۲۹ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۶:۰۳
کد خبر: ۴۹۲۱۸۳

گزارشی از کتاب دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال ایران

ماهیت تغییرناپذیر سیاست خارجی آمریکا، احساسات ضدآمریکایی را در غرب آسیا به‌طورکلی و در ایران به‌طور خاص، وخیم‌تر خواهد کرد. نبود یک اصلاح اساسی، وقتی با لفاظی‌ای جمع بشود که به‌موجب آن قول داده شود در رویکرد آمریکا تغییر ایجاد شود، احتمال دارد نتیجه‌ی عکس دهد.
کتاب دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال ایران

به گزارش خبرگزاری رسا، کتاب دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال ایران تألیف دکتر فؤاد ایزدی در ۳۶۳ صفحه و در ۷ فصل و در سال ۱۳۹۰ به‌وسیله دانشگاه امام صادق (ع) منتشر شده است. مؤلف با بررسی «شبکه مسائل ایران»، دیدگاه‌های مختلف درباره‌ی سیاست‌های آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران را شناسایی نموده و پس از بر شمردن ساختار دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال ایران در زمان دولت بوش، به این پرسش می‌پردازد که این دیپلماسی، مطابق کدامیک از دیدگاه‌های مطرح شده است.

فصل ۱: مقدمه

در حال و هوای جنگ سرد دهه‌ی ۱۹۵۰، آمریکا سیاست پروپاگاندای فعالی را با هدف واردکردن غرب آسیا در ائتلاف جهانی ضد شوروی در این منطقه –و خصوصاً ایران- آغاز کرد. عملیات پروپاگاندای سیا برای سرنگونی دولت مصدق، نمونه‌ای برجسته از این سیاست بود. در سال‌های پس از انقلاب اسلامی، آمریکا همچنان به استفاده از پروپاگاندا به‌منزله‌ی ابزاری برای تغییر حکومت در ایران ادامه داد. این اقدامات که دولت آمریکا آن را «دیپلماسی عمومی» می‌نامد، در چارچوب فعالیت‌های تبلیغاتی جهانی آمریکا پس از یازده سپتامبر، با هدف تسخیر دل‌ها و افکار مردم در جهان اسلام، نیرویی تازه یافت.

در این کتاب برای دست‌یافتن به تحلیل جامع از دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال ایران، «شبکه‌ی بررسی مسائل ایران» مورد بررسی قرار گرفته است. شبکه‌ی بررسی مسائل، گونه‌ای ویژه از پیوند بخش‌های خصوصی و دولتی و دربرگیرنده‌ی شمار فراوانی از کنشگران است که به مبحث سیاسی خاصی علاقه‌مندند و فعالانه در نقادی سیاست‌ها شرکت می‌کنند و اندیشه‌های جدیدی را درباره‌ی اقدامات سیاسی نوپدید ارائه می‌دهند. این رویکرد، افزون بر ارزیابی تأثیر طیف متنوعی از کنشگران، روابط وابستگی متقابل آن‌ها را نیز موردتوجه قرار می‌دهد. در این روش، علاوه بر مطالعه‌ی سیاست‌های واقعی دولت، شناسایی سازمان‌ها و افراد کلیدی مؤثر نیز مدنظر است.

با توجه به رویکرد ذکرشده، شش پرسش به‌منظور بررسی دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران و شبکه‌ی بررسی مسائل این بحث، مطرح می‌شود:

۱- چه افراد و سازمان‌هایی در مباحث مربوط به سیاست آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران مشارکت کرده و درنتیجه، بخشی از شبکه بررسی مسائل ایران‌اند؟

۲- توصیه‌های سیاسی‌ای که اعضای شبکه بررسی مسائل ایران ارائه کرده‌اند چیست؟

۳- کدام‌یک از این توصیه‌های سیاسی، تحت مقوله خط‌مشی‌های دیپلماسی عمومی قرار می‌گیرند؟

۴- بر پایه توصیه‌های ارائه‌شده درباره سیاست آمریکا در قبال ایران و روابط میان اعضای شبکه بررسی مسائل ایران، چه حلقه‌های سیاست سازی را می‌توان در این شبکه شناسایی کرد؟

۵- ادارات مختلف دولت بوش در خصوص دیپلماسی عمومی آن دولت در قبال جمهوری اسلامی ایران چه سیاست‌هایی تدوین کرده‌اند؟

۶- میان اولویت‌های سیاسی کدام‌یک از حلقه‌های سیاست ساز در شبکه‌ی بررسی مسائل ایران و اولویت‌های بخش‌های مختلف دولت بوش رابطه‌ی هم‌بستگی وجود دارد؟

علی‌رغم چندین سال دیپلماسی عمومی فعال آمریکا، نظرسنجی‌های زیادی از سیر نزولی مقبولیت آمریکا و سیاست‌های آن در سطح بین‌الملل حکایت دارد. به‌عنوان‌مثال، وزارت دفاع آمریکا[۱] در سپتامبر ۲۰۰۴ درباره‌ی ارتباطات استراتژیک آمریکا در غرب آسیا گزارشی منتشر کرد. این گزارش، درباره‌ی اثربخش بودن دیپلماسی عمومی آمریکا نکاتی را ارائه ‌کرد که به نظر بسیاری، تکان‌دهنده بودند. این گزارش مدعی است که «اکثریت قاطع» اعراب و مسلمانان با سیاست‌های خارجی دولت آمریکا «ضدیتی نرم» دارند و می‌افزاید: دیپلماسی عمومی آمریکا «در بحران» بوده و «باید با عزمی راسخ که با پایبندی ما به دیپلماسی، دفاع، اطلاعات، اجرای قانون امنیت ملی متناسب باشد، دگرگون شود».

پژوهشگران هنگام نقد کارآمدی و مشروعیت اقدامات آمریکا در زمینه‌ی دیپلماسی عمومی، دو رویکرد متمایز در پیش می‌گیرند:

 

 

پژوهشگران برای اشاره به رهیافت دوم، اصطلاحات متفاوتی به کار می‌برند. از این میان می‌توان به «دیپلماسی عمومی نوین»، «دیپلماسی عمومی مبتنی بر گفتگو»، «دیپلماسی فرهنگ‌محور»، «دیپلماسی عمومی شبکه‌ای» و «دیپلماسی چند شریکی» اشاره کرد.

نگارنده به پیروی از پژوهشگران دسته‌ی دوم، در ارزیابی اقدامات آمریکا در زمینه‌ی دیپلماسی عمومی در قبال ایران، رویکردی انتقادی اتخاذ کرده و بنابراین هفتمین پرسش پژوهش خود را به‌صورت زیر مطرح نموده است:

۷- آیا اقدامات دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال ایران با الگوی تقارن دوسویه که هم‌جهت با پارادایم دیپلماسی عمومی است، مطابقت دارد یا خیر؟

فصل ۲: مروری بر ادبیات بحث

در آغاز ضروری است تا دو اصطلاح «پروپاگاندا» و «دیپلماسی عمومی» تعریف شود.

 

۱-۲- پروپاگاندا[۲]

دقیق‌ترین معنای لفظی پروپاگاندا عبارت است از «منتشر ساختن» یا «ترویج کردن» پاره‌ای از افکار و دیدگاه‌ها. هدف از این کار، تقویت، جایگزین کردن، یا تعدیل گرایش‌ها و رفتارهای گروهی از مخاطبان است.

«لاسول» که غالباً او را پدر مطالعات پروپاگاندا در آمریکا می‌خوانند، اول کسی بود که پروپاگاندا را با اسلوبی نظام‌مند تجزیه‌وتحلیل کرد. او پروپاگاندا را چنین توصیف کرد: «مدیریت گرایش‌های جمعی با استفاده از نمادهای مهم – و …، یا به بیان عینی‌تر ولی با دقت کمتر – از طریق داستان‌ها، شایعه‌ها، گزارش‌ها، تصاویر و دیگر اَشکال ارتباط اجتماعی.»

 

۲-۲- دیپلماسی عمومی

 دیپلماسی عمومی در بسیاری از ویژگی‌ها با پروپاگاندا مشترک است. بی‌طرفانه‌ترین تعریف دیپلماسی عمومی، آن را این‌گونه بازگو می‌کند:‌ «فرآیندی دولتی از برقراری ارتباط با مردمان خارج، در راستای ایجاد فهمی از ایده‌ها و ایده‌آل‌ها، نهادها و فرهنگ و نیز اهداف سیاسی و خط‌مشی‌های ملت خود».

گروه مشورتی دیپلماسی عمومی آمریکا، دیپلماسی عمومی را چنین تعریف می‌کند: «فرآیند اطلاع‌رسانی، تعامل و تأثیرگذاری بر مردم کشورهای خارجی، به‌گونه‌ای که درنتیجه‌ی این فعالیت‌ها حکومت‌های خود را ترغیب کنند تا از سیاست‌های کلیدی آمریکا حمایت کنند.»

جو دافی، رئیس پیشین آژانس اطلاعاتی ایالات متحده (USIAT)، مهم‌ترین وجه دیپلماسی عمومی را «تلاش آن برای دور زدن سران، دیپلمات‌ها و سخن‌گویان رسمی کشورها و در مواردی مطبوعات با هدف گفتگوی مستقیم با مردم دیگر کشورها و ارائه‌ی تفسیر و توضیحی از ارزش‌ها و سیاست‌های آمریکا» می‌داند.

جوزف نای، دیپلماسی عمومی را ابزار «قدرت نرم» -قدرت اقناعی مبتنی برای جاذبه‌های خود که در جلب موافقت عمومی طراحی‌شده است- می‌بیند.

 

۳-۲- تاریخچه‌ی دیپلماسی عمومی آمریکا

 ۱-۳-۲- دیپلماسی عمومی آمریکا از جنگ جهانی اول تا یازده سپتامبر ۲۰۰۱

دیپلماسی عمومی از جنگ جهانی اول، هنگامی‌که وودرو ویلسون، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، کمیته‌ی اطلاعات عمومی[۳] را به ریاست جورج کریل تأسیس کرد، همواره یک ابزار سیاست خارجی در آمریکا بوده است. کریل در کتاب خود اشاره می‌کند که این سازمان هدف خود را گسترش آمریکایی‌گرایی در سراسر دنیا قرار داده است. البته در این دوره، هدف اصلی دیپلماسی عمومی آمریکا، مقابله با فعالیت‌های فرهنگی نازی و کمونیستی است.

 

 

به نظر اسنو، تاریخ دیپلماسی عمومی آمریکا گواه آن است که دولت آمریکا دیپلماسی عمومی را به مثابه ابزاری نگریسته که تنها در طول یک بحران ملی یا زمان جنگ کارایی دارد و با پایان یافتن آن، ناکارآمد می‌شود. لذا کمیته‌ی کریل، دفتر اطلاعات جنگ و USIA منحل شدند.

 

۲-۳-۲- دیپلماسی عمومی آمریکا پس از یازده سپتامبر

پس از حملات تروریستی یازده سپتامبر ۲۰۰۱، بسیاری، از درون و برون حکومت آمریکا خواستار احیای دیپلماسی عمومی آمریکا شدند.

«بی‌یرز»، متصدی سابق آژانس تبلیغاتی تجاری جی‌والتر تامپسون در دوره‌ی متصّدی‌گری خود (از دوم اکتبر ۲۰۰۱)، دو عملیات تبلیغاتی دیپلماسی عمومی را هدایت کرد: تولید و پخش کتابچه‌ای پانزده‌صفحه‌ای به نام «شبکه‌ی تروریسم» و مجموعه مستندهای کوتاه با عنوان «ارزش‌های مشترک». کتابچه دربرگیرنده‌ی عکس‌هایی از قربانیان حملات تروریستی یازده سپتامبر و… بود. این کتابچه به ۳۶ زبان چاپ و به‌طور گسترده در جهان توزیع شد. متقاعدکردن مسلمانان در این‌ باره که جنگ با تروریسم، جنگ با اسلام نیست، هدف مستند ارزش‌های مشترک بود و با اعلان ارزش‌هایی همچون بردباری، آزادی مذهبی، خدمات اجتماعی و آموزش، مسلمانان را به‌گونه‌ای معرفی می‌کرد که به نظر آید در آمریکا شادمان زندگی می‌کنند.

پس از بی‌یرز، مارگارت توت وایلر، کارن هیوز و جیمز گلاسمن، به همان سمت منصوب شدند اما نتیجه‌ی چند سال فعالیت دیپلماسی عمومی مفرط آمریکا چنان شد که در نظرسنجی‌های گوناگون، مخاطبان بین‌المللی به‌ویژه مردم غرب آسیا دیدگاه پایدار منفی‌ای درباره‌ی آمریکا و سیاست‌های آن دارند.

 

فصل ۳: چارچوب نظری

۱-۳- دیپلماسی عمومی نوین

پژوهش پیش رو، چارچوب مفهومی‌ای را که مبنای «دیپلماسی عمومی نوین» معرفی می‌شود، با توجه ویژه به روابط ایران و آمریکا بررسی می‌کند.

گیلبوا معتقد است دیپلماسی عمومی نوین، سامانه‌ای ارتباطی است که برای ایجاد گفتگو طراحی شده است؛ هم با دشمنان، هم با دوستان و هم‌پیمانان.

ملیسن مهم‌ترین تمایز میان دیپلماسی عمومی سنتی و دیپلماسی عمومی نوین را در جهت‌گیری ارتباط می‌داند؛ درحالی‌که به لحاظ سنتی، دیپلماسی در یک الگوی سلسله مراتبی دولت‌محور از روابط بین‌الملل دیده می‌شود، دیپلماسی عمومی نوین در «محیط شبکه‌ای» عمل می‌کند؛ به‌نحوی‌که مردم فعالانه در دادن و گرفتن پیام مشارکت می‌کنند. این نکته شاهدی بر نقش فعال عوامل غیردولتی مانند سازمان‌های مردم‌نهاد در دیپلماسی عمومی نوین است.

 

۲-۳- دیپلماسی عمومی متقارن دوسویه

پژوهشگرانِ دیپلماسی عمومی بیش از ۲۵ سال است که درباره‌ی اهمیت ارتباطات دوسویه و متعادل در منافع به منظور بنانهادن رابطه‌ی قوی میان سازمان و مردم مرتبط با آن بحث و بررسی کرده‌اند. الگوهای متقارن دیپلماسی عمومی بر مسئله‌ی پاسخ‌گو بودن حکومت‌های مبدأ به دیدگاه‌های کسانی که در قبال آن‌ها سیاست‌هایی اعمال می‌شود، تأکید ویژه دارند.

گرونیگ و هانت گونه‌شناسی چهارالگویی برای مفهوم‌پردازی اقدامات روابط عمومی ارائه می‌کنند:

ارگان مطبوعات/ تبلیغات، اطلاعات عمومی، نامتقارن دوسویه و متقارن دوسویه.

منتقدان چهارالگوی گرونیک و هانت، اظهار می‌کردند که این مفهوم‌پردازی ساده‌انگارانه «پیچیدگی و گوناگونی محیط روابط عمومی» را در نظر نمی‌گیرد. جی گرونیک وال در پاسخ به پیشنهاد منتقدان برای ایجاد یک پیوستار، چهار الگوی متمایز نخستین را به دو پیوستار مشتمل بر حرفه‌ی روابط عمومی و روابط عمومی تخصصی تعدیل کردند.

 

 

هرچه دیپلماسی عمومی به انتهای متقارن پیوستار روابط عمومی تخصصی نزدیک‌تر شود، مشروعیت اخلاقی آن تقویت خواهد شد. از این رو، آنچه دیپلماسی عمومی نوین را از دیپلماسی عمومی قدیم متمایز می‌سازد، میزان التزام عملی آن به روابط متقارن دوسویه به جای پروپاگاندای یک سویه است.

 

۳-۳- زیربنای نظری گفتگو و تقارن

الگوهای گفتگو محورِ روابط عمومی تخصصی، گامی‌فراتر از الگوهای یک‌سویه‌ی مدیریت ارتباطات‌اند که نخستین هدف آن‌ها انتشار اطلاعات درباره‌ی فعالیت‌های سازمان به‌منظور کاهش دادن بی‌اعتمادی در محیط بود. هیث بلاغت را جوهره‌ی روابط عمومی تشخیص داده و مدعی است: «بلاغت، گفتگوی نظرها، ضد نظرها، معناها و ضد معناهاست.»

جی. ای. گرونیک و آل. ای گرونیک می‌گویند رویکرد بلاغی به امتناع، ازآنجاکه هر دو طرف در آن امیدی برای امتناع دیگری دارد، با الگوی متقارن دوسویه‌ی روابط عمومی سازگار است. ریوردان نیز اتخاذ پارادایم مبتنی بر گفتگو را برای دیپلماسی عمومی ضروری می‌بیند. به‌گونه‌ای که دو طرف گفتگو به معانی مشترکی برسند.

سازمان‌دهی‌های دوباره در محیط سیاسی پس از جنگ سرد، ازدیاد رسانه‌های جدید و امکان مشارکت مردمی بیشتر در روابط بین‌الملل درنتیجه‌ی پیدایی این محیط سیاسی جدید، راهبردهای دیپلماسی عمومی جنگ سرد را منسوخ و بی‌اثر ساخته است.

پروپاگاندای سیاه باید برای مؤثر بودن، جلوه‌ای از حقیقت انگاشته شود، نه به‌مثابه‌ی اشاعه‌ی وانمودسازی‌ای رسمی. همچنین دیپلماسی عمومی انگاره‌محور در جامعه بسته‌ی گذشته بهتر می‌توانست عمل کند. ازاین‌رو، تأکید بر انگاره‌سازی، به‌جای تأکید بر گفتگوی حقیقتی و روابط متقارن، مانع اصلی پیش‌روی برنامه‌های دیپلماسی عمومی آمریکاست.

 

 فصل ۴: روش پژوهش

پژوهش پیش رو از روش پژوهش موردی و تحلیل شبکه‌ای عضویت ویلیام دامهاف استفاده نموده است.

تعریف عملیاتی شبکه‌ی بررسی مسائل ایران مشتمل بر همه‌ی افرادی است که مطلبی درباره ایران منتشر ساخته، یا دست‌کم یک بار در فاصله ژانویه ۲۰۰۸ تا ژانویه ۲۰۰۹ به صورت مکتوب توصیه‌ای سیاسی مطرح کرده‌اند.

پایگاه‌های داده زیر برای شناسایی اعضای شبکه‌ی بررسی مسائل ایران جستجو شدند:

• مجموعه‌ جست‌وجوی دانشگاهی[۴]

• امور بین‌المللی کلمبیا – اینترنتی (CIAO)[5]

• مجموعه ارتباطات و رسانه‌های جمعی[۶]

• فاکتیوا[۷]

• مجموعه بین‌المللی علوم انسانی[۸]

• نمایه اسلامیکوس[۹]

• و…

فصل ۵: دیدگاه‌های مختلف درباره‌ی سیاست‌های آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران

۱-۵- شبکه‌ی بررسی مسائل ایران

برای پاسخ به سؤال اول پژوهش، به این پایگاه‌های داده‌ای مراجعه و کلیدواژه‌های «ایران» و «ایرانی» در آن‌ها جستجو شد. درمجموع،۱۸۲ شخصیت به‌عنوان اعضای شبکه بررسی مسائل ایران شناسایی شدند. با توجه به اینکه در بعضی از سازمان‌ها بیش از یک نفر از این شخصیت‌ها حضور داشتند، درمجموع ۱۰۴ سازمان که دست‌کم یکی از اعضای آن‌ها در شبکه بررسی مسائل ایران حضور دارد، شناسایی شدند.

 

۲-۵- حلقه‌های سیاست‌ساز و توصیه‌های سیاسی

هر گروه از اعضای شبکه‌ی بررسی مسائل ایران که دارای «ایدئولوژی، ارزش‌ها و اولویت‌های عمومی سیاسی مشترک» هستند، یک «حلقه‌ی سیاست‌ساز» نامیده می‌شوند.

به‌طورکلی مجموعه سیاست‌های توصیه‌شده‌ی اعضای شبکه‌ی بررسی مسائل ایران را می‌توان به چهار دسته تقسیم، یا در چهار گونه خلاصه کرد:

• «تعامل راهبردی»

• «تنبیه‌گری بدون تعامل»

• «تعامل ستیزه‌جویانه»

• «دگرگونی بنیادین» در سیاست خارجی آمریکا

 

۱-۲-۵- تعامل راهبردی

سیاست «تعامل راهبردی» بر پایه‌ی دیدگاهی عمل‌گرایانه استوار است که به شکست دیگر سیاست‌ها در برابر جمهوری اسلامی ایران اذعان دارد. کارشناسان این گروه دو توصیه‌ی اصلی برای دیپلماسی عمومی آمریکا دارند:

اولاً: اتخاذ سیاست‌هایی که تبادل چهره‌به‌چهره میان دو ملت، ازجمله «استادان، متخصصان، رهبران مذهبی، نمایندگان مجالس قانون‌گذاری و شهروندان عادی» را فراهم کند.

ثانیاً: دولت آمریکا باید اقدامات خود را درزمینه‌ی «ترویج دموکراسی» در ایران متوقف کند؛ زیرا این اقدامات «بیش از آنکه به گسترش دموکراسی در ایران خدمت کند، به این روند آسیب می‌رساند.» گزینه‌ی «تعامل راهبردی» شامل مجموعه‌اصولی است که رعایت آن‌ها به‌منزله‌ی نخستین گام‌ها در حرکت به‌سوی سیاستی موفق در قبال جمهوری اسلامی ایران ضروری شناخته‌شده است.

 

۲-۲-۵- تنبیه گری بدون تعامل

این رویکرد دربردارنده‌ی مجموعه اقداماتی ازجمله تحریم، تهدیدهای نظامی و تلاش برای تغییر حکومت است که به‌گونه‌ای هماهنگ و منسجم در قالب یک راهبرد اجرا می‌شود.

باآنکه حامیان سیاست «تنبیه گری بدون تعامل»، خطر ایران را برای امنیت ملی آمریکا بر پایه پیش‌بینی تهدید ناشی از ایران هسته‌ای بیان می‌کنند، درواقع ماهیت حکومت جمهوری اسلامی ایران است که ازنظر آن‌ها خطری جدی برای آمریکاست. فرانک جی. گافنی، رئیس «مرکز سیاست امنیتی» طی مقاله‌ای در روزنامه واشنگتن پست می‌گوید: «ایران از زمان انقلاب ۱۹۷۹ تاکنون با کشور ما در حال جنگ بوده است.»

 

۳-۲-۵- تعامل ستیزه‌جویانه

گروه سوم بر این باورند که استفاده از سیاست تعاملی مجهز به چماق‌های هراس‌انگیز و هویج‌های اشتهاآور، تنها راه ممکن برای کنار آمدن با ایران است. حلقه‌ی سیاست‌ساز «تعامل ستیزه‌جویانه» بزرگ‌ترین حلقه در شبکه‌ی بررسی مسائل ایران است. این دسته نیز، همانند اعضای حلقه «تنبیه گری بدون تعامل» بر آن‌اند که سیاست‌ها و اقدامات جمهوری اسلامی ایران از زمان پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ منافع آمریکا را در منطقه غرب آسیا به خطر انداخته است و هم‌اکنون نیز این کشور خطری جدی برای رژیم صهیونیستی به شمار می‌آید. از این دیدگاه، جمهوری اسلامی ایران بزرگ‌ترین تهدید برای امنیت ملی آمریکاست و اعضای این حلقه تأکید می‌ورزند که باید از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای جلوگیری شود. اعضای این حلقه باور ندارند جمهوری اسلامی ایران هرگز بتواند شریک دیپلماتیک در خود اعتمادی به شمارآید.

 

۴-۲-۵- دگرگونی بنیادین در سیاست خارجی آمریکا

طرفداران «دگرگونی بنیادین» می‌گویند تاکنون سیاست آمریکا در قبال ایران معطوف به جلوگیری از صعود ایران به جایگاه یک قدرت منطقه‌ای و حفظ استیلای آمریکا در منطقه بوده است. از نظر این حلقه، اتخاذ سیاستی مشروع در برابر جمهوری اسلامی ایران مستلزم دگرگونی‌ای بنیادین در اهداف سیاست خارجی آمریکا در رفتار این کشور است.

افراد این حلقه، پیش‌فرض‌های کنونی سیاست آمریکا را در برابر جمهوری اسلامی ایران از اساس معیوب می‌دانند. این کارشناسان استدلال می‌کنند که ایران هرگز آمریکا یا رژیم صهیونیستی را به حمله نظامی تهدید نکرده و هیچ‌یک از قوانین بین‌المللی را زیر پا نگذاشته است.

برخلاف اعضای حلقه «تعامل راهبردی» که با دلایلی عمل‌گرایانه از تغییر سیاست آمریکا در برابر جمهوری اسلامی ایران دفاع می‌کنند، اعضای حلقه «دگرگونی بنیادین» استدلال‌های خود را بر اصول حقوقی و اخلاقی بنیاد می‌نهند.

 

۳-۵- حلقه‌های سیاست‌ساز و مسئله‌ی تقارن

بر پایه سیاست‌های توصیه‌شده از جانب چهار حلقه‌ی سیاست‌ساز، به نظر می‌رسد دیپلماسی عمومی متقارن تنها در چارچوب سیاسی خارجی حلقه‌های «تعامل راهبردی» و «دگرگونی بنیادین» می‌تواند به مرحله‌ی اجرا گذاشته شود. با توجه به محوریت مذاکره، گفت‌وگو، احترام متقابل و تغییر رفتار در هر دو طرف می‌توان گفت حلقه «تعامل راهبردی» در سیاست‌های پیشنهادی خود، رابطه‌ای متقارن بین جمهوری اسلامی ایران و آمریکا را ترسیم می‌کند. توصیه‌های این حلقه در خصوص دیپلماسی عمومی نشان می‌دهد که هدف نهایی از اتخاذ چنین شیوه‌هایی در قبال ایران، حل مناقشه است، نه صرفاً تأثیرگذاری یک‌سویه. چنین رویکردی در دیپلماسی عمومی، هم‌جهت با الگوی روابط عمومی «تقارن دوسویه» است. از موضعی مشابه، حلقه‌ی «دگرگونی بنیادین» نیز تنها راه برطرف شدن مشکلات موجود در روابط جمهوری اسلامی ایران و آمریکا را ایجاد تغییرات ساختاری در رفتار آمریکا با ایران می‌داند. چنین توصیه‌ای نیز در چارچوب روابط متقارن قرار می‌گیرد، اگرچه در قیاس با «تعامل راهبردی»، رویکرد این حلقه بیشتر به «تقارن کامل» متمایل است.

به نظر می‌رسد دیپلماسی عمومی در دوران حاکمیت رویکرد «تعامل ستیزه‌جویانه» بر سیاست خارجی آمریکا، با الگوی «نامتقارن دوسویه» در روابط عمومی انطباق داشته باشد.

 

 

فصل ۶: ساختار دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال ایران در زمان دولت جرج دبلیو بوش

ازآنجاکه اطلاعات مربوط به فعالیت‌های وزارت دفاع و سازمان سیا در خصوص ایران معمولاً علنی نمی‌شود، بررسی آن‌ها از حدود این پژوهش خارج است بدین روی تمرکز، بر فعالیت‌های وزارت امور خارجه، بنیاد وقف ملی برای دموکراسی و شبکه‌های فارسی‌زبان رادیویی و تلویزیونی بین‌المللی آمریکا خواهد بود. آنچه در پی می‌آید، بحثی درباره‌ی عملکرد دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال ایران است.

 

۱-۶- طرح فوریه‌ی ۲۰۰۶ کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه‌ی وقت

دولت بوش طی دو سال آخر عمر خود، زیرساخت‌ها و بودجه‌های اختصاص یافته به وزارت امور خارجه برای بی‌ثبات کردن حکومت ایران را به‌شدت افزایش داد تا به هدف اصلی «تغییر حکومت» دست یابد. این تغییرات در پی درخواست ۱۵ فوریه ۲۰۰۶ وزیر امور خارجه‌ی پیشین، کاندولیزا رایس، از کنگره‌ی آمریکا آغاز شد که طی آن در سخنرانی خود گفت: «افزودن بر ده میلیون دلاری که پیش‌تر به تصویب کنگره رسیده بود، مبلغ ۷۵ میلیون دلار بودجه‌ی اضافی برای دیپلماسی عمومی لازم است که بخشی از آن صرف حمایت از «اصلاح‌طلبان ایرانی، ناراضیان سیاسی و فعالان حقوق بشر» خواهد شد.»

 

۲-۶- دفتر امور ایران[۱]

بر اساس متن یک تلگرام وزارت امور خارجه، مورخ ششم مارس ۲۰۰۶ که از وضعیت محرمانه خارج شده و «مرکز اقدام برای پیشرفت آمریکا»[۲] آن را در اینترنت منتشر کرد، دفتر امور ایرانیان بخشی از طرحی است که قابلیت ما را در زمینه‌ی برقراری ارتباط با مردم ایران و حمایت از خواسته‌های آن‌ها برای استقرار آزادی و دموکراسی گسترش می‌دهد و در درازمدت نیز به تربیت و استقرار دوباره‌ی کادر ورزیده‌ای از متخصصان امور ایران در وزارت خارجه خواهد انجامید.

 

۳-۶- سفارتخانه‌های در سایه

بر اساس متن تلگرام وزارت امور خارجه که از وضعیت محرمانه خارج شده، دفتر امور ایرانیان، بخشی از «طرحی است که ظرفیت‌های ما را برای واکنش متناسب در برابر طیف گسترده‌ای از تهدیدهای ناشی از ایران افزایش می‌دهد؛ قابلیت‌های ما در زمینه‌ی برقراری ارتباط با ایران و حمایت از خواسته‌های آن‌ها برای استقرار آزادی و دموکراسی گسترش می‌دهد…»

این تلگرام از راه‌اندازی سه طرح جدید ویژه‌ی ایران در دبی، اروپا و واشنگتن خبر می‌دهد.

 

۴-۶- واکنش کنگره به طرح ۲۰۰۶ کاندولیزا رایس

در چهارم آوریل ۲۰۰۶ کاندولیزا رایس با حضور در کنگره به دفاع از طرح ۷۵ میلیون دلاری خود گفت:‌ «من گمان نمی‌کنم سخن‌گفتن با زبان نرم درباره‌ی مشکل دموکراسی در ایران، گزینه‌ی مناسبی باشد».

بر اساس گزارش ژانویه‌ی ۲۰۰۹ مرکز خدمات پژوهشی کنگره، وزارت امور خارجه در سال ۲۰۰۸ درخواست تمدید بودجه‌ی ۷۵ میلیون دلاری ویژه‌ی ایران را ارائه کرد که کنگره با پرداخت ۷/۶۰ میلیون دلار موافقت کرد.

 

۵-۶- واکنش گروه‌های مخالف ایرانی

 فعالان اپوزیسیون ایران، تقریباً به‌اتفاق، با تصمیم دولت بوش برای تأمین مالی گروه‌های مخالف ایرانی موافق نبودند. اغلب آن‌ها معتقد بودند مطمئناً سیاست تعیین بودجه برای مخالفان و ناراضیان ایران نتیجه‌ی عکس می‌دهد.

 

۶-۶- بنیاد وقف ملی برای دموکراسی

دولت بوش در تلاش منسجم خود برای سست کردن بنیان جمهوری اسلامی ایران، تمام ابزارهای در دسترسِ دیپلماسی عمومی خود، ازجمله بنیاد وقف ملی برای دموکراسی را برای تحت تأثیر قرار دادن نخبگان و عموم مردم ایران به کار برد. بوش از کنگره خواست تا بودجه‌ی تقاضا شده برای NED را از چهل میلیون دلار (در سال مالی ۲۰۰۴) به هشتاد میلیون دلار (در سال مالی ۲۰۰۵)، یعنی دو برابر قبل، افزایش دهد. درهرصورت، کنگره بودجه را به ۸/۵۹ میلیون دلار افزایش داد. خانواده‌ی NED متشکل است از انستیتوی بین‌الملل حزب جمهوری‌خواه[۳] (IRI)، انستیتوی ملی حزب دموکرات برای امور بین‌الملل[۴] (NDIIA)، مرکز بین‌المللی برای فعالیت اقتصادی خصوصی[۵] (CIPE) که وابسته به اتاق بازرگانی آمریکاست…

 

۷-۶- کار NED در ایران و کنشگران غیردولتی

 یکی از مسیرهای موجود برای کنشگران غیردولتی برای مشارکت در اقدامات دیپلماسی عمومی آمریکا، اجرای طرح در مقام دریافت‌کنندگان اعانه از NED است.

سه اعانه‌بگیر اصلی NED در میان دریافت‌کنندگانی بودند که بر ایران متمرکز شده‌اند: مرکز بین‌المللی برای فعالیت اقتصادی خصوصی[۶] (CIRE) در سال‌های ۲۰۰۴ و ۲۰۰۶ (در کل ۲۱۲۴۹۷ دلار)، انستیتوی بین‌الملل جمهوری‌خواه[۷] (IRI) در سال ۲۰۰۵ (۱۱۰۰۰۰ دلار) و مرکز بین‌المللی آمریکایی برای همبستگی کارگران[۸] (ACILS) در سال ۲۰۰۵ (۱۸۵۰۰۰ دلار).

 

۸-۶- خانه‌ی آزادی

خانه‌ی آزادی یکی دیگر از کنشگران مهم دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال ایران است. همچون بنیاد وقف ملی برای دموکراسی، وانمود می‌شود خانه‌ی آزادی یک «سازمان مستقل غیردولتی» است که باوجوداین، بیش از هشتاد درصد بودجه‌ی خود را از طریق اعتبارات تخصیص‌یافته از جانب کنگره و دیگر کمک‌های دولتی به دست می‌آورد.

 

۹-۶- پخش بین‌المللی آمریکا

 پخش رادیوتلویزیونی آمریکا به تولد صدای آمریکا در سال ۱۹۴۲ در خلال جنگ جهانی دوم بازمی‌گردد. از آن‌وقت تاکنون پخش بین‌المللی یکی از عناصر مهم اقدامات تبلیغاتی آمریکا بوده است.

امروزه شورای مدیران شبکه‌های رادیوتلویزیونی آمریکا، اختیار عمل تام عناصر پخش بین‌المللی آمریکا را دارا است.

 

۱۰-۶- شورای مدیران شبکه‌های رادیوتلویزیونی دولت آمریکا[۹]

کنگره در سال ۱۹۹۴ به‌موجب قانون پخش بین‌المللی آمریکا، شورای مدیران شبکه‌های رادیو – تلویزیونی دولت آمریکا را در USIA ایجاد کرد و همه‌ی عناصر پخش بین‌المللی آمریکا را تحت کنترل آن درآورد.

این هیئت که کنگره آن را تأسیس کرده، شامل هشت عضو منتسب از جانب رئیس‌جمهور که توسط سنای آمریکا تأیید شده‌اند، به همراه وزیر امور خارجه است که به‌عنوان عضو نهم هیئت انجام وظیفه می‌کند. بودجه‌ی BBG برای سال مالی ۲۰۰۸، ‌۳/۶۷۱ میلیون دلار بود و بودجه‌ی تقاضا شده‌ی این هیئت برای سال مالی ۲۰۰۹ نیز ۵/۶۹۹ میلیون دلار بود.

 

۱۱-۶- اقدامات پس از یازده سپتامبر

پس از رویداد یازده سپتامبر سال ۲۰۰۱، دولت آمریکا پخش رادیوتلویزیونی بین‌المللی را به عنوان سلاحی حیاتی در «نبرد افکار» دانست. دولت آمریکا برای افزایش اعتبار خود شروع به تغییر دادن نام‌های رسانه‌های بین‌المللی خود کرد؛ برای مثال نام VOA در سرویس‌های زبانی غرب آسیا خاموش شد و یا تنزل یافت. دولت آمریکا افزون بر تغییر نام رسانه‌های خود، اقدامات رسانه‌ای‌اش را بیش‌ازپیش متوجه توده‌های عامه‌ی کشورهای هدف کرد.

سپس دولت آمریکا دستگاه‌های جدیدی راه‌اندازی کرد. به نظر می‌رسد هدف دولت آمریکا از راه‌اندازی ایستگاه‌های جدید، نظارت مستقیم بیشتر بر این دستگاه‌های رادیویی و تلویزیونی به‌منظور استفاده‌ی هر چه بیشتر از ارزش دیپلماسی عمومی آن‌ها است.

 

۱۲-۶- شبکه‌ی خبری فارسی صدای آمریکا

 آمریکا دستگاه رادیویی موج‌کوتاه صدای آمریکا را در ۲۴ فوریه‌ی سال ۱۹۴۲ در خلال جنگ جهانی دوم تحت نظارت سرویس اطلاعات خارجی[۱۰] (FIS) راه انداخت. سرویس فارسی صدای آمریکا که در آغاز قسمتی از بخش غرب و جنوب آسیای صدای آمریکا بود، در جولای ۲۰۰۷ مستقل شد و به‌طور رسمی نام شبکه‌ی خبری فارسی را بر خود گذاشت.

 

۱۳-۶- رادیو اروپای آزاد – رادیو آزادی

رادیو اروپای آزاد و ایستگاه خواهر آن، رادیو آزادسازی از بلشویسم[۱۱]، در سایه‌ی حمایت آژانس مرکزی اطلاعات[۱۲]، به ترتیب در سال‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۵۳ متولد شدند.

ایستگاه‌های «اقماری» با این هدف پدید آمده بودند که به‌گونه‌ای صلح‌آمیز سبب سقوط اتحاد شوروی و حکومت‌های اقماری آن شوند. CIA بودجه‌ی این ایستگاه‌ها را تا سال ۱۹۶۷ تأمین می‌کرد تا اینکه نیویورک‌تایمز این حمایت مالی سرّی را برای همگان افشا کرد. این ایستگاه‌ها به سال ۱۹۷۳ در قالب سازمانی غیرانتفاعی با هم ادغام شدند و رادیو اروپای آزاد، رادیو آزادی نام گرفتند.

 

۱۴-۶- رادیو فردا

 BBG در ماه سپتامبر سال ۲۰۰۲ ایستگاه رادیو فردا را راه‌اندازی کرد. این ایستگاه رادیویی به‌صورت ۲۴ ساعته و در هفت روز هفته به زبان فارسی اخبار و موسیقی پخش می‌کند و مخاطبان هدفِ آن جمعیت زیر سی سال ایران است. بودجه‌ی ۲۰۰۸ رادیو فردا ۳/۵ میلیون دلار بود.

 

۱۵-۶- بُعد اینترنتی تلویزیون فارسی صدای آمریکا و رادیو فردا

 یکی از عناصر مهم دیپلماسی عمومی آمریکا استفاده از اینترنت برای تکمیل پخش رادیوتلویزیونی خود است. هم‌چنین استفاده از فناوری‌های رسانه‌ای جدید در سرویس‌های فارسی به نحو درخور توجهی صورت پذیرفته است. صدای آمریکا همچنین یک بلاگ خبری فارسی را راه‌اندازی کرده است.

 

۱۶-۶- پخش برنامه به زبان آذری

 دولت آمریکا برای تقویت برنامه‌های دیپلماسی عمومی خود برای ایران تصمیم گرفت رادیویی به زبان آذری برای بزرگ‌ترین اقلیت قومی ایران، یعنی آذری زبان‌ها راه‌اندازی کند. به استدلال BBG، لزوم این برنامه تا حدی به‌این‌علت است که حکومت ایران حق قانونی اقلیت‌های خود را درزمینه‌ی استفاده از زبان آن‌ها در رسانه‌ها نادیده می‌گیرد. تأکید آمریکا بر استفاده از نزاع قومی به‌مثابه‌ی راهبردی برای تغییر حکومت، ناشی از در نظر نگرفتن این حقیقت است که جامعه‌ی آذری‌زبان ایرانی در تمام بخش‌های جامعه ایران، چه در لایه‌های سیاسی و چه در لایه‌های مذهبی حضور دارد. برای نمونه، رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که بالاترین جایگاه را در نظام سیاسی کشور دارد، خود یک آذری از خامنه، شهرستانی در استان آذربایجان شرقی ایران است.

 

نتیجه‌گیری

دلایلی که عرضه شد نشان می‌دهند که اولویت‌های سیاسی حلقه‌ی سیاست‌ساز تنبیه‌گری بدون تعامل، آسان‌تر با مؤلفه‌های دیپلماسی عمومی دولت بوش در برابر ایران همبستگی داشته است.

 

فصل ۷: دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال ایران و الگوی تقارن دوسویه (نتیجه‌گیری)

 ازآنجاکه دیپلماسی عمومی شامل «اطلاع‌رسانی، تعامل و تأثیرگذاری بر ملل خارجی» است، باید پیش از تعیین وجود یا عدم وجود تقارن در دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال مردم ایران، وضعیت افکار عمومی ایران را بسنجیم. نظرسنجی‌ها در باب افکار عمومی نشان می‌دهند که ملل خارجی، به‌ویژه در غرب آسیا، دیدگاه‌های منفی محکمی درباره‌ی آمریکا و سیاست‌های آن دارند.

 

۱-۷- اسطوره‌ی توده‌های مشتاق

 از میان نظرسنجی‌های گوناگون بر پایه‌ی یک نظرسنجی بین‌المللی در سال ۲۰۰۸ از ۸۱۰ ایرانی، اکثریت ایرانیان امیدوارند تغییر به‌سوی جامعه‌ای «بیشتر مذهبی و سنتی‌تر» صورت گیرد (۳۶ درصد) یا اینکه از وضع کنونی جامعه راضی‌اند (۱۵ درصد). تنها ۳۱ درصد از پاسخ‌دهندگان میل دارند جامعه‌ی ایران را در آینده «سکولارتر و لیبرال‌تر» ببینند. به نحو در خور توجهی، در مقایسه با دیگر گروه‌های سنی، بیشتر پاسخ‌دهندگانی که از جوان‌ترین گروه سنی بودند، گفتند که از یک جهت‌گیری مذهبی‌تر حمایت می‌کنند (۳۸ درصد). ۱۸ درصد دیگر از گروه سنی ۱۸-۲۰ سال گفتند میل دارند جامعه‌ی ایران همان گونه که هست، باقی بماند؛ میزانی که از ۱۵ درصد کل موافقانِ حفظ وضعیت کنونی نیز بیشتر است. در کل ۲۸ درصد پاسخ‌دهندگان در گروه جوان‌تر گفتند که امیدوارند ایران را سکولارتر و لیبرال‌تر ببینند. ظاهراً حکومت آمریکا امیدوار است میزان این اقلیت در خور توجه از ایرانی‌ها را که خیال ایرانی سکولار و لیبرال را در سر می‌پرورانند، افزایش دهد تا به پشتوانه‌ی آن، نیروی مردمی قابل دوامی برای تغییر حکومت به دست آورد.

 

۲-۷- آیا دیپلماسی آمریکا در قبال ایران متقارن بوده است؟

استفاده از نظرسنجی و گروه‌های متمرکز برای بررسی اثربخش دیپلماسی عمومی نشان می‌دهد این دیپلماسی عمومی، با الگوی دیپلماسی عمومی متقارن دوسویه در روابط عمومی مطابقت ندارد.

تمام افرادی که از شبکه‌ی بررسی مسائل ایران، موقعیت کلیدی در دولت اوباما داشته‌اند، معتقد به راهبرد تعامل ستیزه‌جویانه با ایران بودند. توصیه‌ی این افراد در مقام اعضای حلقه‌ی سیاست‌ساز معتقد به تعامل ستیزه‌جویانه‌ این بود که امریکا باید در کوتاه مدت ایران را مجبور سازد که سیاست خارجی خویش را تغییر دهد و از حق خود برای دستیابی به قابلیت چرخه‌ی کامل سوخت هسته‌ای دست بردارد. این افراد همانند دولت بوش با این موضوع موافق‌اند که تغییر حکومت در ایران به منزله‌ی هدف نهایی امریکا باقی بماند.

چنین چشم‌اندازی مستلزم وجود رابطه‌ای نامتقارن میان امریکا و ایران است. حلقه‌ی سیاست‌ساز معتقد به تعامل ستیزه‌جویانه، بر خلاف موضع‌گیری حلقه‌ی سیاست‌ساز تعامل راهبردی، دل‌مشغول همکاری با ایران نیست. بدین ترتیب هماهنگ کردن منافع موضوعیت ندارد. در عوض، هدف، رسیدن به مقاصد امریکا با استفاده از چماق‌ها و هویج‌های لازم است. با این چارچوی، هدف ارتباطات، مانند آنچه در روابط عمومی متقارن در نظر است، همکاری و اشتراک مساعی نیست؛ بلکه هدفِ نامتقارنی که وجود دارد، تنها تغییر جامعه‌ی ایران و خط ‌مش‌های آن است.

دیپلماسی عمومی‌ای که در خدمت اهدافی نامتقارن باشد، نمی‌تواند منافع بخش‌های مختلف مردم ایران را که دیدگاه‌هایی متضاد با دیدگاه‌های آمریکا دارند، در نظر بگیرد. ماهیت تغییرناپذیر سیاست خارجی آمریکا، احساسات ضدآمریکایی را در غرب آسیا به‌طورکلی و در ایران به‌طور خاص، وخیم‌تر خواهد کرد. نبود یک اصلاح اساسی، وقتی با لفاظی‌ای جمع بشود که به‌موجب آن قول داده شود در رویکرد آمریکا تغییر ایجاد شود، احتمال دارد نتیجه‌ی عکس دهد. /۹۱۶ /۱۰۲/ع

 

منبع: تبیین


پی‌نوشت‌ها:

[۱] Office of Iranian Affairs

[۲] Center for American Progress Action Fund

[۳] Republican Party’s International Republican Institute

[۴] The Democratic Party’s National Democratic Institute for International Affairs

[۵] The center for International Private Enterprise

[۶] Center for the International private Enterprise

[۷] International Republican Institute

[۸] American Center for International Labor Solidarity

[۹] Broadcasting Board of Governors

[۱۰] The Foreign Information Service

[۱۱] Radio Liberation from Bolshevism

[۱۲] Central Intelligence Agency

 

 

 

ارسال نظرات