفت: نماز ظهر و عصر را بخوانیم، گفتم: حسین مگر علی (علی زاهدی‌فر، فرمانده لشکر) نگفته است نماز جماعت نخوانیم، گفت: نگفته که دو نفری نخوانید.
گفتم: حسین چه کار می‌کنی؟ گفت: من الان دیگر کارم تمام است، نماز را خواندیم و برگشتیم، باور کنید 10 دقیقه نشد که او به خط مقدم رفت، بمباران کردند و حسین، تکه پاره برگشت، دستش خیلی مجروح شده بود.
در ماشین امداد گفتم: حسین چی شد؟ گفت حاج آقا لیاقت نداشتم دفعه بعد، دعا کنید، حسین رفت اصفهان مداوا شد و برگش، هنوز در فاو بود که شهید شد، این‌ها این‌گونه بودند، می‌فهمیدند، راه را رفته بودند که امام می‌فرمود: یک شبه راه صد ساله را طی کردند.
وصیت نامه شهید مصطفی ردانی پور
بسم الله الرّحمن الرّحیم
سپاس خداوندی را که انور جلال او از افق عقول بندگانش تابان است. و خواسته اش از زبان گویای کتاب و سنت نمایان. خدایی که دوستان خد را از دلبستگی به دنیای فریب کار رهانید و به شادی های گوناتگونشان رساند.
 واما شما ای روحانیون و طلاب عزیز همان طور که امام فرمودند تذکیه و تعلم را پیشه خود سازید و جوانان عزیز اسلام را هادی باشید و در آغوش هدایت الهی جای بگیرید، کار شما بهترین کاراست همان کار پیغمبر و ائمه معصومین است، هدایت و ارشاد و اداره جامه ی اسلامی و پیاده کردن احکام نورانی اسلام.
 و مانند علی بن ابی طالب(ع) در دعا می‌خوانیم «ولا تأخده فی الله لوﻣﺔ لائم» در راه خدا حرکت کردن سختی و رنج دارد، موانع زیاد است و با صبر و استقامت راه انبیاء را ادامه دهید که امروز جوانان ما با ریختن خونشان موانع راه را برداشتند و بر می دارند و ما در قیامت در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی عذری نداریم و البته این حرف من با هم درسها و هم سنگران خودم است، نه به بزرگان که سخن گفتن در مقابلشان بی ادبی است، آنان مربی ما هستند و ما شاگرد آنان.
و شما ای پاسدار عزیز و جوان برومند که هدفتان مقدس است و راهتان روشن و حرکتتان حماسه آفرین است، چون هجرتتان آغاز بر هجرتها بود و خون سرختان پیام آور هدفتان و سرهای بریده و بدن‌های قطعه قطعه شده شما نشانگر مظلومیت تان است، دست از دامان امام زمان و نوکرانش نکشید که اینان عمال اسلامند و اسلام اصیل را باید از امثال غفاری‌ها، سعیدی‌ها، مطهری ها، بهشتی ها، صدوقی‌ها، مدنی‌ها، دستغیبی‌ها و امثالهم گرفت.
بدانید اسلام منهای روحانیت اسلام نیست و این سد دشمن شکن را نگذارید بشکند.
مادرم ، آن زمان که اسلام و انقلاب به خون احتیاج داشت تو ثمره سالها عمرت را که فرزندی مسلمان بود هدیه کردی، چه خوب امانت داری کردی و چه به موقع امانت را دادی، پس شاد باش و فرزندان دیگرت را هم بده و خود مانند زینب معلم دیگران باش.
مبادا بر من گریه کنی که اگر شهید باشم زنده ام، زنده تر از زنده ها. حلالم کن و به برادرانم و به بچه های خواهرانم بگو که آنان باید خود را برای قربانی شدن آماده کنند و سربازی اسلام را بر عهده بگیرند.
خواهرانم، در تربیت فرزندانتان بکوشید و حجاب را رعایت کنید، زهرا گونه زندگی نمایید و شوهرانتان را به راه خدا وادارید، مادر خدا پدرم را رحمت و شما را عاقبت به خیر کند، انشا الله اگر کربلا مشرف شدی مرا فراموش نکن و از حضرت امام حسین(ع) تقاضا کن که قربانیت را بپذیرد.
هر وقت خبر کشته شدن من به شما رسید بگو «انا لله و انا الیه راجعون» و این را یک امتحان قلمداد کن.
 پروردگارا هرچند به نفس مطمئنه نرسیدیم و در جهاد اکبر پیروز نگشتیم، اما به جهاد اصغر پرداختیم پس «ربّنا فاغفر لنا ذنوبنا وکفّر عنّا سیّئاتنا و توفّنا مع الأبرار، ربّنا و ءاتنا ما وعدتّنا علی رسلک و لا تخزنایوم القیمة إنّک لا تخلف المیعاد».
برایم هفت نگیرید خرج نکنید، فاتحه ای ساده و پول آن را به انجمن ایتام اهدا نمایید، در صورت امکان در قبرستان شهدا دفنم کنید کنار پاسداران تا شاید خداوند به واسطه آنان مرا ببخشد و در هنگام دفنم زیارت عاشورا و روضه حضرت زهرا بخوانید.
ویژه‌نامه اینترنتی «شهید مصطفی» با هدف آشنایی جوانان با مقام این شهید بزرگوار با تهیه کنندگی و تنظیم جواد دلاوری در گروه حوزه علمیه تبیان به نشانی www.tebyan.net منتشر شده است. /907/ت302/پ
ارسال نظرات