گزارش(1) | کرسی نظریهپردازی "کلام انقلابی یا معنویت انقلابی"
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، کرسی نظریه پردازی "کلام انقلابی یا معنویت انقلابی " در سالن جلسات خبرگزاری رسا برگزار شد.
بر اساس این گزارش، دبیر علمی این نشست سیداحمدرضا هاشمی با بیان این که در این 40 سال دیدگاههای نو و جدیدی روی کار آمده است که امروز با دو نوع از این دیدگاهها یعنی "کلام انقلابی و معنویت انقلابی " آشنا میشویم.
حجت الاسلام والمسلمین فلاح مدیر مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی هستند که نظریه خود را با عنوان کلام انقلابی مطرح میکنند، همچنین حجت الاسلام والمسلمین مظاهری سیف رییس مؤسسه بهداشت معنوی هستند که نظریه خود را با عنوان معنویت انقلابی شرح و بسط میدهند.
در ادامه حجت الاسلام والمسلمین فلاح در این نشست به تبیین نظریه کلام انقلابی پرداخت و اظهار داشت: به کلام انقلابی یا معنویت انقلابی در افق فکر و فرهنگ انقلاب تعریف شده است، احساس کردم که دیدگاهی که امثال ما درباره افق انقلاب داریم، ابتدا به عنوان مقدمه مطرح کنیم و بعد هم به خود عنوان جلسه توجه کوتاهی داشته باشیم و بعد از آن کلام انقلابی را قدری توضیح دهیم.
ضرورت اصرار بر افق انقلاب
درباره آن چه افق انقلاب محسوب میشود، مقداری باید اصرار کرد که به صورتی نوآمد تقریر شود و اگر اندیشههای ضعیفی در شعور عام جامعه، حتی جامعه علمی رسوب کرده و ذهنیتهای ضعیفی داشتیم که شاید به غلط آن را درست تصور میکردیم و ذهن ما بیش از آن را نمیفهمیده و الان بیشتر از آن را متوجه شده است، اجازه ندهیم که باز هم روی اندیشههای سابق اصرار شود.
البته باور من، امر دومی نیست، بلکه اعتقاد دارم که انقلاب از ابتدا در افقی شبیه همین تقریر شده است.
افق انقلاب افق نوآوری، خلاقیت و شکوفایی عقل تدبیرگر است، انقلابی در چنین فضایی تنفس میکند، دیگران هم هرطور بخواهند تقریر کنند، اما حقیقت ماجر این است و تغییر نمیکند.
مسألههایی که انقلابی با آن مواجه میشود و شروع به حل کردن آن میکند، حتی اگر نخواهد هم، او را به وادی نوآوری، خلاقیت و شکوفایی عقل تدبیرگر میکشاند.
همین طور افق انقلاب، افق معنویت، توحید و ژرفای انسانی و الهی است و این به خاطر نگاه معمار یا معماران انقلاب اسلامی است.
افق انقلاب، افق امید و احساسهای خوب نسبت به زندگی است
افق انقلاب افق امید، خوشبینی و احساسهای خوب نسبت به زندگی و فردا است و معمولا انقلابی را این گونه مشاهده میکنید، حال این که معمولا عکسهایی از شهادت افراد انقلابی را نشان میدهند، اما آن گوشهای از زندگی باشکوه افراد انقلابی است، اما انقلابی را با صرف آن نباید تعریف کرد.
همینطور افق انقلاب، افق کرامت انسان، انتظار انسان کامل که از یک شعور بلندی تغذیه میکند و اساسا اعتقاد به ظرفیتی در حد بینهایت برای انسان داشتن و انسان کامل را یک واقعیت تحقق یافتهای دانستن، ناظر، نگران، دعاگوی جامعه بشری دانستن و انتظار او را کشیدن، خیلی شعور سنگین، غلیظ و متراکمی است.
افق انقلاب، چنین افقی است، توجه به اقتدارات بینهایت بشری است، این افق از افق سخنانی از جنس فردا، پاسخ به خلأهای انسان و نسخه درمان دردهای بشری است، همچنین افق نگاههای جهانی است، نه صرفا ایرانی، نگاههای مهربان و دوری از عنانیت و فردگرایی، باید تأکید کرد که افق انقلاب، افق مردمگرایی و در عین حال شایستهگرایی، نخبه گرایی، عقلانیت سنجیده، طبیعی و جامعه نگر است، در این افق، اندیشیدن افتخار، انجام وظیفه و استفاده از عمر و برای بشر بسیار پرثمر است.
اگر جلسه بحث را در این افق کشیده، پس بحث به حاشیه حیات بشری کشیده نشده است، به این نکته باید توجه داشت و آن را تبدیل به فرهنگ کرد، ما در حاشیه حیات بشری صحبت نمیکنیم، بلکه وسط چاره سازی و چاره اندیشی برای حیات بشر قرار داشته و در باب انقلاب اسلامی سخن میگوییم.
عنوان این جلسه "کلام انقلابی یا معنویت انقلابی" قرار داده شده و ظاهرا مجالی برای دنبال کردن این دو دغدغه فراهم کرده است؛ نخست معنای کلام و معنویت انقلابی و تعریف این دو است، نکته دیگر هم بررسی اتصال یا انفصال یا ارتباط این دو با هم است.
اما کلام اسلامی، در باب تعریف کلام مقداری تنوع آراء و اختلاف نظر وجود دارد و شاید بتوان گفت که هرکسی مقصودی را پسندیده و از آن زاویه کلام را تعریف کرده است، بنابراین مقداری باید رسیدگی کرد و چه بسا مجبور به انتخاب تعریفی باشیم، چرا که شاید نتوان به وفاق در این زمینه دست پیدا کرد.
تعاریف متنوع کلام و رسالت آن
کلام، دانشی است که عقاید اسلامی را معرفی و به تبیین، توجیه و دفاع از آن میپردازد، این یکی از تعاریف پرتکرار و نسبتا خوب از کلام است، اما به جهتی بحث را به سمت دیگری نیز بکشانیم و کلام را این گونه تعریف کنیم؛ دانشی که به تغذیه عمومی اندیشه اسلامی میاندیشد و طعامی برای مسلمان بودن، و مسلمان ماندن و تفکر دینی داشتن فراهم میکند.
اگر دانشی به نام کلام این مأموریت و رسالت را عهده دار نشود، ما دچار خسارت میشویم، کما این که در موقفی به نام کلام چند خسارت را پذیرفتهایم.
تعریفی هم از شهید مطهری در باب علم کلام وجود دارد؛ علم کلام علمی است که درباره عقاید اسلامی یعنی آن چه از نظر اسلام باید به آن معتقد بود و ایمان داشت، بحث میکند، به این نحو که آنها را توضیح داده و درباره آنها استدلال و از آنها دفاع میکند.
عقاید در این تعریف وجود دارد و خیلی هم خوب است که کلام را با عقاید تعریف کنیم، اگر ما عقاید را به رسالت دفاع پیوند زنیم، انگار وظیفه برآوردن و دریافت این عقاید به عهده دانشهای دیگری است و کلام عهده دار دفاع فاخر و پیروزمند از این عقاید است، احتمالا کلام را باید این گونه تصور کنیم که در مرز و قلمرو فکر دینی و برون دینی ایستاده و با زبان برون دینی از عقاید اسلامی دفاع میکند.
زبان علم کلام، عمومی و فراتخصصی است
طبیعتا زبان این دانش، زبان عمومی و فراتخصصی خواهد بود، زیرا با زبان تخصصی، فقط در میان صاحبان تخصص میتوان حوار، گفتوگو و رفت و آمد نظری درست کرد، اگر از آن فضا خارج شوید، دیگر زبان تخصصی کارآمدی ندارد، اما اگر صحبت از دفاع است، گویی که شما در فضای تخصصی نیستید، همه این گفتهها با ابهامهایی روبرو است که نیازمند وقتی درخور برای کاویدن و جمع بندی این مباحث است.
حال سؤالی وجود دارد که صرفا عقاید توصیفی مد نظر است، یا عقاید ارزشی و الزامی هم مورد نظر است؟
تلقی ما معمولا این گونه است که کلام عهده دار تبیین عقاید توصیفی ما به صورت عقلی، نقلی و دفاع از آنها است، اما به عنوان مثال، مسأله حجاب یک رساله کلامی نیست و به توصیف جهان هستی نمیپردازد، بلکه یک باور پر ارزش و حساس مربوط به حیات طیبه اسلامی را گرفته و بحث کرده و به هر طرف که لازم بوده و توانسته، چرخیده و سعی در دفاع از آن داشته است.
همینطور بسیاری از آثار شهید مطهری و بزرگان ما، کلام هستند و عقاید ما را بیش از دایره عقاید توصیفی، عقاید ارزشی و الزامی را هم به بحث گذاشته است.
یکی از ابهامها این است که زبان حتما علمی یا عمومی باشد، همانطور که پاسخ این ابهام داده شد، نیازی نیست که این جا زبان علمی باشد، اگر عقاید بخواهد با رسالت خود تعریف شود، نیازی به زبان علمی وجود ندارد، اما هر دو زبان درون دینی و برون دینی را شامل میشود.
اگر بخواهیم جمعبندی کنیم، این نکته مهمی است که کلام باید پشتیبان هویت و حیات اسلامی تعریف کنیم، این تأثیر جدی روی تعریف کلام دارد، اگر این مأموریت را بر این دانش قرار دهیم، تأثیر بسزایی در انتخاب موضوع، روشها و گستره مباحث ایفا میکند.
کلام پشتیبان هویت و حیات اسلامی است
کلام پشتیبان هویت و حیات اسلامی است، از همین جا است که به ساحت کلام انقلابی ورود پیدا میکنیم، هدف کلام ارائه یک تفکر دینی است، نه از این عقیده یا عقیده ای دیگر دفاع کردن، به این نکته نیز باید توجه شود، [این عبارت، یک عبارت ساده نیست].
در مباحثات انسان شناختی اسلامی گفته میشود که جوهره انسانیت و سعادت فردی و اجتماعی وابسته به عزم است، عزم از اندیشه تغذیه میکند، عزمهای پایدار از اندیشههای پاسخگو و غنی تغذیه میکنند، به همین جهت کلام باید طعام فکری تهیه کند، چراکه این عزم که حیات بشر را شخم میزند، تغذیه شود، یعنی کلام را تغذیه در نظر بگیریم، موقعی که میخواهند کلام را تعریف کنند، سریع دفاع میگویند، بعد هم تصور ما این است که هر جا کسی با ما در حال جنگ بوده یا به تردید افتاده است، کلام را بفرستیم که قضیه را آرام کند، در حالی که این گونه نیست، بلکه کلام طعام است و اساسا رسالت کلام آماده کردن تغذیه و ارائه اندیشه است.
کلام ابتدا باید به نیازهای نظری درون دینی پاسخ دهد و به هیچ وجه نمیپسندم که تعریف و توضیح رسالت و مأموریت برای کلام را از نقطه دیگری شروع کنیم، حتی با انتخاب عنوان خوب و ارزشمند دفاع، دفاع چیز خوبی است، اما وقتی کلام را این گونه تعریف کنیم، اموری در جامعه اسلامی گم میشود، علمی که عهدهدار تأمین اندیشه یک تفکر منسجم و پیشتاز اسلامی است، گم شده و معلوم نمیشود که کدام دانش است.
باید یک تفکر ارائه کند، از طرفی گفته میشود که اخلاق روی قواعد اخلاقی کار میکند و آن هم به هنجاری و کاربردی تقسیم میشود و قسمت کاربردی آن هم هزار تکه است، از طرف دیگر هم فقه میآید که تکلیف آن هم روشن است و انواع تخصصها در فقه وجود دارد،بالاخره کدام دانش عهدهدار ارائه اندیشه اسلامی است، به نظر به لحاظ سوابق تاریخی، کلام عهدهدار این امر است، بعد از این باید به دفاع از عقاید در مرز قلمرو دین و بیرون از این قلمرو بپردازیم.
حال با این گرایشی که در این تعریف از کلام نشان داده شد، کلام را در سه چهره یا چهار ساخت میتوان رؤیت کرد.
معنویت، نقطه مقابل مادیت
پس از ارائه مباحث حجت الاسلام والمسلمین فلاح، دبیر علمی این نشست به جمعبندی سخنان وی پرداخت، سپس حجت الاسلام والمسلمین مظاهری سیف در ادامه نظریه خود را با عنوان «معنویت انقلابی» تبیین کرده و اظهار داشت: در ادبیات ما، معنویت معمولا به سه مفهوم به کار میرود، معنای نخست هرآنچه غیر مادی باشد، یعنی نقطه مقابل مادیت، معنویت میشود.
ماورای جهان مادی را معنوی میدانیم، حال اگر کسی به خدا معتقد است، در این جهان معنوی خداوند را هم میشناسد و ملائکه، تمام امور ماورایی و روح امور معنوی میشوند، از این رو کاربرد معنویت اطلاق موضوعی و پدیدهای دارد.
کاربرد مسائل مربوطه به معنویت در حوزههای علمی مختلف
کاربرد دیگر معنویت این است که به عنوان یک نهاد اجتماعی تصور میشود، مثلا میگوییم که معنویت در جامعه وضعیت خوبی دارد و در جوامع غربی ضعیف و از بین رفته است، در این حالت، ما درباره نهاد اجتماعی و مجموعهای از نقشها، هنجارها، قوانین و روالها صحبت میکنیم که نیاز معنویت در جامعه را پاسخ داده و نیاز مردم به معنویت را ارضاء میکند.
کاربرد دیگری با عنوان کاربرد علمی معنویت مطرح است که به عنوان مجموعهای از نظریات و مسائل که در حوزههای علمی باید درباره آن صحبت شود، امروزه مسائل مربوط به معنویت در روانشناسی، گاهی در عرفان، فلسفه و از زاویهای در اخلاق و علوم مختلف مطرح میشود و مورد بحث و بررسی قرار میگیرد، حتی امروزه در حوزه علوم پزشکی هم بحث معنویت و سلامت معنوی و تأثیر معنویت بر سلامت جسمانی در حال بررسی است، بنابراین معنویت یک اطلاق علمی هم دارد.
حال ایدهای که دارم و عرض میکنم، نیاز است که معنویت را به عنوان یک علم در طبقهبندی علوم اسلامی به رسمیت بشناسیم، با بررسی تعاریفی که از معنویت ارائه شده است، مثلا امام راحل میفرمودند، معنویت آن وجهه غیبی از وجود انسان است و تعابیری شبیه این دارند، یعنی معنویت را اندیشیدن یا پرداختن به امور روحانی انسان تعریف میکنند.
رهبر معظم انقلاب نیز در جایی میفرمایند، معنویت رابطه مجذوبانه یا مجذوب شدن در برابر لطف الهی است، شهید مطهری در آثار خود به این امر تأکید دارند که معنویت به ابعاد درونی وجود انسان میپردازد.
تعاریف غربی هم مشابه همین اشارات را دارند و غالبا تأکید بر آن چه در مقابل مادیت قرار داشته و به درونیات انسان مربوط میشود.
معنویت به استعداد روحی و قابلیتهای فوق مادی وجود انسان میپردازد
اگر بخواهیم در یک جمله خلاصه این بحث را بیان کنیم، معنویت به استعداد روحی انسان و به قابلیت فوق مادی وجود انسان میپردازد.
خب این موضوع یک علم است که درباره آن در منابع دینی صحبت فراوانی شده است، چرا تاکنون چنین علمی نداشتهایم؟ قبول داریم که مسائل مربوط به این موضوع در رشتههای مختلف مورد بحث قرار گرفته است، شاید در فلسفه تحت عنوان «عقل و نفس قدسیه» این موضوع بحث شده باشد، در عرفان تحت عنوان «انسان کامل» بخشی از این ظرفیتها در عرفان نظری بحث شده و در عرفان عملی در «منازل سیر و سلوک» به خصوص در مراحل «ولایات، حقایق و نهایات» این استعداد و ظرفیت روحی انسان مورد توجه قرار میگیرد، اما به هرحال موضوع یک علم نبوده است.
اگر خود این موضوع را وسط گذاشته و گفته شود که درباره روحیات انسان میخواهیم بحث کنیم که چیست، از کجا آمده و به کجا میخواهد برسد و این موضوع یک علم شود، این اتفاق نیفتاده و به صورت جسته و گریخته و پراکنده هر علمی به اندازه ظرفیت خود و تا جایی که موضوع و مسائل آن کشش داشتهاند، به مسائل معنویت هم پرداختهاند.
دومین نکتهای که وجود دارد، موضوع علم معنویت به عنوان استعداد روحی قابل طرح است، [استعداد روحی که در رابطه با خدا شکوفا میشود]، مورد بعدی روش مطالعه در باب معنویت است، این هم موضوع مهمی است که در علوم دیگر اسلامی مورد توجه نبوده است، این روشی که پیشنهاد میشود در مطالعات معنوی و علم معنویت به کار گرفته شود.
اگر فلسفه به این استعداد روحی توجه کرده است، فارغ از این که در حیطه موضوعی خود از باب وجودشناسی قصد پیشبردن کار را داشته است، روش آن هم محدود به روش عقلی بوده و سعی داشته است که این جا با استدلال و برهان کشفها را انجام دهد.
در عرفان با روش عقل تحلیلی مورد نظر که شهود را تحلیل میکند، این کار انجام شده است، در اخلاق به اقتضای خود، در روانشناسی با روشهای تجربی رایج و البته در روانشناسی به واقعیات معنوی جهان هستی کاری نداریم، این محدودیتی است که روانشناسی برای ما در مطالعات معنوی ایجاد میکند و میگوید که معنویت را فقط به عنون یک پدیده روحی، رویداد در وجود، ذهن و عواطف انسان ببینیم و به ماورای آن کاری نداشته باشیم، به این که این تجربه از کجای این جهان واقعی سیراب میشود و سرچشمه میگیرد، کاری ندارند.
اگر کسی یک تجربه درونی داشت که به او احساس خوبی دست داده و کارآمدی او را در زندگی مختل نمیکرد و سلامت روانی او حفظ میشد، دراین صورت او از معنویت خوبی برخوردار است، حال اگر با رویا، موسیقی و توهم یا هرچه که این را انجام میدهد، به آن برسد، معنویتی دارد و میتواند از آن بهرهمند شود، به همین خاطر مقداری با ناواقعگرایی معنوی در علم روانشناسی مواجه میشویم که در مباحث موجود و منابع این حوزه هم دیده میشود.
بررسی معنویت با روش ترکیبی و تجربی
در مطالعات معنوی یا علم معنویت، آن طور که در طبقهبندی علوم اسلامی مطرح میشود، با روش ترکیبی و البته روش تجربی بایستی معنویت را بررسی کرد.
به منابع دینی هم که نگاه میکنیم، میبینیم آیات قرآن سرشار از شرح این تجارب معنوی است، توجه کنید که آن استعداد روحی که در وجود همه انسانها است و در ارتباط با خدا شکوفا میشود، در قالب تجربههای معنوی بروز پیدا میکند.
تجربههای معنوی به تعبیری موضوع عملیاتی علم معنویت هستند، چون استعدادهای روحی را از این طریق میتوان شناخت، این تجارب، چند خصوصیت و تمایز با تجربههای عرفانی دارند؛ نخستین ویژگی آنها این است که برای همه انسانها اتفاق میافتند و لزومی ندارد که کسی وارد مراحل سیر و سلوک شده باشد تا تجربه معنوی کسب کند و اصلا به ایمان و بی ایمانی شخص ربطی ندارد و به هر حال تجارب معنوی در زندگی گذرانده میشود، « سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ ...»، خداوند این آیات را به همه نشان میدهد و کاری به میزان ایمان او ندارد.
از این رو در منابع مختلف، مانند «ویلیام جیمز در کتاب تنوع تجربههای دینی»، «استیس در کتاب عرفان و فلسفه»، «پارگامنت در کتاب معنویت آمیخته با رواندرمانی»، نمونههایی از این تجارب را مطرح کرده و بیان میکنند که همه افراد چنین تجارب معنوی را دارا هستند.
به عنوان مثال همه ما این تجربه را داریم که هنگام سیر در طبیعت، مجذوب آن میشویم، اتفاقی که همیشه حاصل نمیشود، اما گاهی اوقات یک غروب یا طلوع خورشید، دشت سرسبز، آسمانی ابری یا کوهی زیبا و رودخانهای جاری ما را به طرز خارقالعادهای جذب میکند، البته همیشه این گونه نیست و برخی مواقع این امر رخ میدهد.
حال در این لحظات چه اتفاقی برای ما رخ داده است، این همان تجربه معنوی است که خداوند آیات و نشانههای خود در آفاق که بیش از گل، زمین و پرنده است را به ما نشان داده است و این دقیقا اتفاق بیشتری است که « اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» و «وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا» را میبیند.
اینجا است که مبانی کلامی به کمک ما میآید که خداوند چه تعاملی با بندگان دارد، آیا خداوند متعال برای هدایت ما فقط رسولان را فرستاد، ما الان در دنیایی زندگی میکنیم که اگر هدایت ما فقط منوط به فرستادگان و کتب آسمانی بود که الان برای ما کارایی نداشت، بنابراین اتفاقات دیگری باید رقم بخورد.
خداوند خود دست اندر کار زندگی ما است، ما حق تعالی را در تجربههای زندگی خود میبابیم و حذف نشده است، «مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِیلٍ یَدُلُّ عَلَیْکَ » معنویت از این جا و تجربههای معنوی روزمره ما شروع میکند که این لحظات خاص و دقایق طلایی زندگی خود را دریابید، از این جا میخواهد به حیات معنوی ما معنا دهد و آن را باز کند.
معنویت، علمی بدون استدلال است
معنویت برای ما استدلال نمیکند، اساسا علم بدون استدلالی است و کاملا روی تجارب بشری کار میکند و مخاطب آن هم صرفا جامعه متدین نیست، حتی بی دین و کافر را نیز شامل میشود، به گونهای که میتوان یک آتئیست را این جا نشانده و درباره تجارب معنویاش با او صحبت کرد، زیرا او روح دارد، پس استعداد روحی هم دارد.
همان رابطهای که خداوند با روح بقیه دارد، با او هم در حدی دارد، حال ممکن است فردی با ایمان این رابطه را ارتقا داده باشد، اما این رابطه برای بقیه افراد نیز منقطع نشده است و این درب به سادگی بسته نمیشود، زیرا اگر بر اساس مبانی معنوی نگاه کنیم، نمیتوان انسان را از ملکوت جدا کرد، روح ما، همه هویت ما است و در روایات نیز، روح از ملکوت و قدرت معرفی شده است.
به همین جهت، به راحتی نمیتوان از معنویت فرار کرده و آن را انکار کرد و اساسا معنویت معطل انکار و اثبات من و شما نیست، بلکه جاری در وجود انسان است، در قالب تجارب معنوی برای ما بروز پیدا میکند و خداوند هم این کار را کرده و دائما از رخ خود پرده برمیدارد، البته میشود تغافل و انکار کرد و از آن نشانههای معنوی روی گردانده شود، اما اینها واقعیت معنویت را خیلی تغییر نمیدهد، بلکه آن واقعیت جاری و تغییر ناپذیر است و همچنان وجود دارد.
تجارب معنوی مهمترین راه مطالعه استعدادهای روحی است
تجارب معنوی مهمترین راه مطالعه استعدادهای روحی هستند، از این جهت روش علم معنویت تجربی است، یعنی تجارب معنوی را بررسی و دسته بندی کرده و آمار میگیرد که مردم چه دست تجربههایی دارند و در چه دورههای سنی، چه تجربههای معنوی بیشتر یا کمتر رخ میدهد، مردم در چه حالاتی تجربه های معنوی را میپسندند، اصلا با تیپ شخصیتی افراد میتوان تجربهای معنوی را سنخ شناسی کرد.
تمام این ها قابل سنجش است، اینها را به عنوان فرضیاتی که در حوزه مطالعات معنوی میتوان کار شود، مطرح میکنم، فرضیاتی که میتوان از آیات و روایات استخراج کرد، آیا میتوان گفت که افراد در حالت دعا، چه تجارب معنوی دارند، این بحث خیلی مفهومی و استدلالی نیست، اگرچه برای تبیین علمی آن، نیاز به مفهوم سازی، تعاریف و شاید استدلال داشته باشیم.
به نظر بعد از تعریف این علم، به دلیل ارتباط آن با تجارب افراد، قابل فهم برای آنها است، یک رویداد ناشناخته در وجود آنها تعریف شده و این کافی است و نیاز چندانی به استدلال ندارد، از این رو علم معنویت، بیشتر یک علم توصیفی میتواند باشد، البته ممکن است گفته شود که از دل هر توصیفی، یک برنامه و دستورالعمل خارج میشود، بله این طبیعی است، اما اصل قضیه این است که به توصیفات میپردازد.
معمولا این تجربه را داریم که بعد از یک دعای پرشور و پرسوز و گداز احساس برآورده شدن دعا را داریم، بعد از برگزاری دعا، آرامش و اطمینانی در وجود شما حاصل میشود و خیال شما از بابت اجابت و برآورده شدن دعا راحت است، این تجربه را خیلی از دستههای مردم دارند، در حالی که شما از آینده خبر ندارید، چه اتفاقی در وجود شما رخ داد که این نشانههای آرامش و اطمینان بروز کرد، پاسخ در قرآن موجود است، «اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ» یعنی شما خدا را بخوانید، خداوند پاسخ شما را میدهد، نمیگوید آتاکم، یعنی لزوما حاجات شما را نمیدهد، بلکه جواب را میدهد، بنابراین میتوان نتیجه گرفت که این آرامش و اطمینان قلبی پاسخ خداوند به شما بوده است.
چون تجربههای معنوی خود را بررسی نکرده و مراقبت نداریم و مهارتهای معنوی را فرا نگرفتهایم، متوجه نمیشویم که در آن لحظه چه اتفاقی افتاد، اما اثر خود را می گذارد، یعنی بی توجهی اصل قضیه، اثر آن را از بین نمیبرد، اما ممکن است خیلی دقیق درک نشود.
متفاوت از این قضیه هم رخ میدهد که گاهی با همان سوز و گداز دعایی میکنی و در آخر، همان حالت آرامش قلبی ایجاد میشود، با این تفاوت که بی خیال همه چیز میشوی و این بار پاسخ خداوند به شما این است که این خواسته را رها کن، چراکه این راه تو نیست، بنابراین بی خیال آن خواسته میشود و آن اضطراب و فشار از بین رفته و جای خود را به آرامش میدهد.
وجود بیشمار تجارب معنوی در قرآن
ما از این دسته تجارب معنوی در قرآن بیشمار داریم، در قرآن با دو دسته از آیات مواجه میشویم، دستهای که نشانههای تجارب عرفانی همچون خوف، اضطراب، آرامش و شادی را بیان میکند، این تجربههای دقیقا در قرآن مطرح میشود، اینها همان تجربههای معنوی هستند، این اتفاقات که بدون اساس بروز پیدا نمیکند.
مثلا قرآن میفرماید: « وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى، فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى«، خب این خوف از مقام پروردگار چگونه اتفاق میافتد؟ اگر صد ساعت از جهنم، عدل و خوف الهی استدلال کنم، آیا خوف ایجاد میشود؟ خیر، بلکه انسان باید آن مقام را ببیند تا آن خوف ایجاد شود.
گاهی شما بدون این استدلالها در یک مناجات و عبادتی، عظمت و جبروت خداوند را مشاهده میکنی و خوف و خشیت او تمام وجود انسان را فرا میگیرد و احساس ذلت و ناچیز بودن پیدا میکند و در عین این اضطراب، چیزی را یافته است، این درست همان تجربههای معنوی است و برای همه هم اتفاق میافتد.
گاهی برای افراد فاسق، فاجر هم این اتفاقات رخ میدهد و به خاطر چنین تجربه، اسیر شب قدر است، در طول سال هزاران خلاف و گناه می کند، اما اسیر یک شب قدر یا روز عاشورا است، چه رخ میدهد که این گونه میشود؟
زیرا این تجربه برای او یک یا چندین بار حاصل شده و اسیر آن تجربه شده است، با او هم که صحبت میکنید، می گوید خدا خیلی مرا دوست دارد، حقیقتا خداوند او را دوست دارد و این امر را در یک رابطه مجذوبانهای تجربه کرده است و چیزی جز واژه رؤیت را نمیتوان برای آن قرار داد، «وَ لَكِنْ رَأَتْهُ اَلْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ اَلْإِيمَانِ» اتفاق افتاده است، حال یک ایمان فطری اولیهای داشته و در همان حد دیده است، شاید در آینده این تجارب را از بین ببرد.
جمع بندی بخش اول سخنان این میشود که معنویت به عنوان یک علم در طبقهبندی علوم اسلامی شناخته شود، موضوع این علم استعداد روحی و راه مطالعه آن بررسی تجارب معنوی است که ابعاد دیگری هم پیدا میکند.
گفتنی است، بخش دوم این کرسی نظریه پردازی به زودی در خبرگزاری رسا منتشر میشود./876/ز501/س
خبرنگار: مهدی شاهی