۱۳ شهريور ۱۳۸۹ - ۱۳:۱۰
کد خبر: ۸۵۶۵۲
رمضان در شعر فارسی(2)

نخواهد ماند این یخ، زود بفروش...

محسن طاهری
رمضان

خبرگزاری رسا، سرویس اندیشه - مولانا اکنون وارد رمضان شده است و در غزلی با خود این‌گونه می‌گوید:

دلا در روزه مهمان خدایی طعام آسمانی را سرایی
دراین مه چون در دوزخ ببندی هزاران در ز جنت برگشایی

و اوج غزل است آنجا که می‌سراید:

نخواهد ماند این یخ، زود بفروش بیاموز ازخدا این کدخدایی
برون کن خرقه کان زین چار رقعه‌ست:ترابی آتشی آبی هوایی
برهنه کن تو جز و جان و بنما زخرقه گر به کل بیرون نیایی
در انتهای غزل اما رو به خدا کرده مناجاتی شاعرانه می‌کند؛
بیامد جان که عذر عشق خواهدکه عفوم کن که جانِ عذرهایی
در این مه عذر ما بپذیر ای عشق خطاکردیم ای تُرک خطایی...
(غزلیات شمس،غزل شماره ۲۶۷۲)

او سپس خلق را این‌گونه به روزه‌داری فرا می‌خواند:

بر بند دهان از نان،کآمد شِکَرِ روزه دیدی هنرخوردن، بنگر هنر روزه
آن شاهِد وصدکشور تاجیت نهد برسر بربند میان زوتر[1] کآمدکمر روزه

از دیدگاه مولانا، روزه، نظرگاهی است که می‌توان در آن ایستاد و حق‌بین شد؛

زین عالم چون سِجّین  بَر پرسوی علیّین
بستان نظرِحق‌بین، زود از نظر روزه
و رمضان کوره‌ای است که روزه‌دار را با شرر روزه می‌سازد؛
ای نقره ‌یبا حُرمت،درکوره‌ ی این مدت آتش کُندت خدمت اندر شرر روزه

...

وی همچنین به منافع روزه توجه دارد و می سراید:

گر روزه ضرردارد، صدگونه هنردارد سودای دگر دارد،سودای سرِ روزه
این روزه در این چادر پنهان شده چون دلبر ازچادر او بگذر واجو خبرِروزه
باریک کندگردن ایمن کند از مردن تخمه اثرِخوردن، مستی اثرِ روزه
سی روز دراین دریا، پاسرکنی و سرپا تا در رَسی ای مولا اندرگهرروزه
شیطان همه تدبیرش وآن حیله وتزویرش بشکست همه تیرش پیش سپر روزه
و در آخر گویا خویش را، که به زیبایی درباره‌ی روزه و رمضان سخن رانده است، خطاب می‌کند که؛
روزه کَروفرِّ خود، خوش تر زتو برگوید دربند درِگفتن بگشای درِ روزه
(دیوان شمس، غزل شماره ۲۳۰۷)

مولوی استاد بی‌بدیل تمثیل و تشبیه است و طبیعی است که در این مقام نیز از این هنر بهره گیرد و شکم روزه‌دار را به ساز چنگ تشبیه کند؛

زهی حلاوت پنهان در این خلای شکم مثال چنگ بود آدمی نه بیش و نه کم
چنان که گرشکمِ چنگ پرشود مثلاً  نه ناله آید از آن چنگِ پر نه زیر و نه بم
ناله در اندیشه‌ی مولانا جایگاهی دارد و انسان بی‌درد ـ که از درد ننالد ـ به درد او نمی‌خورد. پس سفارش به روزه می‌کند؛
اگر ز روزه بسوزد دِماغ واشکم تو زسوزْ ناله برآید زسینه‌ات هر دم
هزار پرده بسوزی به هردمی زان سو زهزار پایه برآری به همت و به قدم
شکم ‌تهی شو و می‌نال همچو نی  به نی از شکم‌ تهی شو و اسرارگو به سان قلم
...

او در ابیات پایانی این غزل، ساده‌تر صحبت می‌کند و با زبانی عامیانه از خواننده می‌خواهد که «شوربای کَلم» را بر «خوان کَرم» ترجیح ندهد؛

چو روزه داری، اخلاق خوب جمع شوند به پیش تو چو غلامان وچاکران و حشم
به روزه باش که آن خاتم سلیمان است مده به دیو تو خاتم  مزن تو مُلک به هم
...
به روزه خوان کرم راتو منتظرمی باش ازآن که خوان کرم به ز شوربای کلم
(دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۳۹)
...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. زودتر


ی 703/ح

ارسال نظرات