۱۹ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۱:۴۳
کد خبر: ۱۵۹۶۰۸

حکمت خداوند در قرآن بیان مسائل کلی است

خبرگزاری رسا _ کارشناس شبکه وهابی نور با ایجاد شبهه در امامت گفت چرا نام على (ع) در قرآن نیامده است؟
حکمت خداوند در قرآن

به گزارش سرویس مانیتورینگ خبرگزاری رسا،منصور حسینی کار شناس شبکه وهابی نور وکلمه در بر نامه آیات روشنگر با موضوع امامت با ناتوانی درپاسخ بیننده ای در مورد آیات دال بر امامت حضرت علی (ع) در قرآن شروع به مغالطه کرده وگفت چرا نام على (ع) در قرآن نیامده است؟

حکمت خداوند در قرآن اقتضا می کند که امر مهم امامت رابصورت کلی بیان کرده ولوازم ومطالب جزیی آن را بر عهده پیامبر (ص) گذاشته تا حرمت کتاب الهی توسط کسانی که اسیر هوی نفس خود هستند شکسته نشود .اما بخاطر پرهیز از اطاله کلام دلایل مهم آن  بصورت اختصار در ذیل ذکر می شود.

اولین دلیلی که می توان ذکر کرد این است که بناى قرآن همواره بر این است که مسائل را به صورت اصول کلى بیان کند و حتى الامکان وارد جزییات نشود که این خود بنا به مصالح و حکمت هایى است که ذکر آن در وسع این مجال نیست.
دومین دلیلی که می توان ذکر کرد این است که شاید خداوند تبارک و تعالى نمى خواسته است در چنین مسأله اى که بالاخره هوا و هوس ها دخالت مى کند، مطلب به صورت صریح ذکر شود چرا که ممکن بود با توجیه و با بهانه هایى همچون اجتهاد و.... براى دستیابى به برخى مقاصد، حرمت کلام الهى شکسته گردد، همچنان که این امر در مورد سخنان پیامبر (ص) اتفاق افتاده است.
شهید مطهرى در کتاب امامت و رهبرى مى فرماید: «.... اگر آیه اى هم به طور صریح در این خصوص وجود داشت، باز آن را توجیه مى کردند. پیامبر (ص) در گفتار خودش به طور صریح گفت: هذا على مولا. دیگر از این صریح تر چه مى خواهید؟!

 

نقل شده است که یک نفر یهودى، در زمان حضرت علی (ع) به قصد طعن و سرکوفت مسلمانان به حوادث نامطلوب صدر اسلام اشاره کرده و مى گوید:
« هنوز پیغمبرتان را دفن نکرده بودید که درباره اش اختلاف کردید».
امیرالمؤمنین علی (ع) به او جواب خیلى عجیبى مى دهد، ایشان مى فرماید:
« ما درباره پیغمبر (ص) اختلاف نکردیم، اختلاف ما درباره دستور وى بود که از پیغمبر ما رسیده . ولى شما هنوز پایتان از آب دریا خشک نشده بود که از پیغمبرتان خواستید که همان اصل اول توحیدتان را زیر پا بگذارید، گفتید براى ما بتى بساز مثل اینها ! سپس فرمود شما گروهى نادان هستید».
سومین دلیلی که می توان ذکر کرد این است که به عقیده مسلمانان، قرآن کریم در طول 23 سال به مناسبت هاى گوناگون از جانب خداوند بزرگ، نازل شده و به وسیله پیامبر اکرم (ص) تنظیم و به دستور ایشان یادداشت گردیده است. با نزول هر یک از آیات، پیامبر (ص) جاى آن را مشخص مى فرمود. و به این ترتیب آیات قرآن به ترتیب نزول آنها قرار گرفته است، زیرا نخستین سوره اى که نازل شده سوره علق است در حالى که در آغاز قرآن قرار نگرفته است و گاه یک آیه مکى در سوره اى که بیشتر آن مدنى است، گنجانده شده است و گاه بر عکس در وسط پاره اى از آیات که مضامین آن فقهى است، مسایل اعتقادى قرار گرفته است.
یکى دیگر از ویژگى هاى قرآن، بیان تمامى مسایل گوناگون فقهى، اعتقادى، تاریخى و اخلاقى است: همانند آیه 59 سوره انعام: «...لا رَطْب وَ لا یابِس إلاّ فی کِتاب مُبینِ» و این ویژگى جامعیت، از مصادیق اعجاز قرآن است. قرآن کریم در سوره اسرا آیه 89 مى فرماید: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنّاسِ فی هذَا القرآنِ مِنْ کُلِّ مَثَل...»; ما براى مردم در این قرآن از هر نمونه اى ـ چیزى ـ بیان کردیم.
از این رو خداوند در قرآن، اصول کلى را بیان فرموده است اما تبیین جزییات را به عهده پیامبر (ص) نهاده است.
قرآن، در بسیارى موارد از کنایه، مجاز و استعاره نیز استفاده کرده است. به گفته علماى علم معانى و بلاغت به کنایه سخن گفتن، از تصریح بهتر و رساتر است.
بنابراین در قرآن به نام افراد و یا جزییات کم تر اشاره شده چنان که نام هاى پیامبران بلکه اسامى صحابه و یاران پیامبر (ص) نیز نیامده است. آنچه از نگاه قرآن اهمیت دارد، ضرورت نبوت و امامت است اما تعیین مصداق آن، به شیوه هاى دیگر واگذار شده است.
اگر در قرآن نامى از بیشتر پیامبران برده نشده است، و تنها 26 تن نام برده شده اند، دلیل آن نیست که آنان پیامبر یا رسول نبوده اند زیرا قرآن خود در سوره غافر آیه 48 مى فرماید: «وَ لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلا مِنْ قَبْلِکَ مَنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ...»; پیش از تو رسولانى فرستادیم که سرگذشت گروهى را براى تو ذکر کردیم و سرگذشت گروهى را ناگفته گذاشتیم.
البته نام برخى از پیامبران (ص) به صورت اشاره و کنایه آمده است، به طور مثال نام اشموئیل با عنوان (وقال لهم نبیّهم) آمده و نام حضرت خضر به عنوان (فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا) ذکر شده است.
چهارمین دلیلی که می توان ذکر کرد این است که قرآن کریم درباره هیچ کس پس از پیامبر اکرم (ص) به اندازه حضرت على (ع) سخن نگفته است، گرچه نام آن حضرت در قرآن به صراحت نیامده است، اما با عناوین و عبارات گوناگونى که از تصریح کردن به نام آن حضرت تأثیر بیشترى دارد، به آن حضرت اشاره نموده است مانند:
الف) سوره مائده آیه 55 : «إنَّما وَلِیُّکُمْ الله وَ رَسُولُهُ والّذینَ آمَنُوا الّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ;
ولىّ شما خدا و رسول خدا و کسانى هستند که ایمان آورده اند و نماز را به پاداشته و زکات را در حال رکوع پرداخت مى نمایند».
ب) آیه مباهله سوره آل عمران آیه 61 : «قُلْ تَعالَوا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أبْناءَکُمْ وَ أنْفُسَنا وَ أنْفُسَکُمْ;
اى رسول بگو بیایید بخوانیم فرزندانمان را و فرزندانتان را و جانمان را و جانتان را... در این آیه از على (ع) به عنوان جان رسول خدا یاد شده است».
ج) سوره ی رعد، آیه 43 : «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ;
این آیه، على (ع) را کسى معرفى مى نماید که تمام علم کتاب نزد اوست.»
د) سوره نساء آیه 59 : «أَطیعُوا الله وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الأَمْرِ مِنْکُمْ؛
بنا به این آیه شریفه هم، حضرت على (ع) ولى امر بوده و اطاعت از او هم تراز اطاعت از خدا و رسول (ص) دانسته شده است و ده ها آیه دیگر که در جاى خود بحث شده و به اثبات رسیده است.»
آنچه یادآورى شد، گویاى این واقعیت است که در قرآن کریم، اگر چه نام حضرت على(ع) برده نشده است اما تعبیراتى بهتر به جاى تصریح به نام آن حضرت آمده است و نباید گمان کرد چون قرآن از آن حضرت نام نبرده پس ولایت ایشان اهمیتى ندارد چرا که اگر به قرآن و دستورهاى آن از این منظر بنگریم، باید بسیارى از احکام و عقاید که از اهمیت خاصى نزد مسلمانان برخوردار است، از اهمیّت چندانى برخوردار نباشد، در حالى که چنین نیست.
از دیدگاه مسلمانان پیروى از آنچه پیامبر (ص) فرموده است واجب است، چون دستورهاى آن حضرت مانند فرمان هاى خداوند است. قرآن در سوره حشر آیه 1 مى فرماید: «...ما أتاکُمُ الرّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا...; آنچه رسول حق دستور دهد، بگیرید و هر چه نهى کند، واگذارید».
یکى از دستورهاى بسیار مهم پیامبر (ص) که در جهت تفسیر و تبیین آیات یاد شده صادر شده ، اطاعت و پیروى از على (ع) است که او را مدار حق و ولى و سرپرست مسلمانان پس از خودش معرفى فرموده است/9161/خ
 

ارسال نظرات