۱۷ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۶:۳۰
کد خبر: ۳۱۵۱۲۹

مفهوم شناسی و ماهیت فرهنگ

خبرگزاری رسا - در یادداشت «مفهوم شناسی و ماهیت فرهن» تعاریف لغوی و اصطلاحی فرهنگ بررسی شده و برخی از دیدگاههای دانشمندان غربی و علمای اسلامی تبیین می شود؛ در این یادداشت آمده: فرهنگ یعنی مجموعه ی ارزش ها و معیارهای حاکم بر جامعه و در دیدگاه امام راحل(ره) فرهنگ مبدأ همه ی خوشبختی ها و بدبختی های یک جامعه است.
فرهنگ

به گزارش خبر گزاری رسا، در نوشتار پیش رو تلاش شده تا مفهوم فرهنگ به عنوان موضوع فقه فرهنگ مورد واکاوی و تبیین قرار گیرد و در نهایت بتوان فرهنگ را از دیگر ارکان جامعه بازشناخت و چیستی و حقیقت آن آشکار گردد.

 

مقدمه

فرهنگ در حقیقت راه و رسم و شیوه زندگی است و نقش آن برای یک جامعه، به مثابه روح برای جسم آدمی است. همچنان که سلامت روحی و روانی انسان نیازمند تلاشی جدی و برنامه ریزی و بکارگیری فعالیت و اقدامات مناسب است و هر گونه بی توجهی و غفلت از آن می تواند به حیات فردی انسان اختلال وارد آورد و آن را در معرض تهدید جدی قرار دهد ،بی توجهی و عدم اهتمام لازم به مقوله فرهنگ ،آن را در معرض فرسودگی و نابودی قرار می دهد.

 

بطور کل هرگاه کوچکترین جمعی در مکانی از این گیتی پهناور شکل می­گیرد، و در آن انسان زندگی می­کند، نوعی از فرهنگ بر آنان حاکم است. زیرا فرهنگ با وجود انسان موجودیت پیدا می­کند، و حقیقت می یابد. به همین خاطر فرهنگ با هیچ یک از موجودات این عالم ارتباط پیدا نمی­کند. و فقط با وجود انسان هویت پیدا می­کند.

 

حال که انسان وجود دارد، فرهنگ نیز وجود دارد. به همین منظور می­بایست مباحثی حول ماهیت فرهنگ و چیستی آن مطرح شود، تا روشن شود که مراد از فرهنگ چیست و در کدامین نقطه­ ی حیات و زندگی انسان نقش دارد تا موضوع را در مباحث فقه فرهنگ آشکار و مفهوم او را به روشنی بشناسیم.

 

1ـ تعریف لغوی فرهنگ:

معادل واژه فرهنگ در عربی الثقافه و در زبان­های انگلیسی، فرانسوی، آلمانی «Koltur، Culture، Culture» که از ریشه­ی لاتینی (Colere)، می­باشند؛ این واژه معانی گسترده­ای همچون: مسکن گزیدن، کشت کردن، حراست کردن، پرستش کردن، و غیره دارد.[1] در زبان فارسی مرکب از «فر» که پیشاوند است، و «هنگ» از ریشه­ی «ثنگ» اوستایی، به معنای کشیدن و فرهیختن است.[2] و در همین زبان نیز به معنای گفت­گو، ادب، شعور، تربیت اجتماعی، باورها و هنر آمده است.[3]

 

2ـ تعریف اصطلاحی فرهنگ:

بر اساس آنچه­ که در کتب جامعه­ شناسی و فرهنگ شناسی آمده است، این واژه تعاریف متعددی دارد؛ به­گونه­ای که برخی ادعا کرده­ اند که این واژه، بالغ بر 250 تعریف برای آن ذکر کرده ­اند.[4] بنابراین تعریفی که به ­لحاظ منطقی جامع و مانع باشد، فقط در صورتی ممکن است که همه­ ی زوایای فرهنگ را پوشش دهد. لذا این امر هنگامی میسر خواهد شد که تعاریف مشهور در این باب مورد مقایسه قرار گیرند. به همین جهت در ابتدا به تعاریف این واژه در مکاتب گوناگون غربی پرداخته خواهد شد و در ادامه آنها را مورد ارزیابی قرار می دهیم.

 

1ـ2ـ مفهوم فرهنگ از منظر اندیشمندان غربی

1ـ1ـ2ـ تایلور

اولین تعریف علم

ی برای این واژه توسط ایشان در سال 1871م، صورت پذیرفت. که در آن تعریف، فرهنگ را مجموعه­ ی پیچیده­ای از دانش، اعتقادات، قوانین، آداب، رسوم می­داند. و هر آموخته ی دیگر که انسان را شامل می­شود، به آن می­افزاید. وی همچنین در کتاب خود به ­نام «فرهنگ ابتدایی» فرهنگ را (کلی) پیچیده می­داند، که شامل باورها، هنرها، اخلاق، عادات و هر توانایی می­شود، که انسان به عنوان عضوی از جامعه کسب می­کند.[5]

 

2ـ1ـ2ـ بندیکت

وی معتقد است فرهنگ کلیت درهم تافته­ ای از عادت­ها است که آدمی همچون هموَندی از جامعه فرا می­گیرد.[6]

 

3ـ1ـ2ـ رونالد اینگلهارت

از منظر وی نظامی از نگرش­ها و ارزش­ها و دانش، که به طور گسترده در میان مردم مشترک است؛ و از نسلی به نسل دیگر منتقل می­شود، فرهنگ نامیده می­شود.[7]

 

4ـ1ـ2ـ هانتینگتون

ایشان بر این باور است که فرهنگ هر شیء، عادت، اندیشه و شیوه­ ی فکری و عملی است که انسان کسب می­کند، یا آن را می­آفریند. و در پس آن به نسل­های بعدی می­سپارد.[8]

 

5ـ1ـ2ـ کلاید کلاکهون

وی یکی از انسان شناسان آمریکایی است که معتقد است فرهنگ، میراثی اجتماعی است که فرد از گروه خود دریافت می­کند. و نیز بر اساس اندیشه ­ی او فرهنگ، راهی برای اندیشیدن، احساس کردن و رفتار نمودن است. و یا نظامی از جهت­ گیری­ های استاندارد شده، برای گره­گشایی از مشکلات است.[9]

 

بر اساس تعاریفی که در سطور گذشته بدان اشاره شده است، از مجموعه­ ی این تعاریف نکاتی برداشت می­شود که بدین قرارند:

1ـ پیچیده بودن فرهنگ.[10]

2ـ فرهنگ هم خصوصیات فردی انسان­ها را در بر می­گیرد؛ و هم خصوصیات اجتماعی آنان را.

3ـ مشترک بودن فرهنگ بین مردم.

4ـ قابل انتقال بودن به نسلهای بعدی.

5ـ ارتباط فرهنگ با امور مادی[11] و معنوی افراد یک جامعه.

 

2ـ2ـ مفهوم فرهنگ از منظر اندیشمندان مسلمان

1ـ2ـ2ـ امام خمینی(ره)

اگرچه تعریف جامعی از معنای فرهنگ از امام راحل به ما نرسیده، لکن از برخی بیانات ایشان در مجامع گوناگون بدست می­آید که معتقد اند فرهنگ، یعنی هویت تعالی یک جامعه. چراکه  امام اصلاح یک جامعه را در گرو اصلاح فرهنگ آن می­داند.[12] به همین جهت با نگرشی معنوی و نگاهی ارزشی به فرهنگ،[13] آن ­را مبدأ همه­ی خوشبختی­ها و بدبختی­ها می­داند. توضیح آن ­که اگر فرهنگ ناصالحی بر جامعه حاکم شود، چیرگی استعمار و فرهنگ منحط آن­را به­دنبال خواهد داشت. و اگر فرهنگ صحیح و سالمی در جامعه بروز و ظهور پیدا کرد، این فرهنگ، فرهنگی الهی خواهد بود که منفعت ملت و مسلمین را در پی خواهد داشت.[14] بنابراین به اعتقاد امام راحل(ره) فرهنگ یک ارزش و یک کارخانه آدم سازی است.[15]

 

2ـ2ـ2ـ مقام معظم رهبری(حفظه الله)

ایشان در تعریفی که ماورای غالب تعریف­هاست، فرهنگ را ذهنیت­های حاکم بر وجود انسان می­داند. و در این خصوص می­گویند: «مراد ما از فرهنگ، همان ذهنیت­هاست. هرجا که من تعبیر فرهنگ را به­کار می­برم، مرادم آن معنای عام فرهنگ است؛ یعنی آن ذهنیت­های حاکم بر وجود انسان که رفتارهای او را به سمتی هدایت می­کند ـ تسریع یا کُند می­کند ـ این، حداقل نیمی از عوامل تعیین کننده و پیش برنده و جهت دهنده به همه رفتارهاست

.[16

معظم له در جای دیگری فرهنگ را، همین رسوم و آدابى که بر زندگى مردم حاکم است، معرفی می­کند؛ و معتقد است که فرهنگ، یعنى باورها و اعتقادات‏ و چیزهایى که زندگى شخصى و اجتماعى و داخل خانه و محیط کسب یک جامعه، با آن‏ها روبه ‏روست.‏[17]

 

مطابق تعریف اول، ایشان نگاهی خاص به عوامل بوجود آمدن فرهنگ دارد. به این معنا که معتقد است بخش معظم فرهنگ در اثر رفتار انسان­ها بوجود می­آید. که منشأ رفتارها، ذهنیت­ها و تفکر حاکم بر وجود انسان است. پس در حقیقت منشأ تفکر و ذهنیت­های حاکم بر وجود انسان است که سبب بروز رفتاری از سوی انسان می­شود. و رفتارهای انسان­ها است که بوجود آورنده­ی یک فرهنگ است. به عنوان مثال اگر تفکرات مادیِ صرف بر ذهنِ انسان­های یک جامعه حاکم شود، نتیجه­ و خروجی آن فکر، بوجود آمدن فرهنگِ مادی گرایی در میان آن اجتماع خواهد بود. از این رو در نگاه مقام معظم رهبری تفکرات و ذهنیت­های حاکم بر وجود انسان، و در پس آن رفتار ناشی از آن ذهنیت­ها، نقش مؤثری در بوجود آمدن فرهنگ خواهند داشت. در تأیید این­که تفکر و ذهنیت­ها بر رفتار انسان اثر گذار است؛ می­توان به این روایت که در بیان نورانی حضرت امیر(ع)، صادر شده است؛ تمسک نمود. که آن حضرت(ع) می­فرمایند:«عَلَیْکَ‏ بِالْفِکْرِ فَإِنَّهُ رُشْدٌ مِنَ الضَّلَالِ وَ مُصْلِحُ الْأَعْمَال‏»؛[18] اندیشه کن، بدرستی که اندیشه و تفکر، هدایت یافتن از گمراهی­ و اصلاح کننده­ی اعمال است.

 

با توجه به این روایت می­توان گفت که اندیشه­ی انسان، زمینه ساز رفتار اوست. چراکه حضرت علی7، راه هدایت و اصلاح اعمال را در گرو اندیشیدن می­داند. به این معنا که اعمال انسان همان رفتار انسان است، و رفتار که خود نتیجه­ی تفکر است، منشأ بوجود آمدن فرهنگ است.

 

3ـ2ـ2ـ علامه جعفری

از منظر ایشان فرهنگ عبارت است از:

«شیوه­ی انتخاب شده براى کیفیّت زندگى، که با گذشت زمان و مساعدت عوامل محیط طبیعى و پدیده‌هاى روانى و رویدادهاى نافذ در حیات یک جامعه، بوجود مى­آید».[19]

و در جای دیگری در تعریف فرهنگ می­نویسد:

«فرهنگ عبارت است از مقدارى نمودها و فعالیتهایى که از عوامل اختصاصى هر جامعه­اى بروز نموده، زندگى مردم آن جامعه را رنگ آمیزى می­نماید».[20]

 

یکی از نظریه پردازان در حوزه­ی فلسفه­ی فرهنگ معتقد است که از ظاهر کلام علامه جعفری چنین برمی‌آید که در نظر او، فرهنگ به رفتار نزدیک‌تر است تا اندیشه.[21]

 

4ـ2ـ2ـ شهید مطهری(ره)

اگرچه در مصنفات ایشان مفهوم دقیقی از فرهنگ مطرح نشده است، اما وی در مباحث فلسفی خود، هنگامی مباحثی پیرامون «حدوث و قدم» را مطرح می­کند، در حاشیه این مباحث وقتی به مفهوم  اجتماع می­پردازد، جامعه را مرکبی از افراد آن می­داند؛ و ضمن اعتباری خواندن آن، معتقد است که جامعه از فرهنگ تشکیل می­شود. سپس در تعریف فرهنگ می­نویسد:

«فرهنگ عبارت است از یک نوع فعل‏ و انفعالى که میان روان­ها صورت مى‏گیرد».[22]

 

این تعریف از فرهنگ نیز اشاره­ای است به تعریفی که در بیان مقام معظم رهبری«حفظه الله» آمده است. زیرا شهید مطهری نیز معتقد است هر فعل و انفعالی که منتهی به صادر شدن رفتاری از سوی انسان می­شود؛ در حقیقت محصول روان­ها یا تفکرات و ذهنیت انسان­ها است، که فرهنگ را شکل می­دهد.

 

5ـ2ـ2ـ آیت­ الله مصباح یزدی

وی فرهنگ را مجموعه‌ای از ارکان می­داند که مقوماتی ذاتی دارد. به این بیان که اگر آن مقومات نباشند اساسا فرهنگ نخواهد بود؛ و این ارکان، شاخ و برگ‌هایی دارند که به شکل‌های مختلف ظاهر می‌شوند. سپس در ادامه مباحث خود به تبیین این دیدگاه پرداخته­اند، و می­فرمایند:

«ما می‌توانیم فرهنگ را به یک درخت تشبیه کنیم که یک تنه دارد. تنه این درخت، ارزش‌هایی است که یک جامعه می‌پذیرد. اما این درخت در زیر خاک ریشه‌هایی دارد که تنه آن‌را تغذیه می‌کنند، گرچه این ریشه‌ها به ظاهر پیدا نیستند و چندان درباره آن‌ها بحث نمی‌شود اما آن ارزش‌ها از این ریشه‌ها تغذیه می‌شوند. ریشه‌ها باورها و اعتقادات هستند که از آن‌ها تنه‌ای‌محکم به نام ارزش‌ها به وجود می‌آید و این ارزش‌ها در عرصه‌های مختلف شاخه‌هایی می‌گسترانند. اگر این تنه و آن ریشه‌ها نباشند درختی نخواهد بود و اگر شاخ و برگ‌ها بریده شوند و به تنه و ریشه وصل نباشند خشک می‌شوند. وقتی این شاخ و برگ‌ها طراوت دارند و میوه می‌دهند و سایه می‌اندازند و نتیجه‌ای دارند که از تنه و تنه هم از ریشه‌ها تغذیه کنند. اصل فرهنگ را می‌توان با این تشبیه معرفی کرد».[23]

 

6ـ2ـ2ـ استاد علی صفایی حائری (ع ـ ص)

ایشان نیز ضمن اشاره به گسترده و متعدد بودن مفهوم فرهنگ، با نگاهی به پیشینه مفهوم فرهنگ، تحولات فرهنگی زندگی انسان­ها که یک اجتماعی را تشکیل داده­اند، به سه مرحله تقسیم می­کند. در ابتدایی­ترین مرحله معتقد است تجربیات است که انسان­ها را به سنت­ها و آداب و رسوم ­می­رساند؛ و در مراحل بعدی بر اساس تخیل به اساطیر و افسانه­ها؛ و در مرحله­ی پایانی بر اساس تفکر و اندیشه نسبت به صنایع و علوم. وی با این نگاه به مفهوم فرهنگ، معتقد است که در تمام این مراحل، فرهنگ مفهومی غنی و تازه به­خود گرفته و تمام سنت­ها، اساطیر و علوم را در خود می­پذیرد. و در ادامه­ی بیان مفهوم فرهنگ، به اختصار می­نویسد:

«فرهنگ یعنی مجموعه­ی ارزش­ها و معیار­های حاکم بر جامعه».[24]

 

احسان شهابی نژاد- محمدعلی افضلی

 

1. پهلوان، چنگیز، فرهنگ شناسی، ص304، تهران، نشر نی، 1378ش. به نقل از: حسین محبوبی منش، (امام ـ فرهنگ ـ اصلاحات)، ص95ـ96، فصلنامه دانش انتظامی، شماره 10، 1380ش، صفحات92 ـ 121.

2. دهخدا، علی­ اکبر، لغت­نامه دهخدا، ج10، ص15109، تهران، دانشگاه تهران، چ اول، 1373ش.

3. انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، ج6، ص5347، تهران، انتشارات سخن، چ اول، 1381ش.

4. ابوالقاسمی، محمد جواد، شناخت فرهنگ، ص58، تهران، انتشارات عرش پژوه، چ اول، 1385ش.

5.  طالبی، رضا، (جمع و نقد تعاریف جامعه شناختی از فرهنگ)، ص180، فصلنامه مطالعات میان فرهنگی، سال اول، شماره3، 1385ش، صفحات: 175ـ199.

6. مُصلح، علی اصغر، فلسفه­ی فرهنگ، ص45، تهران، انتشارات علمی، چ اول، 1393ش.

7. ابوالقاسمی، همان، ص79.

8. مُصلح، همان، ص46.

9. محسنی، منوچهر، جامعه شناسی عمومی، ص203، تهران، انتشارات طهوری، چ پانزدهم، 1377ش. به نقل از: طالبی، همان، ص181.

10. به این معنا که فرهنگ یک مسأله شفاف و روشنی نیست که بتوان تعریف دقیقی از آن ارائه کرد. و به همین دلیل تعاریف متفاوتی از دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان برای آن مطرح شده است.

11. البته این معنا از فرهنگ، آن را به مفهوم تمدن نزدیک می­کند. که در ادامه­ی مباحث به آن پرداخته خواهد شد.

12. صحیفه امام، ج1، ص390.

13. همان، ج2، ص346.

14. همان، ج3، ص306.

15. همان، ج7، ص427.

16. بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، 23/9/78

17. خطبه­ های نماز جمعه تهران، 10/1/69.

18. تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص57، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چ اول، 1366ش.

19. جعفری، محمد تقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج16، ص233، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چ سوم، 1367ش.

20. همان، ج5، ص161.

21. رشاد، علی اکبر، دروس فلسفه فرهنگ، 26/ 5/ 1390.

22. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار(شرح مبسوط منظومه)، ج10، ص417، تهران، صدرا، بی­تا.

23. مصباح یزدی، محمدتقی، دیدار با مسئولین کمیته امداد خمینی(ره) ، 10/2/1393.

24. صفایى حائرى، على، درسهایى از انقلاب (انتظار)، ص35ـ36، قم، لیلة القدر، چ سوم، 1390ش./ 929/102/ب2

 

منبع: پایگاه اطلاع رسانی فقه حکومتی وسائل

ارسال نظرات