۰۲ آذر ۱۳۹۲ - ۱۴:۲۵
کد خبر: ۱۹۰۴۱۷
در نشستی علمی مطرح شد؛

کانت فلسفه را کشت/ مدیریت شبکه ای در تولید علوم انسانی اسلامی

خبرگزاری رسا ـ رییس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران گفت: مقصود از علوم انسانی سکولار، علومی است که تنها فاعلِ انسانی را به عنوان منبع شناخت در نظر می گیرد و در این علوم انسان مطلوب در سیاست، اقتصاد، اخلاق و بسته به مصداق، در شاخه‌های متنوع علوم انسانی تعریف می‌شود.
اختتاميه دومين کنگره بين‌المللي علوم انساني اسلامي
به گزارش خبرگزاری رسا، کمیسیون تخصصی فلسفه، روش شناسی و مدیریت تحول علوم انسانی در دومین کنگره بین‌المللی علوم انسانی اسلامی، دوشنبه 26 آبان ماه در سالن همایش‌های صدا و سیما، برگزار شد و اندیشمندان حاضر در این کمیسیون به ارائه مقالات خود  پرداختند.
در نخستین مقاله، حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران ضمن ارائه مقاله خود با عنوان « الگوی حکمی- اجتهادی علم دینی»، اظهار کرد: ارائه تعریفی از علوم دینی با توجه به تمایز روش‌شناختی علوم دینی، متفاوت است و لذا نمی‌توان به یک تعریف یا الگو اکتفا کرد. برای تولید علم دینی در علوم انسانی، طبیعی و ... باید الگوی متفاوت ارائه کرد و از این منظر، الگوی حکمی اجتهادی به تبیین علوم انسانی و آن هم رفتاری اجتماعی اختصاص دارد و با سایر علوم کاری ندارد.
 
اگر روش‌شناسی اسلامی را پذیرفتیم، می‌توانیم از علوم انسانی اسلامی سخن بگوییم
وی با بیان اینکه علوم انسانی حداقل دو تعریف عام و خاص دارد، ادامه داد: در یک تعریف، همه علوم حوزوی و دانشگاهی به‌ جز علوم مهندسی و پزشکی است و در تعریف خاص شامل علوم رفتاری- اجتماعی می‌شود که این الگو ناظر بر این تعریف از علوم انسانی است.
رییس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به تعریف علوم سکولار پرداخت و افزود: مقصود از علوم انسانی سکولار، علومی است که تنها فاعلِ انسانی را به عنوان منبع شناخت در نظر می گیرد و در این علوم انسان مطلوب در سیاست، اقتصاد، اخلاق و بسته به مصداق، در شاخه‌های متنوع علوم انسانی تعریف می‌شود.
به گفته خسروپناه این علوم در مرحله بعد انسان تحقق ‌یافته‌ را توصیف می‌کند و در مرحله سوم به نقد تغییر این انسان تحقق ‌یافته و انسان مطلوب می‌پردازد.
دانشیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی اضافه کرد: نظام‌ های سکولار با این رویکرد که انسان تنها فاعل شناسا است، به توصیف و معرفی انسان مطلوب مبتنی بر فلسفه واقعیت می‌پردازد و در توصیف انسان تحقق ‌یافته نیز با رویکرد سوبژکتیویته برخورد می‌کند و وقتی بخواهد انسان تحقق ‌یافته را به انسان مطلوب تغییر بدهد، از مکاتبی استفاده می‌کند که مبتنی بر فلسفه ارزش (فلسفه اخلاق و حقوق) آن مکاتب است.
خسروپناه با بیان اینکه ساختار علوم رفتاری و اجتماعی بر اساس الگوی حکمی اجتهادی همان ساختار سکولار را دارد، افزود: این ساختار هم همان سه مرتبه را طی می‌کند، اما در توصیف انسان مطلوب با ساختار سکولار تفاوت دارد و توصیف انسان مطلوب بر اساس حکمت و فلسفه‌ واقعیتی است که در رویکرد اسلامی وجود دارد؛ یعنی معیار برای توصیف انسان مطلوب، هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی اسلامی است.
وی عنوان کرد: تمایز اساسی در علوم رفتاری اجتماعی سکولار و علوم رفتاری اجتماعی انسانی، مربوط به روش‌شناسی تولید علوم انسانی است و تفاوت این دو در انتخاب موضوع نیست بلکه در روش است و اگر روش‌شناسی اسلامی را پذیرفتیم، می‌توانیم از علوم انسانی اسلامی سخن بگوییم.
خسروپناه در پایان با تشریح سه رویکرد استدلالی، تبیین ـ تفسیری و اجتهادی تصریح کرد: روش اجتهادی خود اعم از اجتهاد مصطلح است که شامل استنباط احکام فرعی از اصول و قواعد اسلامی، عرضه پرسش‌های برگرفته از واقعیت‌ها و مکاتب اجتماعی بر متون اسلامی و سوم عرضه پرسش‌های برگرفته از انسان مطلوب اسلامی به انسان تحقق یافته جهت استنطاق و تبیین و تفسیر انسان تحقق یافته است.
 
خدمت بزرگ ابن سینا به فلسفه
در ادامه نشست دکتر مظفر اقبال رییس مرکز علوم اسلامی کانادا به ارائه مقاله خود با موضوع "پیوندهای میان رشته ای بین علوم طبیعی و علوم انسانی" پرداخت و افزود: اسلام دیدگاه های خاصی درباره علم دارد و این دیدگاه، علم را به دو علوم شناختی و علوم دریافتی تقسیم می کند که در علوم شناختی ما بر اساس قرآن و بیانات پیامبر اسلام (ص) شناخته می شود و در علوم دریافتی شامل مطالبی است که علمای ما بیان کرده اند و آنها نیز منبع تمام این علوم را قرآن می دانند.
رییس مرکز علوم اسلامی کانادا با اشاره به رابطه میان تولید و ارائه علم اظهار داشت: علم در یک پروسه تولید می شود و در سطح تمدن خود را نشان می دهد؛ تمدن نیز افت و خیزهایی دارد و زمانی که ما آیات الهی را شنیدیم و با نزول آیه 5 سوره علق بر پیامبر(ص)، تمدن جدیدی به تمدن بشریت اضافه گردید و این تمدن در قرائت کردن پایه گذاری شد.
وی تصریح کرد: این تمدن تنها تمدنی است که بر اساس یک کتاب بنا شد و اولین پایه این تمدن بر اساس زبان عربی قرار گرفت. زبان پاکی که قرآن به آن زبان نازل گردید و این اتفاق دیدگاه جاهلیت را قطع کرد. زبان عربی دیگر داشتن چند خدا را نفی کرد و باورها و ارتباطات اجتماعی را قطع کرد مثلا واژه کریم به معنی بخشنده است و عرب ها قبل از اینکه قرآن نازل شود این واژه را برای فردی که مست بود و در آن حالت همه دارایی و چیزهای خود را به مردم می داد به کار می گرفتند، اما وقتی قرآن آمد این ارتباطات اشتباه را از میان مردم قطع و به ذات واقعی اشاره کرد.
دکتر مظفر اقبال افزود: در قرون 9 و 10 درس هایی ترجمه شد و فلسفه وارد تمدن اسلامی شد و ابن سینا در این زمینه بسیار تلاش کرد و در کنار او دیگر اندیشمندان جهان اسلام به بحث فلسفه پرداختند. کاری که ابن سینا نسبت به علوم انسانی یونانی و فلسفه یونانی انجام داد این بود که آن را به دیدگاه های اسلامی وابسته کرد.
وی بیان داشت: امروزه دیگر چیزی به نام شرق و غرب و یا جنوب و شمال معنی ندارد چرا که تمدن ها به نحوی در هم تنیده شده اند و ایده های مختلف وارد زندگی انسان ها شده است. ما اکنون باید به فعالیت هایمان سامان بدهیم و بدانیم که همه علما و حکمای برجسته از سرزمین ایران بوجود آمدند.
 
تفاوت اصلی علوم انسانی غربی و اسلامی در چیست؟
پس از آن اسد زمان استاد دانشگاه بین المللی اسلام آباد پاکستان که مقاله ای با عنوان "رهیافت اسلامی در باب علوم انسانی" ارائه داد با بیان اینکه فرهنگ غرب اهدافی را برای زندگی بشر لحاظ نمی‌کند، گفت: از نگاه غربی، تولد انسان یک تصادف در حیات خاکی بوده است، در حالی که اسلام یک راه اصلی و با هدف برای انسان تعریف می کند.
وی با بیان اینکه علوم انسانی با علوم اجتماعی تفاوت دارد، افزود: ما نمی توانیم مانند غربی ها از علوم اجتماعی برای مطالعه علوم انسانی استفاده کنیم.
اسد زمان ادامه داد: علوم انسانی غربی براساس مشاهدات شکل گرفته است ولی مبنای علوم انسانی اسلامی قرآن است که بر اساس وحی بهترین راه را به ما نشان می دهد.
این استاد دانشگاه اظهار داشت: دغدغه ی اصلی علوم انسانی اسلامی، مواجهه و مباحثه با غرب نیست بلکه نیازی موقتی برای این حوزه است و بهتر است عده ای متخصص برای رفع این نیاز اقدام کنند.
 
مدیریت تحول در علوم انسانی باید چگونه باشد؟
در این کمیسیون حجت الاسلام دکتر مسعود آذربایجانی به ارائه مقاله ای با عنوان "درآمدی بر نظریه مدیریت تحول در علوم انسانی" پرداخت و تصریح کرد: علوم انسانی موجود دارای کاستی ها و ضعف هایی است که به تنهایی نمی تواند جوابگوی جامعه اسلامی به ویژه جامعه ایران باشد، لذا باید تحولی در این زمینه صورت گیرد اما بحث اصلی این است که مدیریت این تحول باید چگونه باشد؟
وی افزود: مراد از علوم انسانی همین علومی است که در دانشگاهها و مراکز علمی مورد بحث قرار می گیرد مثل حقوق، اقتصاد، تاریخ، تعلیم و تربیت و ... که در غرب گاهی به عنوان علوم اجتماعی هم از آن یاد می شود، و مقصود ما از علوم انسانی اسلامی، علومی است که رفتارها و فرایندهای ذهنی و خصلت های فردی و اجتماعی انسان را به نحوی روشمند با استفاده از مبانی معرفتی اسلام که شامل کتاب، سنت و عقل است، مورد مطالعه قرار می دهند.
آذربایجانی با بیان اینکه در خصوص تحول و پیشرفت علم دو دسته نظریه وجود دارد، ابراز داشت: دسته اول نظریاتی معرفتی است که برای پیشرفت و تغییر علم بیشتر بر عناصر درونی علم تاکید دارند که مشهورترین آن نظریه "هسته سخت لاکاتوش" است و دسته دوم نظریه های غیر معرفتی است که بیشتر به عوامل محیطی و بیرونی تاکید دارند و نمونه این نظریات، نظریه سایربُن است.
این استاد دانشگاه افزود: این نظریات مبانی فلسفی و شرایط محیطی خود را دارند و نباید از عوامل جامعه شناختی و روان شناختی غافل شویم وقتی از مدیریت تحول سخن می گوییم باید به چارچوب ها، طبقه بندی ها، اولویت بندی عوامل و نسبت سنجی عوامل نیز توجه کنیم.
وی بیان داشت: رویکرد صحیح به تحول در علوم انسانی برخاسته از مبانی اسلامی است و باید بر اساس شرایط زیست بومی و فرهنگی کشور خودمان باشد که امکان ارائه به دیگر کشورها را نیز داشته باشد.
آذربایجانی تصریح کرد: در نظریه مدیریت تحول در علوم انسانی باید ابتدا عوامل کلیدی استخراج شود و طبقه بندی عوامل نیز مورد توجه قرار گیرد و عوامل مدیریت پذیر از عوامل غیر مدیریت پذیر تفکیک شده و رابطه علی و معلولی آن نیز مشخص گردد.
وی با بیان اینکه آنچه باید در تحول علوم انسانی مورد تاکید قرار گیرد در حوزه عوامل موثر بحث معرفت شناسی علم است، گفت: سپس باید عناصر درونی علم تغییر یابند که شامل عوامل موثر در روانشناسی علم ناظر به عالمان و حاملان علم است و سوم جامعه شناسی علم است که مراد ما نهادهای اجتماعی است که به عنوان بستر و ابزار مدیریت بر مدیریت تحول علم تاثیرگذار باشد.
آذربایجانی به راهکارش در خصوص تحول در علوم انسانی اشاره کرد و افزود: برای حرکت در مسیر دستیابی به یک تحول جامع و ماندگار باید از تدوین و تبیین عناصر پیشینی آغاز کرد، این روشی است که تدوین فلسفه مطلق و فلسفه مضاف نیز در همین راستا قرار دارد.
وی ادامه داد: توجه به عوامل روانشناختی که ناظر به عالمان و حاملان علممی باشد، اقدام دیگری است که باید در این زمینه صورت گیرد. ما برای تحول در علوم انسانی باید در عوامل روانشناختی به انگیزه ها، علل، نیازها و زمینه های درونی و روانی حاکم تامل کنیم.
آذربایجانی اضافه کرد: در الگوی تحول علوم انسانی جایگاه عقل و دین به عنوان فرانهاد قرار می گیرد و دو محور عقلانیت و دین مداری بر مجموعه متغیرهای شکل دهنده این نظریه تاثیر دارد.
 
هچ محدودیتی نمی تواند مانع رشد علوم انسانی اسلامی شود
سپس دکتر رولاند پیچ استاد فلسفه و مطالعات اسلامی دانشگاه مونیخ آلمان به ارائه مقاله خود با موضوع "دکترین و نظریات رنه گنون و شیخ عبدالوحید یحیی در خصوص متافیزیک به عنوان پایه و اساس زندگی اسلامی" پرداخت و تصریح کرد: متافیزیک را نمی توان توضیح داد؛ چراکه توضیحش یعنی محدود کردن آن و متافیزیک چیزی است که محدود نمی شود.
وی ادامه داد: تفاوت بین هدف و فاعل در متافیزیک مشخص شده و متافیزیک را باید به صورت درونی بررسی کرد.
این اسلام شناس آلمانی اظهار داشت: ضرورت بازگشت متافیزیکی و نه صرفا تاریخی به قرون ابتدایی اسلام ضرورتی است که احساس می شود و در مواجهه با علوم انسانی غربی هیچ محدودیتی نمی‌تواند مانع رشد علوم انسانی اسلامی شود.
 
کانت فلسفه را کشت
پس از آن دکتر حسین هیرانتو محقق عالی رتبه دانشگاه جاکارتا به ارائه مقاله ای با عنوان "یک نظریه انتقادی بر زندگی های غربی از طریق تحلیل معرفت شناسانه" پرداخت و گفت: شناخت معرفت شناسی به واقعیت گرایی تاکید می کند تا آنچه را که می شناسیم خوب یاد بگیریم و این موضوع تنها از طریق روش های مختلف علمی به وجود می آید.
وی افزود: همه افکار موجود در علوم انسانی بدون تاثیر از کانت نبوده ولی کانت موفق نشد آرای دکارت در منطق و علوم تجربی را با هم جمع کند.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه کانت فلسفه را کشت، بیان داشت: کانت کار خیلی مهمی برای فلسفه انجام نداد و از خیلی چیزها گذشت؛ چرا که علوم انسانی آن ها نمی تواند بسیاری از نظریات را در کنار هم قرار دهد، پس ضرورت دارد که ما علوم انسانی اسلامی را تدوین کنیم.
 
مدیریت شبکه ای در تولید علوم انسانی اسلامی
در ادامه نشست دکتر عبدالعلی رضایی عضو هیات علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم مقاله ای را با عنوان "تبیین و ترسیم چرخه تولید علوم انسانی اسلامی با تاکید بر الگوی مدیریت شبکه ای" ارائه داد و اظهار داشت: تولید علوم انسانی اسلامی در حال حاضر در چرخه نهادهای رسمی و غیر رسمی قرار دارد ولی سازوکار استفاده از آن هنوز مشخص نیست.
وی به مشکلات عرصه تولید علمی اشاره کرد و گفت: فقدان مکانیسم مناسب جهت همکاری بین سازمانی؛ فقدان یک الگوی جامع راهبردی؛ فقدان نظامی منسجم در موضوعات، مولفه ها و ابعاد مختلف علوم انسانی-اسلامی؛ عدم اجماع نظری؛ عدم ارتباط بین حوزه و دانشگاه ها و پژوهشگاه ها از جمله مشکلات تولید علم دینی است.
رضایی به تبیین مدیریت شبکه ای در تولید علوم انسانی اسلامی پرداخت و افزود: ایجاد یکپارچگی در نظام تولید و طراحی نرم افزاری با مدیریت هوشمند از مزایای این مدل تعریف شده است.
عضو هیات علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم ادامه داد: ما باید یک سازمان فراگیر داشه باشیم تا بتواند همه این اقدامات را انجام دهد به اعتقاد من باید شورای عالی انقلاب فرهنگی می تواند متولی این کار باشد.
وی تصریح کرد: برای اجرای این مدل حوزه علمیه وظیفه استخراج مفاهیم بنیادین را به عهده دارد، فرهنگستان ها مراکزی هستند که می توانند نظریه پردازی و تئوری سازی کنند، پژوهشگاه ها نقش تعیین کننده ای را دارند و می توانند نظریه را به مهارت تبدیل کرده و این مهارت را به علوم انسانی اسلامی تبدیل کنند.
در پایان این نشست نیز حسن ناصر خاکی، مهران رضایی و زکیه مؤمن به ارائه مقالاتی با عنوان "اسلامی سازی علم؛ راهبردی برای وحدت تمدنی جهان اسلام"، "فلسفه فعل انسان بر مبنای رویکرد ارائه مدل مفهومی"، و "الگوی سیاستگذاری علم و فناوری با توجه به نقشه راه تمدنی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت از منظر مقام معظم رهبری" پرداختند./916د102/ع 
ارسال نظرات