۲۹ آبان ۱۳۹۲ - ۱۰:۱۸
کد خبر: ۱۹۰۱۴۹
استاد حوزه علمیه:

نداشتن واعظ درونی دلیل بی‌وفایی برخی افراد به امام حسین بود

خبرگزاری رسا ـ استاد حوزه علمیه با اشاره به روایتی از امیرمؤمنان(ع) مبنی بر این‌که بدانید اگر کسی به خودش کمک نکند و یک واعظ درونی، برای خود قرار ندهد، واعظ بیرونی به دردش نمی‌خورد، گفت: تا انسان از درون خود را پاکسازی نکند، اگر پیامبر(ص) هم دائم برایش کلاس بگذارد، اثری نمی‌گیرد.
السلام عليک يا ابا عبدالله(ع)

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حجت‌الاسلام اکبر سعیدی، استاد حوزه علمیه شامگاه سه‌شنبه بیست و هشتم آبان ماه در مسجد قاسم بن الحسن(ع) واقع در بزرگراه محلاتی تهران با اشاره به روایتی از امیرمؤمنان(ع) در نهج البلاغه مبنی بر این‌که بدانید اگر کسی به خودش کمک نکند و یک واعظ درونی، برای خود قرار ندهد، واعظ بیرونی به دردش نمی‌خورد، گفت: تا انسان از درون خود را پاکسازی نکند، اثری نمی‌گیرد.

وی افزود: بسیاری افراد پای درس پیامبراکرم(ص) بودند و اثری نیافتند اما بسیاری دیگر حتی ایشان را ندیدند اما با یک حدیث متنبه شدند.

حجت‌الاسلام سعیدی دلیل اثرنکردن نصایح حضرت نوح(ع) در فرزندش را نداشتن واعظ درونی پسرش دانست و گفت: وقتی حضرت نوح(ع) به پسرش می‌گوید به کشتی سوار شو، گفت من به بالای کوه می‌روم اما غرق شد.

استاد حوزه علمیه علت این حالت در روایات را گناه زیاد و محبت به دنیا مطرح کرد و در بیان نمونه‌های قرآنی این مسأله، ابراز داشت: همسر لوط(ع) به سبب نداشتن واعظ درونی گمراه شد اما همسر فرعون به‌دنبال سعادت می‌گشت و تشنه حقیقت بود و اگر حقی می‌دید، می‌پذیرفت.

وی با اشاره به این‌که امام حسین(ع) به بسیاری فرمودند مرا یاری کنید، اظهار داشت: عبیدالله بن جعفی از طرفداران عثمان بود، به او کلکی زدند و همسرش را گرفتند اما امیرمؤمنان(ع) همسرش را به او برگرداند و به‌همین دلیل می‌خواست برای ایشان کاری انجام دهد و جبران کند.

حجت‌الاسلام سعیدی  ادامه داد: هنگامی که امام حسین(ع) به سمت کوفه آمدند، عبیدالله بن جعفی از کوفه بیرون و به قصر ابی مقاته در بیرون شهر رفت، حضرت سیدالشهدا(ع) در راه سفر، به خیمه او برخورد و فرمودند او کیست؟ دعوتش کنید به ما بپیوندد، اما او گفت من از کوفه آمده‌ام و آمادگی ندارم و امام(ع) شخصا از او درخواست کردند، او گفت حمایت از شما انتهایش کشته شدن است.

استاد حوزه علمیه اضافه کرد: او سپس به‌دنبال امام حسین(ع) آمد و گفت اسبی چابک و شمشیری برنده دارم، امام حسین(ع) نپذیرفتند و فرمودند خودت با ما نیستی اینها را نمی‌خواهم.

وی اظهار داشت: ضحاک عبدالله بن مشرقی در میان راه کوفه، همراه پسرعمویش، با کاروان امام برخورد کرد، امام حسین(ع) به او فرمود ضحاک ما را یاری نمی‌کنی؟ گفت حاضرم یاری کنم، اما تا وقتی می‌مانم که بدانم به درد می‌خورم، او صبح عاشورا جنگید اما اسبش را جایی بست که آسیب نبیند، در میان جنگ خدمت امام(ع) آمد و گفت اجازه بدهید من بروم و آنجا را ترک کرد، او تا مرز شهادت رفت اما به‌خاطر دلبستگی به دنیا عاقبت به خیر نشد./956/پ202/ی

ارسال نظرات