۰۵ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۹:۵۷
کد خبر: ۷۲۸۳۰۸

انتخاب بختیار؛ سازش شاه با ملی‌گراها

انتخاب بختیار؛ سازش شاه با ملی‌گراها
باید اذعان کرد پذیرفتن مسوولیت نخست‌وزیری در آن دوره از طرف بختیار، نشانه‌ای آشکار از بی‌اطلاعی، قهرمان‌نمایی، جاه‌طلبی و خودخواهی او اعلام شده که آرزوی نخست‌وزیر شدن داشت. او زمانی وارد میدان شد که ایستادن در بالای گود بیشتر به نفع او و کشور بود.

روز 8 دی 1357 شاپور بختیار در دیدار با کادر رهبری جبهه ملی ضمن اعلام پذیرش فرمان شاه برای عهده‌داری منصب نخست‌وزیری، در برابر مخالفت اعضا گفت: «من تصمیم خودم را گرفته‌ام و کاری است که می‌کنم و شما هم هر کاری دلتان می‌خواهد انجام دهید.»

 سقوط کابینه غلامرضا ازهاری در ماه دی 1357، رژیم پهلوی را به ناچار وادار ساخت تا به افرادی از جبهه ملی روی آورد و اینگونه باب مراوده و گفتگو با دشمنان دیروز همچون کریم سنجابی، غلامحسین صدیقی و شاپور بختیار باز شد تا آنها بتوانند رژیم را در شرایطی که خشم ملت ایران به اوج خود رسیده بود، نجات دهند اما این رویا، تحقق نیافت.

 بعد از سقوط کابینه غلامرضا ازهاری، براساس اندیشه و تصمیم یاران فرح دیبا، باب مراوده و گفت وگو با اعضای جبهه ملی که هرگز رفت و آمدی به دربار نداشتند، باز شد. دیدارهای کریم سنجابی، غلامحسین صدیقی و سرانجام شاپور بختیار با محمدرضا پهلوی و باز شدن پای آنها به دربار عموماً در همین چهارچوب صورت می‌گرفت و نیز فراخوانی رجال خانه نشین مانند علی‌اکبر سیاسی و عبدالله انتظام که سال‌ها بود، حرفی از آنها در میان نبود و یاد و سراغی از آنها گرفته نمی‌شد و به اصطلاح مغضوب محمدرضا پهلوی بودند به همین سبب بود. اما اینها در زمانی به دربار فراخوانده شدند که دیگر دیر شده بود. با این حال در دربار حداقل در میان مشاورانی که در اطراف فرح جمع شده بودند، هنوز چنین فکر می‌شد که با سپردن کار و مشخصاً سمت نخست‌وزیری به یکی از چهره‌های ملی کلید حل معما به دست خواهد آمد.(۲) این در حالی بود که خود محمدرضا پهلوی تا آخرین روزها آماده بود با هرشخصی کنار آید جز با پیروان مصدق! وی در شهریور ۱۳۵۷خورشیدی، یعنی چند ماهی پیش از پیروزی انقلاب به یک روزنامه نگار آمریکایی گفته بود اعضای جبهه ملی همه عوامل دولتهای غرب هستند. (۳)

پیشنهاد نخست وزیری به غلامحسین صدیقی

 با توجه به بحران‌های پیش آمده محمدرضا پهلوی سرانجام متقاعد شد که تنها راه‌حل باقیمانده برای او تشکیل دولتی از عناصر جبهه ملی یا طرفداران مصدق است و به این منظور پیش از همه به غلامحسین صدیقی وزیر کشور مصدق و از یاران وی متوسل شد. البته انتخاب صدیقی که به توصیه نزدیکان محمدرضا پهلوی صورت گرفته بود در ابتدا چندان خوشایند وی نبود. وقتی اسم صدیقی عنوان شد، محمدرضا پهلوی با عصبانیت گفته بود، صدیقی؟ حالا کار من به جایی رسیده که از این میرزای جامعه شناس کمک بخواهم؟ امینی گفت: مملکت نیاز به او دارد مساله شما نیستید، مساله وطن است. مردم هستند. محمدرضا پهلوی یک شب در این باره فکر کرد و عاقبت به امینی اطلاع داد، حاضر است صدیقی را ببیند. (۴)

 محمدرضا پهلوی به صدیقی گفت شرط و خواست شما برای قبول نخست وزیری چیست؟ صدیقی گفت البته من مدتی باید فکر کنم ولی به اعتقاد من اولین شرط برای آرام شدن کشور، تشکیل شورای سلطنت و استراحت حضرتعالی است. محمدرضا پهلوی گفت شورای سلطنت؟ آن هم در زمان حیات من! مگر آدم زنده وکیل وصی می خواهد؟... محمدرضا پهلوی درنگی کرد و گفت شما معتقدید من باید از ایران بروم و شورا تشکیل شود یا در ایران بمانم. صدیقی گفت مهم تفویض اختیارات شما به شورای سلطنت است. در کجا بودن شما چندان مهم نیست. مساله مهم دیگر وجود هیاتی است از طرف دولت نزد شما که در واقع کار رابط را بازی می کند. همچنین لغو حکومت نظامی. محمدرضا پهلوی برآشفته گفت می خواهید مرا کنترل کنید. صدیقی گفت غرض کنترل بعضی مفسدان است که امکان دارد اعلیحضرت را دچار خیالات ناصواب کنند و خدای ناکرده وضعی شبیه به ۲۸ مرداد به وجود بیاورند. (۵)

 بنابراین صدیقی با چهار شرط پذیرفت که ریاست دولت را به عهده بگیرد. از جمله شرایط او اجرای کامل مفاد قانون اساسی ۱۹۰۶ میلادی و موافقت پارلمان با انتصاب او به مقام نخست‌وزیری بود، پلیس و ژاندارمری هم می‌بایست تحت فرمان دولت و تابع وزارت کشور باشند. نقش ساواک هم به مقابله و مبارزه با تهدیدات و توطئه‌های خارجی علیه ایران محدود شود. محمدرضا پهلوی این شرایط را پذیرفت و صدیقی شرایط تازه‌ای عنوان کرد و خواهان لغو مقررات حکومت نظامی و آزادی مطبوعات شد، محمدرضا پهلوی با این شرایط هم موافقت کرد و صدیقی ۲ هفته از وی مهلت خواست تا درباره تشکیل کابینه و چگونگی اجرای برنامه کار خود مطالعه کند. اما صدیقی پس از یک هفته مطالعه و تلاش، توفیقی برای تشکیل کابینه به دست نیاورد و انصراف خود را به محمدرضا پهلوی اعلام کرد. بختیار دلایل عدم موفقیت صدیقی را چنین بیان کرده‌است: اولاً صدیقی به تعداد کافی همکار مناسب نداشت، درثانی می‌خواست که محمدرضا پهلوی به یکی از شهرهای ساحل دریای خزر و یا خلیج فارس رود، یعنی در هر حال از پایتخت دور باشد، اما محمدرضا پهلوی با این درخواست مخالفت کرد. (۶)

پیشنهاد نخست وزیری به کریم سنجابی

 پس از خودداری صدیقی از پذیرش نخست‌وزیری و بی‌نتیجه ماندن تلاش امینی، این بار سنجابی مورد توجه قرار گرفت. در این زمان سنجابی در پاریس بود. بختیار در تماسی از وی خواسته بود به تهران بازگردد و پست نخست‌وزیری را عهده دار شود. محمدرضا پهلوی هم از طریق سپهبد ناصر مقدم که رییس ساواک بود و با سران جبهه ملی بی ارتباط نبود، سراغ سنجابی رفت. اما به دنبال دیدار آنان در ۲۳ آذر ۱۳۵۷ این اعلامیه از طرف جبهه ملی انتشار یافت: هم‌میهنان، ساعت ۶ بعد از ظهر دیروز رییس سازمان اطلاعات و امنیت کشور به خانه آقای کریم سنجابی رییس و دبیر کل اجرایی جبهه ملی ایران مراجعه کردند و ایشان را به کاخ نیاوران برای دیدار با محمدرضا پهلوی بردند. سنجابی در این دیدار ضمن تشریح اعلامیه مورخ ۱۴ آبان ۱۳۵۷ صادر شده در پاریس تاکید نمودند که تا زمانی که وضع سلطنت کنونی باقی است، جنبش ملی و اسلامی ایران حاضر به شرکت در هیچ ترکیب حکومتی نخواهد بود.

پیشنهاد نخست وزیری به شاپور بختیار

 در همین زمان شبکه تلویزیونی سی.بی.اس فیلمی از زندگی شاپور بختیار دبیر کل حزب ایران و معاون سنجابی در جبهه ملی پخش کرده بود که در آن بختیار اظهار داشت که اگر شرایطش برای نخست وزیری پذیرفته شود، حاضر به قبول این منصب است. تیمسار مقدم و فرح، محمدرضا پهلوی را نسبت به او ترغیب کردند.‌(۷) او که تاج و تخت خود را در پرتگاه سقوط می دید، مجبور شد، غرور و تکبر بی جای خود را زیر پا بگذارد و از راه استیصال از این پیشنهاد استقبال کند. بنابراین در حالی‌که سنجابی، علی امینی، صدیقی و دیگر وزیران مصدق چون عبدالله انتظام و محمد سروری حاضر به قبول نخست‌وزیری نشده بودند، بختیار که در دوران مصدق معاون وزارت کار بود و شخصیت درجه دومی به حساب می‌آمد، شاید می‌توانست مشکل‌گشا باشد.

  محمدرضا پهلوی در خصوص نخستین دیدارش با بختیار در کتاب «پاسخ به تاریخ» می‌نویسد: «بی نظمی و اغتشاش در گردش چرخ‌های اقتصاد کشور، اعتصابات پیاپی و تظاهرات خیابانی عملا زندگی جامعه را فلج کرده بود. میزان تولید نفت خام که در مواقع ضروری عادی، ۵.۸ میلیون بشکه بود در روز چهارم دی ۱۳۵۷خورشیدی به ۱.۷ میلیون بشکه رسید که فاجعه‌ای برای اقتصاد ایران محسوب می‌شد. صدور گاز به شوروی دچار اختلال و اشکال شده بود. در این هنگام بود که شاپور بختیار، یکی از اعضای جبهه ملی به وسیله سپهبد مقدم، رییس ساواک از من تقاضای ملاقات کرد. من قبلا به وسیله جمشید آموزگار نخست وزیر سابق، تماسی با بختیار داشتم و همچنان به کوشش خود برای تشکیل یک دولت ائتلافی ادامه می‌دادم. در این اواخر، در حالی که کریم سنجابی همچنان به اظهارات تحریک‌آمیز خود ادامه می‌داد، شاپور بختیار، روشی معتدل‌‌تر داشت و تقریباً سکوت کرده بود. در نتیجه شاپور بختیار را به حضور پذیرفتم.» (۸)

 بختیار برای دفاع از خود درخصوص برعهده گرفتن مقام نخست وزیری و همکاری با محمدرضا پهلوی توضیحات مبسوطی ارایه کرده است: «به این نتیجه رسیدم که از زمان آموزگار تا آن روز از گروه چپی‌ها تندرو گرفته تا سلطنت‌طلبان، همه در هفت مورد با هم توافق دارند. روال ساده‌ای را در پیش گرفتم: آن هفت مورد را به عنوان برنامه کوتاه مدت دولتم انتخاب کردم. به این ترتیب می‌خواستم با وفاداری و امانت، اراده مردم را به اجرا درآورم. در واقع این هفت مورد به پنج مورد تقلیل می‌یافت و ۲ نکته دیگر را که با طرز کار دولت ارتباط پیدا می کرد، خود به آنها افزودم. آنچه مردم می‌خواستند این‌ها بود: اول آزادی مطبوعات که با اعتقادات شخصی و عمیق خود من هم بسیار منطبق بود، دوم انحلال ساواک، سوم آزاد کردن زندانیان سیاسی، چهارم انتقال بنیاد پهلوی به دولت، پنجم حذف کمیسیون شاهنشاهی که چون دولتی در دولت بود و در تمام مسایل مداخله می‌کرد. ۲ شرط شخصی خودم از این قرار بود: انتخاب تمام وزرا منحصرا با من باشد. از اعلیحضرت بخواهم که اگر امکانش وجود داشته باشد بپذیرد و سفری به خارج بکنند. (۹)

اخراج شاپور بختیار از جبهه ملی

 بختیار تا زمان قبول نخست‌وزیری با هیچ کدام از رهبران جبهه ملی در این باره مشورتی نکرده بود. سنجابی در این ارتباط می‌نویسد:

«خبرنگار روزنامه لوموند یا خبرنگار خبرگزاری فرانسه به من تلفن کرد و پرسید آقای دکتر سنجابی این موضوع نخست‌وزیری آقای دکتر بختیار چیست؟ گفتم: موضوع نخست‌وزیری ایشان در بین نیست. مذاکره‌‌ای با جبهه ملی شده و فعلا هم تصمیمی به طور قطع گرفته نشده است. اگر مطلبی باشد بعدا به شما خبر می‌دهم. 2 ساعت بعد همان شخص دوباره به من تلفن کرد و گفت: آقا! چه می‌فرمایید خبر نخست‌وزیری بختیار منتشر شده و همه خبرگزاری ها نقل کرده‌اند... بعد از تماس با بختیار به او گفتم: آقاجان! این کاری که تو می‌کنی نابود کردن تمام زحمات ماست، نابود کردن تمام سابقه جبهه ملی است و رسوا کردن همه مبارزات ما. زیرک‌زاده در مقابل او بلند شد و سرپا ایستاد و با دست اشاره کرد و گفت: اول خودت را رسوا می‌کنی و بعد همه ما را (۱۰) بعد از قبول نخست‌وزیری از طرف بختیار و مخالفت جبهه ملی، با انتشار اعلامیه‌ای وی را از جبهه ملی بیرون کردند. در این اعلامیه آمده است: طبق گزارش‌های رسیده آقای شاپور بختیار، عضو جبهه ملی ایران بدون رعایت انضباط سازمانی، مأموریت تشکیل دولت را پذیرفته است. جبهه ملی ایران به آن‌سان که اعلام کرده است نمی‌تواند با وجود نظام سلطنتی غیرقانونی با هیچ ترکیب حکومتی موافقت کند. شورای مرکزی جبهه ملی ایران ضمن تقبیح شدید اقدام آقای دکتر شاپور بختیار، به آگاهی همگان می‌رساند که در این شرایط، تشکیل دولت از طرف ایشان به هیچ‌روی با مصوبات آرمانی و سازمانی جبهه ملی ایران سازگاری ندارد به همین دلیل از عضویت جبهه ملی برکنار می‌شود.»(۱۱)

 باید اذعان کرد پذیرفتن مسوولیت نخست‌وزیری در آن دوره از طرف بختیار، نشانه‌ای آشکار از بی‌اطلاعی، قهرمان‌نمایی، جاه‌طلبی و خودخواهی او اعلام شده که آرزوی نخست‌وزیر شدن داشت. او زمانی وارد میدان شد که ایستادن در بالای گود بیشتر به نفع او و کشور بود.

منابع:

1 -  بیل، جیمز، شیر و عقاب، ترجمه مهوش غلامی، انتشارات کویت، تهران، ۱۳۷۱، ص۳۷۴، ۳۷۳

2 - انصاری، احمد علی مسعود، پس از سقوط، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، ۱۳۷۱، ص ۱۴۱

3 -  بختیار، شاپور، یکرنگی، ترجمه، مهشید امیر شاهی، ۱۳۶۱، ص ۱۳۶

4 - یادنامه دکتر غلامحسین صدیقی، دکتر پرویز ورجاوند، انتشارات چاپخش، ۱۳۷۲، ص ۱۹۶- ۱۹۹

5 -  یادنامه دکتر غلامحسین صدیقی، همان، ص ۱۹۶- ۱۹۹

6 - بختیار، شاپور، یکرنگی، ترجمه، مهشید امیر شاهی، ۱۳۶۱، ص ۱۵۲

7 - شوکت، حمید، پرواز در ظلمت، زندگانی سیاسی شاپور بختیار، نشر بازتاب، ساروبروکن آلمان، ۲۰۱۴، ص ۳۳۸

۸ - نجمی، ناصر، از سید ضیا تا بازرگان، ج۲، ناشر نویسنده، تهران، ۱۳۷۰، ص ۱۸۰۱

۹ - بختیار، شاپور، یکرنگی، ترجمه، مهشید امیر شاهی، ۱۳۶۱، ص ۱۶۱

10 - سنجابی، کریم، خاطرات سیاسی سنجابی، صدای معاصر، تهران، ۱۳۸۱، صص ۳۴۴ و ۳۴۵

11 -  نجمی، ناصر، از سید ضیا تا بازرگان، ج۲، ناشر نویسنده، تهران، ۱۳۷۰، ص ۱۸۰۴

احسان قنبری نسب
ارسال نظرات