۱۸ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۱:۵۱
کد خبر: ۵۵۹۱۸۳

برهوت "کتاب نخوانی"

خواندن و تأمل و اندیشیدن مهمترین نیاز جامعه امروز ماست، اگر به دنبال دانایی و بزرگی خویش و رشد و تعالی و توسعه همه جانبه میهن مان هستیم.
کتاب و کتابخوانی

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، مولوی می گوید: "همچو کتابیست جهان، جامع احکام نهان، جان تو سردفتر آن، فهم کن این مسئله را" همچنین مرحوم دکتر شریعتی در نامه ای که برای پسرش "احسان" می نویسد، می گوید: " و تو پسرم! اگر نمی خواهی بدست هیچ دیکتاتوری گرفتار شوی، فقط یک کار بکن، بخوان، بخوان و بخوان "

خواندن سرآغاز بزرگی و زایشی دوباره و خودخواسته است. زایشی فراتر و برتر و مبارک تر از تولد بی اختیار ِ اولیه ی آدمی. خواندن، آسمان و زمین را در برابر چشمان کوچک و محدود آدمی فراخ تر و زیباتر و دلنشین تر می کند. خواندن اولین قدم برای رستگاری و فلاح و نیکبختی و رسیدن به مقام انسانیت و فرهیختگی و شاید خلیفة الهی ست.  خداوند لوح و قلم و پروردگار عالمیان نیز که بر قلم و هرآنچه او می نگارد برای خواندن ما، قسم ها یاد کرده است، ( ن وَ القَلم و مایَسطَرون) اول خواسته و توصیه اش بر رسول مکرم اسلام، عمل "خواندن"  است، ( اِقرأ بِاسمِ رَبّکَ الَّذی خَلَق...)، خواندن، کلید دانایی و تنها راه آزادی ست، آزادی از قید اسارت و بندگی تمامی بت های درون و برون آدمی. راه دانایی و بزرگی، تنها از لابلای برگ های زندگی بخش کتاب می گذرد.

بی شک پاسخ من در برابر آن سؤال کلیشه ای و تاریخی ِ تفاوت انسان با حیوان چیست؟ جز این نخواهد بود که : انسان تنها موجودی ست در عالم که می تواند بخواند و مطالعه کند. اگر قدما معتقد بودند انسان حیوانی ناطق است، امروزه بیشمار دلیل بر بطلان آن می توان برشمرد، که حیوانات نیز سخن می گویند اما بزبان خویش، و اگر ما را توان فهمیدن سرّ زبانشان نیست، این موضوع دلیلی بر برتری ما نمی تواند باشد، که چه بسیارند نادانسته های ما در این قرن بظاهر علم و تکنولوژی و عصر اطلاعات بی پایان.

هرچند خواندن ِ صرف و داشتن محفوظات و معلومات فراوان نیز دلیلی بر برتری انسان بر حیوان نیست، چه بسیار آدمیانی که حمّال کتابند و به قول مشهور علم بر ایشان سوار است تا ایشان بر علم!. چرا که به گفته مولوی، ایشان علم را بر تن زیور ساخته اند نه بر دل.
" علم های اهل دل حمالشان
علم های اهل تن احمالشان
علم چون بر دل زند، یاری شود
علم چون بر تن زند، باری شود "

می گویند ضخیم ترین ِحجاب ها، حجاب علم است که بر عالمان ِ جاهل ِ مدعی مستولی می شود.

"خواندن، اندیشیدن و فهمیدن"، مثلثی ست که انسان و انسانیت از آن متولد می شود.  خواندنی که به دنبالش اندیشه و تفکر و در نهایت فهم و آگاهی و دانایی به ارمغان نیاورد، تنها جان کندنی ست عبس در عالم حروف و کلمات.

امروزه نه تنها در جامعه خود که در جهان پرهیاهو و پرآشوب اطراف خویش فراوان از این ماشین های مارک دار و مدرک دار مزین به مقوای دکترا و مهندسی و آیت... می توان مشاهده کرد که ذهن و حافظه شان مملو از اطلاعات و معلومات بدرد نخور و غیر کاربردی است، پراز دانسته هایی که عمل بدان ها برایشان بی معنی است.

سعدی علیه الرحمه در گلستان همیشه برقرار خویش می گوید: "دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند یکی آن که اندوخت و نخورد و دیگر آن که آموخت و نکرد. علم چندان که بیشتر خوانی/ چون عمل در تو نیست نادانی"

آنقدر نمونه می شود در این باره بیان کرد که دفترها بسته شود. اگر جناب دکتری که هم وکیل ملت است در بالاترین رکن قانونگذاری کشور و هم عضو هیأت رئیسه آن و هم... ، توان خواندن صحیح "سوربُن" یا موزه "لوور"  را ندارد، دلیلش تنها یک چیز است، عدم مطالعه. او قطعاً این کلمات را بارها و بارها خوانده است، اما چون تأملی، تفکر و اندیشه ای در باب خوانش خویش نداشته است، از ادای صحیح آن عاجز می ماند، اتفاقی که برای خیلی از ماهایی که امروز به تمسخر ایشان نشسته ایم هم می افتد، به کرّات.

خواندن با مطالعه تفاوت می کند، مطالعه چیزی از جنس اندیشیدن و فهمیدن و رشد و تعالی در خود دارد.  آن عزیز و برخی دیگر در ارکان قدرت و حاکمیت، فقط خوانده اند تا از راه آن خوانش و مدرک به نان و نامی برسند که خوشبختانه رسیده اند! نه اندیشیده اند و نه چراغ دانایی خویش افروخته اند که اگر می افروختند امروز کشور گلستان بود!

فرانتس کافکا در مکتوب "نامه به پدر"  خویش چنین می گوید: "فکر می‌کنم اصولاً آدم باید کتاب‌هایی بخواند که گازش می‌گیرند و نیشش می‌زنند. اگر کتابی که می‌خوانیم مثل یک مُشت نخورد به جمجمه‌مان و بیدارمان نکند، پس چرا می‌خوانیمش؟ که به قول تو حال مان خوش بشود؟ بدون کتاب هم که می‌شود خوش حال بود. تازه لازم باشد، خودمان می‌توانیم از این کتاب‌هایی بنویسیم که حال مان را خوش می‌کند!

ما اما نیاز به کتاب‌هایی داریم که مثل یک ناخوش حالی ِ سخت دردناک متاثرمان کند، کتاب باید مثل تبری باشد برای دریای یخ زده ی درونمان…"

اگر ناراحت نشویم، باید بگویم ما اصلاً کتاب نمی خوانیم، اگر هم گاهی بخوانیم، برای تأیید و تقویت انباشته های تقلیدی ذهنی مان می خوانیم، نه تغییر و تحول و بروز سانی فکر و اندیشه مان -  اما تا دلتان بخواهد می حرفیم، حرف، حرف حرف، از زمین و آسمان و سیاست و اقتصاد و فرهنگ می لافیم و ترّهات می بافیم! ... - این را می شود از گرد و غبار نشسته بروی کتب کتابخانه های معدود شهرم و از تیراژ غیر قابل ذکر کتاب های ناشران و کتاب فروشان مستأصل دیارم و سردرگمی مجنون وار متولیان فرهنگ جامعه ام به وضوح فهمید، آنقدر خود را اسیر و گرفتار ِ افیون درس و کنکور و جزوه و تک جمله های فضای مجازی و... کرده ایم که به یک نوع بیماری مزمن " توهّم آگاهی" دچار شده ایم. از هر درختی، -  چه بارور و چه خشکیده - برگی چیده ایم بی اصل و ریشه، و به انتظار  بهار نشسته ایم تا در دستان خالی مان گُل کند!  چه انتظار عبثی !

اینکه این همه فارغ التحصیل و دکتر و مهندس و عالم و... داریم، اما از حل و فصل کوچکترین و پیش پاافتاده ترین مشکلات و معضلات فردی و اجتماعی خود و جامعه ی خویش ناتوانیم، نشان از بیراهه یا کج راهه ای است که در نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی و تربیت و تغذیه روحی و فکری صحیح فرزندان مستعد خویش پیموده ایم و متاسفانه هنوز هم می پیماییم.

کتاب و مطالعه در خانواده تعطیل است، چراکه خانه و نان آور آن درگیر مسائل اقتصادی و تأمین نیازهای اولیه معیشتی است، نظام ناکارآمد آموزش و پرورش، اشتباه ترین و خسارت بارترین مسیر تاریخی خود را می پیماید و کسب علم و دانش را به پول و سرمایه و کسب درآمد و محفوظات بی ارزش و... گره زده است و به صراحت اصل قانون اساسی کشور را در آموزش رایگان مردم، با آفرینش موجود ناقص الخلقه ای بنام مدارس غیر انتفاعی و... نقض کرده است، بی هیچ اعتراضی! و در این میان کتاب و مطالعه، محلی از اعراب ندارد. و در نهایت جامعه، ( یعنی سومین رکن تعالی و رشد و بالندگی یک ملت  بعد از خانواده و مدرسه) سخت دچار سیاست زدگی و همواره در حال جنگ لفظی و ایدئولوژیکی میان خودی و غیر خودی! و فرصت سوزی مدام و دشمن تراشی و دشمن هراسی و بحران سازی ست! آنقدر مشکلات و ناهنجاری های ریز و درشت از جنس فساد و بیکاری و اعتیاد و دروغ و تزویر و... ،در گوشه گوشه آن خزیده است که وقتی سخن از فرهنگ، هنر، عشق، مهربانی، دانایی و فرهیختگی و شاه کلید همه اینها یعنی " کتاب"  می گویی، خردهای بزرگ شده و سکه های مسی تبدیل گشته به طلای تقلبی در این به هم ریختگی و آشفتگی و نادانی، چنان نگاهت می کنند که زهره ات آب می شود و از گفته ات پشیمان.  که چه می گویی مرد، مگر دیوانه ای یا که کور؟  ( آری برادر، بینایی در شهر کوران کم جرمی نیست!) ما با این همه مشکل و معظل و خطر و...  "کتاب" دیگر چه صیغه ای است، کتاب سیری چند؟!

اما با همه این تفاسیر و در این برهوت کتاب نخوانی، اول خودم و بعد شما را به خواندن کتاب و دوستی و همنشینی با این یار مهربان دعوت می کنم. خواندن و تأمل و تفکر و اندیشیدن مهمترین نیاز جامعه امروز ماست، اگر به دنبال دانایی و بزرگی خویش و رشد و تعالی و توسعه ی همه جانبه میهن مان هستیم.

جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم
تا حریفان دغا را به جهان کم بینم.../۹۳۵/پ
۲۰۰/س

محمدحسن چمیده فر

ارسال نظرات