هویت و آینده تمدن غرب
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، حجتالاسلام و المسلمین حمید پارسانیا از مدعوین همایش بینالمللی نهضت جهان چند قطبی که هفتم و هشتم اسفندماه در کشور روسیه با حضور بیش از 300 نماینده از 130کشور مختلف جهان برگزار شد در یادداشتی مطالب خود را با عنوان «هویت و آینده تمدن غرب» ارائه کرد.
متن کامل یادداشت حجتالاسلام و المسلمین پارسانیا به شرح زیر است:
دنیا گرایی - سکولاریسم - و غفلت از امر قدسی، و در نتیجه غیبت آن، مهم ترین مفهوم برای حکایت از هویت فرهنگ و تمدن جدید دنیای غرب است. در گذشته تاریخی، سکولاریزاسیون، یعنی دنیوی شدن، یک امر مستمر بوده است؛ و لکن همواره رویکرد معنوی و قدسی در حوزه فرهنگ عمومی و نیز در نهادهای علمی و معرفتی، حضوری جدی و غالب داشته است. به همین دلیل گرایش به دنیا، خود را در زیر پوشش تفاسیر قدسی و معنوی پنهان میکرده است. اما غرب مدرن به دلایل تاریخی انباشت سکولاریزاسیون توانست صورت نظری و فلسفی خود را به صورت سکولاریسم و با عنوان اسطوره زدایی کردن عالم در قالب یک ایدئولوژی غالب در آورد، و در این جهان پدیده های معرفتی نوینی پا به عرصه زیست و زندگی انسان گذارد.
عقل که پیش از آن به عنوان روح القدس، و فیض عام و گسترده الهی، عالم و آدم را روشن و آشکار می ساخت، ابتدا به افق معرفت و ادراک مفهومی بشری تنزل یافت، و در نهایت نیز یک امر ذهنی -سوبژکتیو- و سپس پدیده ای بین الاذهانی – intersubjective- فرهنگی و تاریخی شد.
آمپریسم و ماتریالیسم که نوعی واقع گرایی دنیوی است، از جمله جریانهای معرفتی مسلط در این جهان شد. فیلسوفانی چون دکارت، بیکن، هیوم، کانت، نیچه، فوکو و نظریه پردازانی چون هگل، فوئرباخ و مارکس به صورتبندی این جهان پرداختند.
حاصل این تحولات غلبه عقلانیت ابزاری شد. ره آورد این نوع از عقلانیت، گرچه science یا علم نامیده شد ولی ضابطه و معیار نهایی آن در علوم طبیعی و انسانی جز سلطه بر طبیعت و یا انسانها نیست.
ماکس وبر از نوع دیگری عقلانیت یاد میکنند که معطوف به حوزه ارزش ها، آرمان ها، و حقایق مقدس و متعالی است. او معتقد است که این نوع از عقلانیت گرچه در دیگر فرهنگ ها و تمدن ها بوده است، اما در جامعه ی غربی معاصر اثری از آن نیست.
تمدن غرب به اقتضای رویکرد دنیوی و هویت معرفتی خود، نهاد های علمی، اقتصادی و سیاسی ای را به وجود آورده است که اینک آفاق مناطق مختلف را طی کرده است، به گونه ای که دیگر فرهنگ ها و تمدن ها را به حاشیه رانده، و یا در زیر پوشش خود قرار داده است. امروز غرب یک فرهنگ مختص به یک منطقه جغرافیایی نیست، یک فرهنگ مسلط و جهانی است، و دوگانه های مختلف و یا تکثرهای سیاسی و اقتصادی جهانی نظیر آن که در بلوک شرق و غرب سیاسی در طی قرن بیستم رخ داد، و یا آنچه در تقسیم شمال و جنوب واقع میشود، همه تقسیماتی هستند که در متن همان فرهنگ و تمدن واحد به حسب اقتضائات و یا تضاد های درونی آن رخ میدهند. به همین دلیل مشکلات این تمدن و آسیب های آن، مشکلات و آسیب های جهانی است. و چاره اندیشی برای حل این مشکلات و یا حل آنها، چاره اندیشی برای حل وضعیت معاصر بشری است.
مهمترین خصوصیت این تمدن این است که در شرایطی که ابعاد تمدنی آن ، اقتضائات خود را در سطح جهانی گسترانیده و بیش از همه گذشته تاریخی آن فراگیر شده است، در ابعاد معرفتی و معنوی خود بیش از همه گذشته آسیب پذیر شده است. تمدن غرب در حالی که نیاز به معنا را برای زیست خود بیش از گذشته احساس میکند، فاقد منطق و روشی است که وصول به آن را ممکن سازد. زیرا در عین آن که از عقلانیت ابزاری بیش از همیشه بهرمند است، در داوری بین ارزش هایی که معنا و غایت زیست و زندگی را تبیین کند راجل و ناتوان است. به تعبیر ماکس وبر، در این عرصه پاسخی نیست جز اینکه هر کس از شیطان خود پیروی کند.
تمدن غرب هویت خود را بر مدار هستی دنیوی و این جهانی قرار داده است. و نسبت به حضور امر قدسی در جغرافیای هستی و پیوند خود با آن در بهترین حالت، اگر به انکار هستی مقدس نپردازد، از جهل خود نسبت به آن خبر می دهند.
امر قدسی و هستی مقدس امری نیست که در عرض و یا در طول زندگی و زیست دنیوی و این جهانی قرار گرفته باشد. امر مقدس که ناظر به هستی نا محدود و بی کرانه است، در صورتی که باشد، اولا وحدت آمیخته با حقیقت آن است، یعنی بیش از یکی نمی تواند باشد، و ثانیا امور متکثر و مقید را به عنوان آیات، نشانه ها، ظهورات ، تجلیات خود، به رسمیت می شناسد. به بیان دیگر بود یا نبود هستی مقدس در تفسیر و معنای هویت و حقیقت عوالم متکثر تاثیر گذار است. و به همین دلیل جهل و نادانی نسبت به امر مقدس و متعالی به جهل در معنا و حقیقت امور متکثری منجر می شود که در زیست و زندگی دنیوی حضور دارند.
غفلت فرهنگ غرب از امر مقدس و غیبت هستی مقدس از متن ادراک و شناخت این تمدن چیزی جز غفلت، بیگانگی از حقیقت این تمدن و عناصر تشکیل دهنده آن نیست. و قدرت این بیگانگی و غفلت مرهون فقدان همان عقلانیتی است که متفکران این جهان بیش از همه گذشته تاریخ به آن اذعان دارند. و راه برون رفت از این مشکل گریز از موانع سختی است که اندیشمندان و فیلسوفان این فرهنگ در طی چند سده به تدریج ایجاد کرده اند.
تعامل خلاق و فعال با میراث معنوی و قدسی بشر می تواند انسان معاصر و تمدن و فرهنگ امروز بشری را بر غالب آمدن نسبت به این موانع کمک کند و امام خمینی در نامه به گورباچف به بخشی از میراث معرفتی فرهنگ اسلامی برای این تعامل اشاره کرد. ایشان از ظرفیت حکمت سینوی برای در هم شکستن محدودیتهای علم پوزیتویستی و از نوآوری های حکمت اشراق سهروردی برای تعامل با رویکردی سخن گفت که عقل بشری را به حوزه معرفت مفهومی تقلیل داده و زمینه سوبژکتیو کردن و یا حذف ابعاد متعالی و قدسی آن را فراهم می آورد. او خواهان حضور تیزهوشان جامعه روس برای تعامل خلاق و فعال با میراث عرفانی جهان اسلام شد تا بتوانند کثرت دنیوی و این جهانی عالم مدرن را با نظر به وحدت هستی مقدس الهی که مدعای همه ی ادیان توحیدی است بنگرند.
گفتنی است در این همایش شخصیتهای علمی مهمی از کشورهای مختلف جهان به ارائه مطلب پرداختند که اسامی برخی از آنان از این قرار است:
Evandro Agazzi, Jacques Derrida, Thomas Kuhn, Hans Lenk, K. Satchidananda Murty, Jean-Luc Nancy, Paul Ricœur, Richard Rorty, Jean-Paul Sartre, Jürgen Habermas, Jaakko Hintikka, Vittorio Hösle, D.P. Chattopadhyaya, and also outstanding natural scientists, such as Nobel Prize winners I.R. Prigogine, Roger Sperry, Hermann Haken.