۲۸ شهريور ۱۳۹۰ - ۱۷:۰۹
کد خبر: ۱۳۹۵۷۸
روایت حضور (2)؛

جنگ فرهنگی بسیار سخت‌تر و پیچیده تر از نبرد نظامی است / مظلومانه‌ترین منبر‌ها را در دوران اسارت می رفتیم

خبرگزاری رسا ـ روحانی آزاده و جانباز دفاع مقدس با اشاره به اینکه جنگ نرم، یک حرکت براندازانه و توطئه جدی و موجودیت اسلام را نشانه رفته است تأکید کرد: روحانیت با سازماندهی فعلی نخواهد توانست از عهده این جنگ برآید. نیازمند حرکتی جدی از سوی روحانیت هستیم که در آن نشانی از تحمیل نبوده و با رعایت تمام الزامات علمی و شناخت مکان و زمان و آشنایی با توطئه های دشمن همراه باشد.
با عالمان رزمنده (1)


به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، دفاع مقدس آن‌قدر زوایای پنهان و ناگفته‌هایی دارد که اگر سال‌های سال درباره آن بنویسیم و تحقیق کنیم باز هم جای کار دارد، نقش روحانیت در این رویداد مهم و نسبت سنجی آن با تهاجم فرهنگی می‌تواند راهگشای ما بری گام نهادن در جنگ نرم باشد. برای روشن شدن بیشتر این موضوع در گفت و گو با حجت الاسلام محمدحسن نوری نیا، آزاده و جانباز 35 درصد دفاع مقدس و کارشناس بخش کتب خطی کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی به تبیین ابعاد مختلف نقش آفرینی روحانیت در جنگ تحمیلی پرداختیم؛

 

رسا ـ روحانیت چقدر در پیشبرد جنگ نقش داشت؟ و این نقش را چگونه ایفا می‌کرد؟
جنگ یک محور عمده داشت که موجب شد نتیجه مطلوبی برای ما داشته باشد و آن باورهای دینی بود که از طریق روحانیت تبیین و تقویت می شد. باور همه این بود که این راه، راه حق و کشته شدن در آن یعنی شهید شدن، شروع یک زندگی جاوید و بی پایان است و روحانیت در این مسیر، نقشی کم نظیر ایفا کرد.


رسا ـ ترویج روحیه ایثار و شهادت از سوی روحانیان در بین رزمندگان بر اساس چه مولفه‌هایی بود؟
بنده مربی عقیدتی بودم؛ چون مرگ در یک قدمی مربی و متربی بود و هر دو به این باور رسیده بودند که شهادت، سعادت است و این نبود جز ابتکار طلاب و روحانیان که در قالب های مختلف بخش عمده ای از کار تدارک فکری جنگ را بر عهده داشتند. یعنی فرمانده نظامی هم که در اتاق جنگ تدارک یک حمله را می‌دید در سطوح بالاتر مرتبط با روحانیت بود و برای همین باور کار می کرد.
وقتی یک روحانی با لباس روحانیت و دوشادوش همه هم می جنگید و هم تبلیغ می کرد مردم باور می کردند جنگ، یک جنگ اعتقادی است.
از سوی دیگر، پر کردن خلأهای تجهیزاتی در برابر دشمنی که از پیشرفته ترین تجهیزات برخوردار بود از دیگر برکات حضور روحانیت در جبهه بود. همانطور که دین و مذهب، نقش اول را در پیدایش انقلاب بازی می کرد در راهبری و پایان جنگ و تحمل مشقات آن نیز باورهای دینی موثر بود.
روحانیت در دفاع مقدس، به تمام قد برای سربلندی ممکلت ایستاد و پیروز شد و خدمت بزرگی در سطح ملی به ایران اسلامی انجام داد. نگاهی به تاریخ نشان می دهد در جنگ‌هایی که روحانیت در آن حضور نداشته همواره خسارات مادی و معنوی فراوانی از جمله تجزیه ایران را به همراه داشته است اما در جنگ تحمیلی روحانیت باساماندهی که بین خود انجام داد در پشتیبانی درون و پشت جبهه بسیار موفق عمل کرد.

 

رسا ـ اندیشه و عملکرد حضرت امام‌(ره) و مقام معظم رهبری چقدر در پیشبرد اهداف جنگ و حضور جوانان در جبهه‌ موثر بود ؟
امام به عنوان یک مرجع تقلید نقش اول را در ایجاد این باور داشت که کشته شدن در این جنگ به منزله زندگی جاودانه و برخورداری از تنعم ابدی در جوار حق است. بزرگ ترین هنر امام ایجاد باور دینی در میان مردم بود. اینکه ملت باور کردند حکومت، دینی و نماینده تمام عیار اسلام است.
از سوی دیگر راهبردی‌ترین کار ایشان، مرزبندی اسلام ناب و اسلام آمریکایی بود چرا که اسلام ناب، بر اساس سیره اهل بیت(ع) و اسلام امریکایی، اسلام مورد رضایت جهانخواران با حداقل تسلیم یعنی لااله الا الله است.
حضور رهبر معظم انقلاب نیز به عنوان یک عالم مجتهد در بحبوحه جنگ که شهرها در اشغال بود و نابسامانی عجیبی ایجاد شده بود تاثیر بسزایی در روحیه رزمندگان و فرماندهان جنگ داشت. ایشان حضور جدی در جبهه داشت، متواضعانه لباس روحانیت را کنار گذاشته و به عنوان یک نظامی تمام عیار در جبهه حضور می یافتند.

 

رسا ـ عوامل موفقیت روحانیت در ایفای این نقش خود چه بود؟
تا کسی خودش باور نداشته باشد نمی تواند در باوراندن یک مطلب به دیگری موفق عمل کند . بزرگان روحانیت که در جبهه حضور داشتند به معنای واقعی کلمه ولایت‌مدار و اهل عمل بودند. به عنوان مثال، میرزاجواد آقا تهرانی که از علمای طراز اول زمان خود بود شرکت موثر در جبهه داشت و تا نزدیک‌ترین مکان ممکن جلو رفت و همواره اطاعت از خدا را منوط به اطاعت فرمانده نظامی می دانست. انسان از دیدن چهره ایشان منقلب می شد که با وجود سن بالا و آن مقام علمی و عرفانی، به دستور کسی که سن نوه ایشان را داشت و به لحاظ معلومات قابل قیاس با ایشان نبود اینگونه عمل می کرد. این ولایت پذیری مهمترین عامل موفقیت روحانیت در رهبری جنگ بود.

 

رسا ـ برخی شبهه کرده اند که روحانیت با استفاده از داستان‌های مذهبی و روضه خوانی بیشتر از عنصر احساس برای جذب جوانان به جبهه ها و ترویج روحیه شهادت استفاده کرده و پشت این جریان عقلانیتی نبوده پاسخ شما چیست؟

رفتن من به جبهه از شهادت یکی از دوستانم شروع شد. وقتی او شهید شد به این فکر فرو رفتم که به بهشت و سرای جاوید رفت و من در این دنیا با همه سختی ها مانده ام لذا اگر حضور در جبهه به همین ختم شود که انسان به راحتی بتواند دنیا را پشت سر گذاشته و به نعیم ابدی برسد کافی است .
تا باور نباشد کدام احساس به کسی می گوید خودت را به کشتن بده؟ روحانیت داستان های انبیا را به جوانان باورانده بود. روحانیت گفته بود که در این عصر غیبت، امامی هست که غایب است و... و مردم با تمام وجود این را باور کرده بودند.
رزمندگان ما برای حفظ خاک و وطن نرفتند اما نتیجه پایداری شان، حفظ وطن شد. این باور و ایمان بود که جنگ را پیش برد و عقل هم شعبه ای از ایمان است. بنده در زمان جنگ مربی عقیدتی بودم اما هیچ وقت سعی نمی کردم کسی را تهییج کنم چون آنها هم می فهمیدند و بسیاری مواقع مباحثی مطرح می‌کردند که نیازمند مطالعه بسیار و دقیق بود لذا پاسخ آن به زمان بعد موکول می‌شد.
در اسلام حتی بلوغ هم منوط به عقل و درک شده یعنی این خود انسان است که باید تکلیف را تشخیص و انجام دهد.

 

رسا ـ یکی از مولفه های موفقیت روحانیت، حضور در میدان جبهه جنگ بود در دوران کنونی با توجه به تهاجم فرهنگی دشمن این حضور چگونه باید باشد؟
جنگ فرهنگی بسیار سخت‌تر و پیچیده‌تر از جنگ نظامی است و روحانیت با سازماندهی فعلی نخواهد توانست از عهده این جنگ برآید. با شرایط فعلی به جرأت می توان گفت نمی توانیم از تمامیت ارضی و مرزهای فکری خود دفاع کنیم.
نیازمند حرکت جدی از سوی روحانیت هستیم که در آن نشانی از تحمیل نباشد بلکه با رعایت تمام مستلزمات علمی و شناخت مکان و زمان و آشنایی با توطئه‌های دشمن همراه باشد. البته روحانیت تاکنون با همه توان در مقابل تهاجم فرهنگی ایستاده اما کافی نیست.
دشمن خوب درک کرده که آنچه در جنگ تحمیلی ما را پیروز کرد باورها بود بنابراین امروز به جای فرستادن هواپیما و بمباران شهرها و تجهیزات نظامی، دارد عقبه فکری ما را بمباران می کند از این رو باید فکر جدی کرد برای جوانانی که نه دوره جنگ را درک کرده اند و نه امام را دیده اند.
جنگ نرم، توهم نیست یک حرکت براندازانه و توطئه جدی است که موجودیت اسلام را نشانه رفته تا آن را به یک اسلام عقیم بی خاصیت به کنج مسجد خزیده (مانند مسیحیت به کلیسا خزیده) در مقابل اسلام آزادی‌خواه و اندیشه‌ساز و مبارز تبدیل کند.
اینکه مراجع در ماه مبارک رمضان خودشان مستقیم به صحنه می‌آیند نشان می‌دهد سران روحانیت توطئه را خوب درک کرده‌اند از این رو طلاب جوان و نویسندگان و اساتید حوزه هم باید از این حضور الگو بگیرند.

 

رسا ـ با توجه به این که بسیاری از صحنه‌های نبرد فرهنگی در شان روحانیت نیست آیا حضور روحانیت محدود به مسجد و حسینیه است؟
با اینکه مسجد یک نقش اساسی در این عرصه دارد اما کم رونق است. از اعتبار افتادن مساجد یک مشکل جدی و بزرگ است. روحانیت تاکنون در همه شئون زندگی مردم حضوری اثرگذار داشته است. این حضور باید جدی‌تر ادامه یابد. باید برای آموزش و پرورش برنامه ریزی با جاذبه داشت. برای پادگان ها و سربازان و مرزداران و نیروهای مسلح سرمایه گذاری جدی کرد. همچنین در بخش‌های هنر و سینما و هرجا که مخاطب دارد و مردم هستند روحانیت باید حاضر باشد چرا که جنگ فرهنگی، یک واقعیت است.

 

رسا ـ این حضور روحانیت صرفا پشتیبانی فکری و ستادی است یا ورود مستقیم هم در عرصه های مختلف می توان داشت؟
در جنگ تحمیلی هم، همه روحانیان در صف نمی‌جنگیدند برای همین منافاتی ندارد یک روحانی کارگردان باشد اما این بخشی از جریان است. بخش عمده، تولید فکر و اندیشه است که وظیفه ذاتی روحانیت است، بخش دیگر ساختن نیروهای مجرب و سازماندهی انسان های باورمند و مستعد بر اساس نیازهای امروز است.
باید کارهای جدیدی در نهاد حوزه ایجاد شود، کارهای فعلی کفایت نمی کند. اینجا هم باید تمام قد برای دفاع از جغرافیای دینی و فیزیکی به پا خاست. ما در اردوگاه‌های عراق بر اساس نیاز به نویسندگان و هنرمندان و ... مضمون دینی می دادیم و آن ها قلم می زدند. روحانیت امروز هم باید گسترده و همه جانبه برای دفاع از قلمرو دین به پا خیزد.


رسا ـ آیا می توان بین نبرد نظامی و فرهنگی شباهت‌هایی قائل شد؟ شیوه های مبارزه در این دو جبهه یکی است؟
نبرد فرهنگی و نظامی دو مقوله جدا هستند؛ هدف در هر دو یکی است اما در کنش‌ و واکنش، متفاوت است، یکی سخت افزاری و یکی نرم افزاری است و نقطه ثقل انقلاب یعنی باورهای دینی را نشانه رفته است در حالی که نبرد نظامی نهایتا ارتش و قوای نظامی را فلج می کند. حفظ، توسعه و تبیین صحیح باورها ابزار مقابله در جبهه فرهنگی است که تنها از عهده روحانیت بر می‌آید.

 

رسا ـ برخی با توجه به اوضاع فرهنگی جامعه، روحانیت را در جهاد فرهنگی شکست خورده می دانند نظرتان در این باره چیست؟
جهاد و ایثار تنها بخشی از ارزش‌ها بودند که برای یک ارزش متعالی یعنی وصول به حق و کمال مطلق استفاده می‌شد. این نزدیک شدن نهایتی ندارد بخشی از آن با جهاد و شهادت به وجود می آید و بخشی دیگر از طریق باورها و کارهای خیر و ...
زمینه جهاد و شهادت ممکن است تنها در مواقع خاصی فراهم شود اما پیشرفت و ترقی هیچگاه پایان‌پذیر نیست لذا باید توجه کنیم جهاد و شهادت ما را به چه می‌رساند. آن هدف نهایی را در نظر بگیریم و بدانیم که برای وصول به آن راه‌های متعددی وجود دارد که می بایست به مقتضای زمان این راه ها را مقابل مردم قرار دهیم .

 

رسا ـ تعریف شما از شهادت در جبهه فرهنگی چیست؟
شهادت در نبرد فرهنگی یعنی به کار بستن نهایت تلاش و آخرین توان و ظرفیت‌های فکری و مادی و نهراسیدن از موانع. یعنی اشتباه نکردن و به حداقل رساندن خطاها چرا که این اشتباهات است که به دشمن فرصت می دهد.
در نبرد فرهنگی، پایداری و ایستادگی از مصادیق وصول به حق است. شهادت در این جبهه یعنی همان هدفی که برای اهداء جسممان در راه خدا در نظر داشتیم آن را برای تعالی و بارور کردن اندیشه ها، بیشتر فهمیدن و بیشتر دانستن در نظر بگیریم زیرا هر چه بیشتر بدانیم و با علوم و معاف اهل بیت(ع) بیشتر آشنا شویم کمتر شکست می خوریم.
جمود و جهالت بزرگترین دشمن جوامع بشری است و بزرگترین سپری که در برابر دشمن می شود از آن بهره جست، دانستن است برای همین مقام معظم رهبری از دانستن به جنبش نرم افزاری تعبیر می‌کنند یعنی جنبش دانستن و عالم شدن.
پس می‌توان گفت ما باید بدانیم چرا که نخستین نکته در پیشبرد اهداف فرهنگی و پیروزی جنگ فرهنگی ایجاد آگاهی است.
بصیرت، بخشی از دانستن است یعنی تیزبینی و واقع بینی و دانسته ها را در جای خود استفاده کردن؛ دانستن با بصیرت کامل می شود یعنی بدانیم در کجا از کدام دانسته ها استفاده کنیم.
هر کس در راه پیشرفت کشور هرچه می تواند باید انجام دهد در این صورت اگر جان خود را از دست داد شهید خواهد بود. شهادت، مشاهده جمال حضرت حق و یک بیکرانه است که در یک نقطه ختم نمی شود و با بذل همه توان و طاقت بشری انسان به وجود می آید.
شهید، شهید است فقط عرصه خدمت فرق می کند؛ شهیدان علیمحمدی، شهریاری، رضایی و .. هم شهید هستند منتهی در عرصه علم و تکنولوژی و برای اعتلای نظام اسلامی؛ چون هدف مقدس است کاربردن تمام توان در رسیدن به آن شهادت محسوب می شود.

 

رسا ـ با توجه به این که شما یک روحانی آزاده هستید بگویید روحانیان در دورات اسارت چگونه بودند؟ آیا با سایر اسرا تفاوت چشمگیری داشتند؟
همه اسیر بودیم اما روحانی هنوز هم باور داشت روحانی است و تسلیم اسارت و شرایط نشده بود و نمی توانست بشود چون راهی را که باور کرده بود او را وادار به جنبش و تحرک می کرد از این رو با اینکه همه یک شکل و یک ظاهر داشتیم اما آن باوری که در سینه جوانان طلبه بود آنان را به پویایی وادار می کرد و نخستین اقدامشان هم تشکیل حوزه علمیه در اردوگاه‌های عراق بود و با این کار جمعی را با علوم حوزوی و گروهی دیگر را با قرآن و نهج البلاغه آشنا می کردند تا جایی که در حوزه علمیه اسارت، بیش از پنج هزار طلبه تربیت شدند اما بعد آزادی متفرق شدند که این برای حوزه امروز نگران‌کننده است؛ امروز مراکز پذیرش حوزه باید پاسخگو باشند که طلاب آزاده چه سرنوشتی پیدا کردند، چه آن ها که پیش از اسارت طلبه بودند چه آنان که بعد از آن وارد حوزه شدند؟ چقدر این ها را جذب کردند؟
من وظیفه خود را در اسارت برای جذب انسان های خوش فکر و اهل ابتکار انجام دادم اما حوزه چه کرده است؟

 

رسا ـ نقش تبلیغی روحانیان در اردوگاه‌ها چگونه بود و بیشتر بر چه عناصری در تبلیغ تکیه می‌کردند؟
از مظلوم ترین منبرها، منبرهایی بود که ما در اسارت داشتیم. هر طلبه معمولا هرشب منبر داشت ولی جز قرآن و نهج البلاغه و مثنوی مولانا کتابی برای مطالعه نداشت. من هم در بیش از پنج سال اسارت، به جز شش ماه اول، هر شب منبر داشتم نوشته هایم را هم نگهداشته بودم اما هنگام انتقال به اردوگاه موصل آن ها را گرفتند.
قرآن و نهج البلاغه ده سال حضور مداوم در میان اسرا داشت اما هیچ گاه آنان خسته و دلزده نشدند چرا که قرآن معجزه الهی و نهج البلاغه عصاره آن است. معارف این دو کتاب عزیز، یکنواختی محیط را بر هم می زد و تا آخرین روزها کلاس دایر بود اما امروز در شرایط آزادی یک کار در خور برای فراگیری تعمیق و تدبر در قرآن و نهج‌البلاغه در سطح ملی انجام نشده است. رفع این مشکل نیازمند برنامه ریزی دقیق و نیازسنجی و سازماندهی با محوریت مساجد است. مساجد باید پرجاذبه شود نه اینکه محیطی جوان‌گریز و در ستیز با جوان باشد. باید مانند زمان پیامبر(ص)، هر کس مسجد را برای خود پناهگاه بداند .

 

رسا ـ آیا در اسارت هم بر حفظ روحیه ایثار و شهادت تاکید می‌شد یا غلبه با حفظ روحیه امید و انتظار بود؟
هم حفظ روحیه بود، هم صبر و پایداری و هم برنامه ریزی برای حفظ روحیه افراد برنامه‌ریز و اسرا. آن‌ها که هدایت و راهبری دیگران را بر عهده داشتند خودشان هم اسیر و نیازمند تقویت روحیه بودند.
واقعا در اسارت به این رسیده بودیم که زندگی دنیا به تعبیر امیرالمونین(ع) مانند گذر یک ابر است و نه تنها اسارت، که همه زندگی به پایان خواهد رسید و در این میان باید کاری کرد که پایانش با نیکی و سعادت باشد.
هر کس هم برنامه فردی داشت و هم در برنامه های جمعی اعم از نوشتن مقاله، مسابقات مشاعره، نمایش ، سرود و.. شرکت می کرد.
بله ما زنده بودیم و زندگی می کردیم؛ این بزرگترین تعریف من از اسارت است: ما زندگی می کردیم!

 

رسا ـ مرحوم ابوترابی به عنوان پدر روحانیان آزاده چگونه توانست بر عملیات روانی حزب بعث پیروز شود؟ برنامه‌های ایشان در اردوگاه‌های دشمن چگونه بود؟
ایشان یک مومن واقعی بود؛ روز اول که مرا از بغداد به موصل می بردند به شدت کتکم زده بودند تا جایی که کلیه هایم خونریزی داشت و پوست پشتم کنده شده بود، در همین حال که می زدند آقای ابوترابی را از ماشین بیرون آوردند تا مرا ببرند با اینکه تلاش می کردند همدیگر را نبینیم اما یک لحظه که با هم مواجه شدیم، ایشان به من گفتند: «فاستقم کما امرت» این آیه چنان بر من اثرگذار بود که هنوز هم بعد از بیش از بیست سال همچنان صدای ایشان در گوش جانم می‌پیچد چرا که خودش به آنچه می گفت باور داشت و از جزئی‌ترین تا کلی‌ترین موارد دین را رعایت می کرد. با آن فرصت کم هم به واجبات مقید بود و هم مستحبات را انجام می داد. سجده های شکر بعد از نماز ایشان زیر آفتاب معروف بود به حدی که رجل السجود نام گرفته بود. از توصیه های ایشان این بود که بعد نماز، سجده شکر به جا بیاورید و از اینکه خداوند فرصت نمازخواندن به شما داده تشکر کنید.

مرحوم ابوترابی مرد علم و عمل بود، چون خودش باور داشت می توانست به دیگران بباوراند، نیاز به سخن گفتن نبود، سیره و عمل او حجت بود و این بالاترین ویژگی ایشان بود. صداقت، کاردانی، ایثار، شهادت، تهجد و خدمت از دیگر ویژگی های بارز ایشان بود.
سرباز عراقی خطاب به ایشان گفته بود اگر خمینی مثل تو باشد من افتخار می‌کنم سرباز او باشم و ایشان گفته بود اگر خمینی دریا باشد من قطره ای از دریا هستم. خود را قطره ای از دریا می دانست اما قطره ای که در همه ابعاد با دریا سنخیت داشت و از یک جنس بود. این مَثَل ایشان بسیار تکان دهنده است یعنی هر انسانی باید به حد ظرفیت خود میان آنچه می گوید و آنچه باید باشد سنخیت برقرار کند.
یک طلبه بزرگترین کارش این است که میان خود و آنچه می خواهد جامعه باشد سنخیت ایجاد کند، این حرف من است با همه دوستان طلبه که باور دارند سرباز امام زمان(عج) هستند، باور دارند اهل بیت و قرآن محجورند و باید برای مذهب اهل بیت(ع) کار کرد.

 

رسا ـ از نحوه ورودتان به حوزه، اعزام به جبهه و جانبازیتان هم بگویید.
پس از انقلاب وارد حوزه شدم و دروس حوزه را تا اتمام کفایتین ادامه دادم، مدتی هم در درس خارج شرکت کردم. در دانشگاه رضوی نیز پس از آزادی تا کارشناسی علوم قرآن و حدیث ادامه تحصیل دادم.
نخستین بار سال 63 با لباس روحانیت و از طرف بسیج اعزام شدم و دفعات بعد به عنوان طلبه مبلغ از طریق سازمان تبلیغات اعزام شده و در خرداد 64 اسیر شدم.
هورالهویزه بودیم، شهید کاوه گفته بود فلانی را بگویید از جنوب به کردستان بیاید ما هم قرار بود صبح برگردیم که یک دفعه تک شدید عراقی ها شروع شد و هواپیما و هلیکوپترها بالای سرمان حرکت می کردند. آتش سنگینی بود. با چارلول ضدهوایی در پاسگاه کمین گرفته بودیم، داشتم می دویدم تا خمپاره 60 بردارم که در همین فاصله دستم تیر خورد و بعد هم یک نارنجک و ... ترکشی هم در سر و صورتم خورد و از همه سخت تر، ترکش سر بود که از ضربه‌اش بلند شدم و به زمین خوردم به نظرم امد تیر به پیشانی ام خورده و دارم شهید می شوم اما فقط مجروح شدم و بعد هم به اسارت درآمدم.

بعد از بازجویی های متعدد در مقر فرماندهی عراقی ها، ما را وارد اتاق بزرگی کردند، مجروح یک گوشه افتاده بودم، به من توجهی نداشتند. اسرا اغلب سرباز وظیفه در خدمت سپاه بودند که معادل عربی نداشت لذا سرباز عراقی در ترجمه ای که برای فرماندهش می کرد می گفت کلهم حرس خمینی (همه شان پاسدارند) و جمله ای گفت که من فکر کردم گفت ببرید همه شان را بکشید چون بعد از جریان شورش زندانیان عراقی در ایران بود.

به همین تصور، با همان ضعفی که داشتم شکسته شکسته با سرباز عراقی عربی صحبت کردم و گفتم این ها پاسدار نیستند و سرباز در خدمت سپاه هستند او هم به فرماندهش گفت این ها سربازند و این باعث شد فشارهایشان را کمتر کنند.
همه را که بردند از من سوال کردند از کجا عربی بلد هستی؟ می خواستند ببینند آیا طلبه ام یا نه؟ خیلی مقاومت کردم اما شب سوم دیگر مقاومتم شکست و متوجه شدند طلبه هستم این بار هم خود را به پایان راه نزدیک می دیدم اما تقدیر چیز دیگری بود.

 

رسا ـ در حال حاضر به چه کاری مشغول هستید؟
هم اکنون به عنوان کارشناس بخش کتب خطی کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی مشغول به کارو تحقیق و پژوهش هستم. چند جلد از کتاب هایم در همین زمینه چاپ شده و چند جلد نیز در دست چاپ است.
دوست داشتم در رابطه با قرآن و نهج البلاغه که تخصص دوران اسارتم بود انجام وظیفه کنم اما شرایط جسمی ام اجازه نداد. در ابتدا به صورت جدی قصد حضور در آموزش و پرورش داشتم آرزویم خدمت خالصانه به مردم در جهت پرورش صحیح کودکانشان بود چون باور داشتم کودکی سن حساسی است اما نشد. در مرحله بعد قصد حضور در میان نیروهای نظامی را داشتم که ـن هم به دلیل وضعیت جسمی و مشکلات اداری نشد.
دوست داشتم تمام عمرم وقف کمک به مردم شود. از مردمی که سهم امام به حوزه ها داده اند که امثال من پرورش یابند و طلبه شوند و خدمت کنند در حالی که من نتوانستم این دین را ادا کنم، عذر خواهی می‌کنم.

 

رسا ـ و سخن آخر؟
از همه کسانی که این مطالب را می خوانند تقاضا دارم قدر این فضا را بدانند، شرایط خوبی است. یک بار در زمان امیرمومنان(ع) برای مدتی این شرایط ایجاد شد که کسی را مجبور به بد بودن نمی کردند بلکه انسان برای بد شدن باید بسیار تلاش می کرد. در جمهوری اسلامی هم اینگونه است حکومت تلاش می‌کند ابزار بد بودن را از افراد بگیرد. کسی در ایران دیگری را دعوت به شیطان و طاغوت نمی کند همه تلاش این است که انسان ها رو به خدا بروند. جمهوری اسلامی از نفحات الهیه است که حضرت علی(ع) بدان اشاره دارند. کسانی که جهان اخرت را باور دارند اعم از مردم و مسؤولان، این فرصت را غمیمت بشمرند تا مثل آنان که فرصت حضور امیرمومنان(ع) را از دست دادند پشیمان نشوند.
همه چیز در دنیا فانی است و کسی خاسر است که فرصت را از دست بدهد مبنای این حکومت، خدا و دعوت به خدا و دوری از معصیت خداست لذا عده ای سعی نکنند مردم را از راه خدا منحرف کنند./930/گ401/ع

 

ارسال نظرات