داعش با پول و مبلغان سعودی در قلب اروپا جوانان را گمراه میکند/ عدم پیگیری لازم برای نشر نامه رهبری خطاب به جوانان اروپایی
خبرگزاری رسا ـ گروه بین الملل: اتفاقات اخیر در قاره پیر و افزایش اقدامات تروریستی در کشورهای اروپایی نشان میدهد که جریان سلفیگری تکفیری در راستای نشر اندیشههای افراطی خود تلاش بسیاری را به کار گرفته است و دست به جریان سازیزده است. این موضوع نیاز به فعالیت جریانهای معتدل شیعه و سنی برای مقابله با افراطیگری را بیش از پیش نشان میدهد. به گفتوگو با حجت الاسلام سید جواد نور موسی از مبلغان فعال در کشورهای اروپایی نشسته ایم تا از وضعیت تبلیغ در اروپا و تحرک جریانهای سلفی و مقابله علمای معتدل شیعه و سنی در این قاره بیشتر مطلع شویم. آنچه در ادامه میآید متن این گفتوگو است:
با سلام
حضرتعالی در راستای تبلیغ دین مبین اسلام و مکتب تشیع سفرهای مختلفی را به کشورهای جهان داشته اید. ابتدا از فعالیتهای خودتان برای برای ما بگویید و اساسا چه انگیزه ای باعث شد تا وارد این حیطه از فعالیت فرهنگی شوید؟
بنده بیش از پنجاه سفر به کشورهای مختلف اروپایی عربی و خاورمیانه داشتم، سفرهایی که به بهانه های مختلف انجام شد. برخی برای تبلیغ و برخی برای حضور در نشستها و همایشهای مختلف بوده است. من روزی که طلبه شدم احساس میکردم شناخت ومعرفتم بنده از دین کم است و عملکرد من برگرفته از برداشت من است نه آنچه دین از من میخواهد. لازم است توجه کنیم امروز آنچه ما به عنوان رویکرد اعتراضی به اسلام در جامعه میبینینم در واقع نه اعتراض به اصل دین بلکه اعتراض به عملکرد ما است. من از همان دهه شصت که وارد حوزه شدم بنا نداشتم که لباس روحانیت به تن کنم بلکه صرفا میخواستم معرفت خودم را افزایش دهم و سپس وارد اجتماع شوم تا بتوانم خدمتی از خودم را به جا بگذارم. فعالیت من بعد از ورود به حوزه مطالعه در زمینههای مختلف بود. مطالعه و پژوهشی که بیست و شش سال به طول انجامید و منجر به نگارش موسوعه ی 12 هزار صفحه شد. این موسوعه با عنوان فرهنگ زندگی است، سعی کردم به امور مبتلا به جامعه بپردازم و با زبان سلیس و روان در زمینههای اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، دینی، روانشناسی و جامعه شناسی مسائل مورد نیاز را طرح کنم.
اما باید عرض کنم فعالیت علمی و عملی یک مبلغ همیشه از سوی دیگران رصد میشود. لذا طلبه ای که تبلیغ میرود مردم او را نماینده اسلام میبینیند. یعنی انتظار دارند رفتار و کردارش مطابق با اسلام باشد، همچنین غالبا کسی که از قم به تبلیغ میرود از نظر علمی مورد توجه دیگران است و باید از خود عملکرد مناسبی را به جا بگذارد. خود بنده همیشه در سفر به کشورهای مختلف در راستای گسترش فرهنگ مکتب اهل بیت (ع) سعی میکنم الگو رفتای مناسبی را ارائه کنم چون اصولا تبلیغ به منزله ارائه الگو به دیگران است. از سوی دیگر تلاش داشتم در راستای پاسخگویی به نیاز های شرعی، امور دینی و اخلاقی نیز فعالیت کنیم و فضا را برای ایجاد شور و نشاط، بهبود بهداشتی روحی - روانی و ایجاد امید بین شیعیان مسلمانان آماده کنیم.
با توجه به شناخت شما از سوئد و فعالیتتان در این کشور اگر امکان دارد یک گزارش مختصری از مولفههای اجتماعی، فرهنگی و مذهبی این کشور را ذکر کنید.
سوئد کشوری است در شمال اروپا در شبه جزیره اسکاندیناوی. این کشور از حکومت مشروطه برخوردار بوده و دولت به شکل پارلمانی اداره میگردد. پادشاه در این کشور مقامی تشریفاتی است و کشور توسط نخست وزیر اداره میشود.
کشور سوئد با این که کشوری غیر مذهبی است، ولی تا سال ۲۰۰۰ میلادی و به مدت بیش از چهار صد سال دین مسیحیت از نوع فرقه لوتری را به عنوان دین رسمی کشور (شاخه پروتستان) حفظ نمود. در سال ۲۰۰۰ میلادی بود که کلیسای لوتری را به عنوان دین رسمی دولتی ملغی اعلام نمود. سوئد به همراه فرانسه، کره جنوبی، ژاپن، جمهوری چک و هلند از مهمترین کشورهایی هستند که اکثریت غالب مردم آن ها هیچگونه دینی ندارند. سوئدیها مردم آرامی هستند، این کشور بیش از ده میلیون جمعیت دارد که دو میلیون آنها مهاجر و یک میلیون مسلمان هستند.
اما از نظر فرهنگی باید گفت که مردمی هستند که اهمیت فراوانی به شاخه های مختلف هنر و ادبیات دارند و همچنین درصد کتابخوانی در میان مردم بسیار بالاست. مردم این کشور از شرایط اقتصادی خوبی برخوردار هستند زندگی مرفه ای برخوردارهستند. از نظر اجتماعی کسي متعرض نوع لباس، نوع گويش ديگري نميشود حتي اگر اين لباس، چادر سياه ايراني یا نوع پوشش سومالیایی یاکشورهای دیگرباشد، حريم شخصي محترم است و لذا رفتاري غيرمناسب با خارجيها و بيگانهها چندان مشهود نيست. هر فرد در پناه قانون حق اعمال آزادي خود را دارد حتي اگر آزادي در بيان ايدههاي مذهبي باشد البته مادامي که متعرض آسایش وآرامش انسانهای دیگر نشود. ولي در عين حال طبيعي است که عدم امکان مداخله در کار افراد مسايل مثل آنچه را که ما امر به معروف و نهي از منکر ميخوانيم را نيز شامل ميشود، کمااينکه اگر در خانه همسايه بدانند که فجايعي هم اعمال ميشود حق دخالت را به خود نميدهند اگر خيلي دلسوز باشند در موارد خشونت شايد پليس را خبر کنند.
فضای مذهبی سوئد چگونه است؟ اسلام چه جایگاهی در این کشور دارد و مسلمانان چقدر تاثیر گذار هستند؟
در مورد تبلیغ در کشور سوئد عرض کنم من چندین سفر به این کشور داشته ام. با توجه به اینکه بیش از صد هزار ایرانی ساکن این کشور هستند که اکثرا در استکهلم زندگی میکنند کارهای زیادی را میتوان در این شهر انجام داد. بنده ماه مبارک رمضان در شهر گوتنبرگ که دومین شهر بزرگ و پایتخت فرهنگی سوئد به حساب می آید، حضور داشتم. شهر گوتنبورگ قریب به 900 هزارنفر جمعیت دارد. دین اسلام پس از دین مسیحیت، دومین دین بزرگ و رسمی کشور سوئد محسوب می شود وو اهل تسنن بیشترین جمعیت مسلمانان گوتنبرگ را تشکیل می دهند.
گروههای مسلمان، در قرن بیستم و عموما برای کار و زندگی، از كشورهاي فلسطین، ترکیه، مراکش، عراق، ایران، بوسنی و هرزگوین و سومالی به سوئد مهاجرت کردند. بیش از 45000 شیعه ایرانی، افغانی،عراقی، لبنانی و بوسنیایی و.. در گوتنبرگ زندگی می کنند درحالی که یک مسجد هم ندارند. در گوتنبرگ نیز پناهندههای سیاسی زیادی داریم به طوری که این شهر پایتخت گروهکها در اروپا محسوب می شود. در گوتنبرگ سازمان منافقین، کمونیستها، جنبش مسلمان و دراویش نیز رادیو دارند و فعالیت میکنند. دولت اجازه می دهد که این مکانها را تاسیس کنند اما حق تشنج و به هم زدن نظام جامعه را ندارند.
پس می توان گفت درآنجا به نوعی جنگ فرهنگی برای جذب کردن افراد بیشتری به سمت خود به راه افتاده است؟
بله همینطور است. این گروهکها در آنجا رادیو دارند و تسهیلاتی را از دولت میگیرند تا فعالیتهای خود را دنبال کنند اما این تسهیلات محدود است و بقیه هزینهها را باید با جذب اعضا و حمایت آنان تامین شود. شیعیان ایران هم یک کانون فرهنگی به نام یاس تشکیل دادند و شخصی به نام حاج اقا بیات وهمسرش خانم نرگس رضادوست مدیریت اصلی کار را برعهده دارند که واقعا زحمت می کشند. رادیو جزو ضروریات گروه های مذهبی در این شهر است که میتواند تاثیر بسیاری داشته باشد و در این زمینه هم نبود شخصیتهای متخصص احساس میشود.
متاسفانه در نقطه مقابل گروههای سیاسی ایرانیان در گوتنبرگ از سوی دیگران حمایت می شوند. خود من شخصا بارها به مسئولین دیپلماسی در کشورهای مختلف مثل کانون فرهنگی یاس که مرکز تجمع ایرانیان مذهبی در گوتنبرگ سوئد است درخواست کردم که از نظر فکری و مالی لازم است پشتیبانی شوند اما این درخواستها بی نتیجه بود. از آنجایی که دولت سوئد یا کشور دیگر، فقط کرایه 8 ماه این اماکن را پرداخت می کند، شیعیان به کمک مالی برای باقی مانده سال نیازمندند. هزینههای جانبی خیلی زیادی دارند اما کمکهای مالی به آنها بسیار بسیار ناچیز است.
نکته مهمی که داشتم به آن میپرداختم این است که گروهکها تلاش زیادی برای جذب نیرو دارند و متاسفانه بعضا به مراکز تجمع دینی ایرانیان حضور می یابند و درصدد شناسایی افراد و جذب آنها به سوی خودشان هستند. شما میدانید هر گروهکی که اعضای بیشتری داشته باشند اعتبار بیشتری نزد دولت سوئد پیدا میکنند و دولت بیشتر به آنها مساعدت میکند. مثل کانون فرهنگی کوثر که بیش ازهزار نفرعضو شیعه افغانستانی است خیلی خوب کار می کنند و انسجام خوبی دارند، ساختمان عظیمی دارند و دولت به آنها خوب کمک می کند. انجمن دیگری به اسم یاس دارند. عراقیها موسسه ای دارند که از سوی دولت عراق حمایت میشود.
در زمینه مسجدسازی هم فعالیت ما بسیار محدود بوده است. ما از زمان مرحوم بروجردی فقط یک مسجد آن هم در شهر هامبورگ ساختیم و هیچ مسجد دیگری نداریم. نمازخانههایی هم که در اروپا هست، اماکن مسکونی یا تجاری است که کاربری آن را تغییر داده اند. شیعیان از شهرداری مجوز میگیرند برای یک فعالیت فرهنگی، یک سالن مجزا ایجاد میکنند و اسم آن را مسجد می گذارند. اما اهل تسنن مسجد دارند درگوتنبرگ دولت عربستان 6 سال پیش سه میلیون یورو خرج کرد و مسجد بزرگی را ساخت. الان هم داعشیها، تکفیری ها، اهل تسنن معتدل مساجد جداگانه دارند.
با توجه به اینکه عربستان به صورت جدی در حال فعالیت در این کشورها است. آیا فعالیتهای سازمان یافته ای هم دارند؟
بله همینطور است. چهار سال پیش که برای تبلیغ به گوتنبرگ سوئد رفتم یک آقایی که صلاح نیست اینجا اسمی از او ببرم پیش من آمد و گفت میخواهم ماجرایی را برایت تعریف کنم که یک سال و پیش قبل برایم اتفاق افتاد. او گفت: چون ما شیعیان مسجد نداریم من همانند دیگر شیعیان برای نماز به مسجد اهلتسنن میرفتم یک شب که برای نماز رفته بودم. آنها با وجود آنکه میدانستند من شیعه هستم و آمدند گفتند تو مسلمانی. ما میخواهیم یک تشکیلاتی را ایجاد کنیم تا اسلام را در جهان نجات دهیم و از وضعیت اسفبار بیرون بیاریم. یک دوره آموزش عقاید داریم و پس از آن برای توسعه این تشکیلات شما را به کشورهای مختلف میفرستیم.
این شخص میگفت بیرون شهر گتنبرگ کمپی را آماده کردند و گفتند ده روز در اینجا میمانید و اگر انتخاب شدید به نروژ فرستاده میشوید و پس از آن به مدت شش ماه عازم عربستان میشوید و در آخر به اسرائیل میروید. نقل میکرد من وقتی به کمپ در گوتنبرگ رفتم دیدم افرادی از ملیتهای مختلف آنجا هستند. آنجا یک سالن بزرگی بود که آنجا نماز میخواندیم و روزانه دو جلسه با ما صحبت میکردند. یک شب که خوابم نمی آمد بیرون رفتم دیدم دونفر با هم انگلیسی صحبت می کنند و می گویند (در محرم یا رمضان آن زمان یک انفجاری در پاکستان شده بود و تعدادکثیری از شیعیان در مراسم مذهبی بودند از زن ومرد و جوان وکودک به شهادت رسیدند) چه اتفاق خوبی و کاش قسمت بشود که ما هم این کار را انجام بدهیم. وقتی فهمیدند من پشت سرشان هستم به آنها گفتم بین این کشتهها زن و بچه و آدمهای بی دفاع بوده. جواب دادند کار ما همین است مگر به تو نگفته اند که ما قرار است شیعیان را بکشیم.
این شخص برای من تعریف میکرد که یک مقدار با آنها جر و بحث کردم و اینها به رئیس گروه انتقال دادند و بعد ماجراهای دیگری پیش آمد که نهایتا منجر به این شد که من از کمپ بیرون بروم. حتی یک جوان ایرانی هم بین اینها بود. که بعد از اینکه من از کمپ خارج شدم و در نهایت افراد از ملیتهای مختلف که در کشور های اروپایی هستند جذب کرده و طبق برنامه به نروژ و عربستان و در آخر اسرائیل رفتند. این همان گروه داعش است که اسرائیل آمریکاه با مساعدت عربستان در قلب اروپا شکل گرفته است. پس ببینید یک برنامه ریزی دقیق وجود دارد که هم در انتخاب افراد و هم گذراندن آنها از فیلترهای مختلف برای تربیت تروریست در اروپا آغاز می شود. حتی این گروهها نمیروند دنبال افراد بی دین بلکه افراد مذهبی ساده لوح را انتخاب میکنند که در این راستا ثابت قدم باشند.
تاثیر چه نوع تبلیغ و کدام مبلغان در اروپا بیشتر است؟ مبلغان سلفی چطور توانسته اند جوانانی را تحت تاثیر خود قرار دهند که چنین اقداماتی را انجام دهند. در مقابل ما در حیطه تبلیغ چه کار کرده ایم؟
مبلغانی که دارای سازمان و تشکیلات هستند و اهداف معینی دارند مطمئنا موفقترند. مانند سلفی ها و داعشی ها. آنها حساب شده عمل می کنند و زمینه تبلیغ برای آنان فراهم هست و می دانند ثمره زحمات شان چیست و حساب شده به انحراف افکار و اندیشه و اعتقاد مردم دیگر مذاهب میپردازند. در این راستا شیعیانی که از نظر معلومات دینی بسار ضعیف ولی گرایش مذهبی دارند را مورد هجمه قرار می دهند و با طرح شبهات شیعیان را جذب فرقه های خود می کنند. سلفی ها فرقه های عربستان و پاکستان و افغانستانی با حمایت دولتهایشان درسراسر دنیا پرچم تندروها را علم کردند و بر اعتقاد شیعه و اهلبیت می تازند در حالی که متولیان دین وحوزه علمیه ما برنامه اساسی ندارند. شاید بگویم در مقابل فعالیت آنان، صفر عمل میکنیم.
حرفم این است تا کی باید شیعه در دنیا رها باشد و متولی سازمان دهی و نجات شیعیان در دنیا کیست؟ اگر بگویند مجمع جهانی اهل بیت و امثال آنها مشغول فعاتیت هستند. بنده میگویم به این حرفها کاری نداشته باشید اگر راست می گوئید بروید در میان شیعیان اروپا، از نزدیک وضعیت شیعیان ایرانی در دنیا را ببینید و از آنان بپرسید. از آن خانواده بپرسید که جوان شیعه ایرانی پس از آنکه از دنیا می رود چگونه در بیمارستان غسل می شود و از کلیسا به قبرستان با تابوت مسیحیت دفن شود. امثال این موارد خیلی زیاد است.
این مشکلات درحالی است که طرف مقابل به شدت درحال فعالیت است و از هیچ تلاشی فروگذاری نمیکند. وقتی عربستان و قطر حتی برای کوبا برنامه دارند و آنجا هم مسجد میسازند چرا ما اهمال میکنیم. چطور میتوان این وضعیت را تعدیل کرد؟
ببیند امروز یک رقابت شدید وجود دارد؛ اگر ما برای جوان خودمان مرکزی تهیه نکنیم، سلفیها آن را فراهم می کنند. من تعجب می کنم این آقایان که دست اندرکار هستند و مسئولیتی در نهادهای فرهنگی دارند چرا به این موضوع توجه نمیکنند. واقعا متولی 18 هزار شیعه ایرانی در گوتنبرگ کیست؟ حتی من از سرمایه داران دغدغهمند میخواهم خودشان اقداماتی را انجام بدهند. حتما نباید اینگونه مسائل دولتی باشد. در همین قم ما در یک خیابان ششصد متری شش مسجد وجود دارد ولی در شهری که 18 هزار ایرانی شیعه دارد برای جوانی که فوت میشود هیج متولی وجود ندارد. تشیع جنازه جوان شیعه ما در سوئد به سبک مسیحی است! به جای خواندن قرآن، او را به کلیسای مسیحیت در قبرستان میبرند و بعد پنج دقیقه سکوت در زیرصلیب مسیح و مجسمه مریم مقدس با تابوت مسیحی و بدون لا اله الا الله او را به قبر میبرند.
خب ببینید این رفته رفته برای اینها تبدیل به فرهنگ میشود یک درصد از مهاجران ما اگر به ایران بازگردند در میان آشنایان خودشان این فرهنگ را تزریق کنند و تبدیل به یک روند عمومی میشود. فرزندان همین شیعیان با این فرهنگ بزرگ می شوند. به داد شیعیان برسیم زمینه آماده است. باید دست بدست هم بدهیم. در حوزه دین جهاد باید کرد. جهاد همین است که مال و علم و فکر خود را برای احیای فرهنگ اهلبیت و نجات شیعیان قرار دهیم.
مثال دیگری بزنم؛ دختری مسیحی به نام آفتاب است از پدری ایرانی و مادری کمونیست بود. او می گوید: بسیار افسرده بودم از کودگی براثر فشار روحی تا سن 13 سالگی اغلب ایام زیر نظر روانپزشک بودم و دکتر های مختلفی به مداوای من مشغول بودن که هیچکدام اثری نداشت. تا اینکه ادیان و مذاهب مختلف را مطالعه کردم تا شاید از این وضعیت بیرون بیایم. ابتدا وهابیت و سلفی گری و پس از آن اهل سنت را مورد مطالعه قرار دادم به این نتیجه رسیدم که مایه آرامش من نخواهد بود. در نهایت در اینترنت با مطالعه با تشیع آشنا شدم. به کانون فرهنگی یاس رفتم و دیدم فضای شیعیان بسیار متفاوت است و آئین شیعه را رافت و مهر وعاطفه و صداقت و درستکاری را در زندگی اهل بیت یافتم. در حال حاضر آفتاب خانم از آن شیعیان پروپاقرص گوتنبرگ است. خودش تاکید میکند تنها چیزی که کم داشته خدا بوده و با پیروی از روش زندگی تشیع به آرامش رسیده است. باور بفرمائید ما میتوانیم حتی روی غیر مسلمانان هم تاثیر بگذاریم.
ویژگیهای مبلغان سلفی چیست که با وجود محتوای افراطی این مذهب بازهم عده ای از جوانان به آن گرایش پیدا میکنند؟
سلفیها با تکیه بر افرادی که دین داری آنها با ناآگاهی و ضعف همراه است سوء استفاده میکند و آنها را در خدمت اهداف خود قرار میدهد. عناصری هم که به عنوان مبلغ و استاد عمل میکنند بسیار موذیانه و کارشده آنها را شستشوی مغزی میکنند. ببینید مثلا حسن خلق و سعه صدر دو فاکتور اصلی مبلغان سلفی است. آنها همچنین همواره تاکید میکنند که ما به دنبال عمل به قرآن و سنت هستیم. یعنی یک نوع مشروعیت برای کار خودشان میتراشند. در روانشناسی نیز ما دیده ایم که میگویند ابتدا افراد را جلب و جذب خودت کن سپس هرکاری دوست داری با او انجام بده. همین آقایی که ابتدای بحث اشاره کردم میگفت که چنان از نبی اکرم (ص) سخن میگویند که طرف مقابل حس میکند اگر به سخنان آنها عمل نشود گناه کرده است. کار به جایی رسیده که حتی بعضا شیعیان را جذب میکنند و به آنها القا میکنند اگر پدر و مادر خودت را نکشی گناه کرده ای!
یکی از راهکارهای دیگر برای جذب جوانان شبهه افکنی است. سلفیها با طرح شبهات مختلف تلاش میکنند ذهن جوان را مسموم کنند. جوانی که اطلاعات زیادی هم ندارد در مقابل آنها سکوت میکند و میپندارد هیچ جوابی برای این شبهات وجود ندارد. مثلا در مورد شرک و یا اینکه شیعیان نسبت به صحابه موضع منفی دارند با آوردن آیاتی از قرآن استناد میکنند که شیعیان گمراه هستند حال اینکه هیچ فعالیت جدی برای پاسخ به این شبهات در اروپا دیده نمیشود.
آیا به نظر شما این جریان تندروی سلفی ـ تكفيري توانسته در غرب گوی سبقت را از دیگران برباید و تبدیل به جریان غالب در آنجا شود؟ از سوی دگیر تعامل اهل تسنن با شیعیان در اروپا چگونه است. مشکلات خاصی در این باره وجود ندارد؟
ابتدا درباره رابطه اهل تسنن با شیعیان بگویم که مشاهدات من از اروپا حاکی از این است که اهل تسنن و شیعیان مشکلی با یکدیگر ندارند. مراودات زیادی هم شیعیان و اهل تسنن با یکدیگر دارند.
شما باید توجه داشته باشید که این یک جریان تحمیلی به بدنه اسلام است که هیچگاه نمیتواند وجهه غالب را به خود اختصاص دهد. در همین شهر گوتنبرگ یا شهرهای کوچک من دیده ام که شمار زیادی از اهل تسنن راه خود را از داعشیها و سلفیها جدا کرده اند. این یعنی یک نوع انزجار عمومی از آنها وجود دارد. اما در اینجا باید تاکید کرد که در غرب تلاشی وجود دارد تا جریان سلفی را جریان غالب جلوه دهد و به نوعی به وجهه مسلمانان خدشه وارد کند. عربستان هم در این راستا تلاش دارد که این جریان را تحمیل کند به بدنه جامعه اسلامی در اروپا. از سوی دیگر ما نباید نقش پاکستان را در این قضایا نادیده بگیریم. دولت پاکستان در آنجا فعالیتهای زیادی دارد و ما از آن غافلیم.
خود دولت نوازشریف 8 سال عربستان بود و در گرایش سلفی او شک و شبهه ای نیست .
بله همینطور است. متاسفانه افغانستانیها، پاکستانی و هندوستانیهای مهاجر زیادی هستند که در اروپا به داعش گرایش پیدا کرده اند.
آیا در دولت های غربی تحرک جدی برای مقابله با این جریان را مشاهده کردید ؟
دولتهای غربی تا جایی که به امنیت کشورشان لطمه ای وارد نشود برای آنچه در خاورمیانه اتفاق میافتد اهمیت چندان ندارد.
خب جایی که فکر افراطی پرورش پیدا کند دیر یا زود تبعاتی را به دنبال خواهد داشت.
یک آقایی از من پرسید میتوانیم این افراد را لو بدهیم. من به او پاسخ دادم واقعا تصور میکنی دولت سوئد و سیستم اطلاعاتی قوی غرب از این مسائل آگاه نیست. حتما خبر دارند. مگر میشود دولت نداند در فلان مسجد داعشیها تحرکاتی برای جذب نیرو دارند. به هیچ وجه ممکن نیست دولت از پروسه جذب نیرو برای داعش در شهرهای مختلف مطلع نباشد. اما این وسط برای دولتهای غربی مثل سوئد اهمیتی وجود ندارد. چرا اگر خودشان یک ضربه جدی بخورند به شدت برخورد میکنند.
دو نامه مهم رهبری خطاب به جوانان اروپایی چطور بود؟ خبرهایی میشنویم که بایکوت شدید رسانه ای اجازه نداد آنگونه که باید و شاید این نامه و محتوای آن به افکار عمومی در اروپا برسد. این درحالی است که داخل کشور برخی ادعای دیگری داشتند. نظر شما در این باره چیست؟
باتوجه به اهمیت واوضاع کنونی دنیا و احساس خطری که رهبر معظم انقلاب داشتند مبادرت به صدور نامه به جوانان اروپا کردند. محتوای میتواند برای جوانان اروپایی بسیار راهگشا باشد. ایشان خود را مکلف میدانستند که اقدام به انتشار نامه نمودند. ولی وظیفه بعدی به عهده دیگران بود که متاسفانه جدی نگرفتند فقط یک حرکتی انجام شد و کار به نتیجه و بازدهی آن نداشته اند. شاید آقایان بگویند کارهایی در این باره صورت گرفته است. باید عرض کنم اگر چنین باشد باید شاهد موجی از تحرک وتحول جوانان و یا بازتاب آن در سطح دنیا باشیم. آقایان فرمایش رهبر معظم انقلاب را جدی نمیگیرند و فقط به ارائه آمار و ارقام بسنده میکنند. باید واقعا از مراکز اسلامی سوال شود که پیگیری این نامه ها در اروپا و تلاش برای نشر آن به کجا رسید؟
البته حرکات جدیدی در اروپا در راستای معرفی اسلام به عنوان دین رافت و مهربانی صورت میپذیرد. مثلا یک کاری الان شکل گرفته که آن اهدای گل به همراه جملاتی از نهج البلاغه است که شیعیان در شهرهای اروپایی از جمله اسلو، گوتنبرگ، استکهلم انجام دادهاند. اتفاق خوبی است اما چون مستمر نیست آن تاثیرگذاری لازم را نخواهد داشت.
برگردیم سراغ اقداماتی که خودمان باید انجام بدهیم. به نظر شما حوزه در زمینه تقویت تبلیغ در کشورهای خارجی چه فعالیتهایی باید انجام دهد تا شرایط کنونی تغییر پیدا کند؟
اگر بخواهیم ازحوزه حرف بزنیم که آقایون گوش نمیدهند بعدهم برچسب فضولی به ما میخورد ولی به نظر می رسد حوزه فقط فقه و اصول نیست. نیاز جامعه ما هم فقط فقه و اصول نیست. جامعه به چیزهای دیگری نیز نیاز دارد. به نظر می رسد یک طلبه حتما اطلاعاتی از روانشناسی و جامعه شناسی داشته باشد. واقعا یک طلبه باید به روز باشد و باشیوه های نوین بتواند رسالت خود را انجام دهد.
آگاهی از وضعیت موجود دنیا و فرهنگ ها و سنتها و نوع شیوه زندگی انسانها برای یک مبلغ لازم است، من مبلغ باید به زبانهای مختلف آگاهی داشته باشم تا بتوانم با دیگران ارتباط برقرار کنم. حالا فکر بکنید اگر یک روحانی انگلیسی حرف بزند متهم شود به غرب زدگی! اینطور نیست. جدیدا آموزش عربی و انگلیسی در حوزه جدی دنبال میشود ولی این باید تخصصی باشد. همچنین زبانهای دیگر نیز باید مورد اهتمام قرار بگیرد چون لازم و ضروری است.
این دغدغهها و مشکلات به گوش متولیان فرهنگی رسیده است؟
در طول سالهایی که تبلیغ میروم مشکلات را به مسئولین انتقال داده ام اما متاسفانه توجهی به این مساله نمیشود. به نوعی انقدر مسئولین ما درگیر چپ و راست هستند که مردم ما را رها کرده اند. برای برخی مسئولین ما چپ و راست مهم تر از حفظ اسلام است. امروز بعد از سی سال نباید وضعیت ما اینگونه باشد. امسال که من برای تبلیغ رفتم کاهش تعداد حاضرین در مراسم ماه رمضان به یک چهارم رسیده بود. استقبال افغانیها و عراقیها بیشتر از ایرانیها بود. باید دنبال دلیل آن بود. یعنی واقعا مسئولین ما باید درد دین داشته باشند. وقتی دغدغه دین داری ومشکل مردم را نداشته باشند کار فرهنگی و اتفاقاتی که برای هموطنانشان در سایر کشورها میافتد هیچ اهمیتی نخواهد داشت.
شما ببینید سلفی ها در اصل موضوع آموزش عقیدتی و فرهنگی را بر عهده گرفته اند و به شستشوی مغزی افراد میپردازند و از سوی دیگر داعشی ها رژیم صهیونیستی به خروجی آنها آموزش نظامی میدهد. حالا ما باید بررسی کنیم وقتی تکفیریها چنین پولهایی را خرج میکنند چرا ما نمیتوانیم از ایرانیهایی که در خارج از کشور دین خود را از دست میدهند حمایت کنیم. ببینید لازم نیست حتما جمهوری اسلامی روحانی بفرستد. خود عربستان هم این کار را نمیکند اما عربستان از مبلغان سلفی به شدت حمایت میکند و راه را برای فعالیت آنها باز میگذارد. آنها در هر مرکز خود پنج الی شش مبلغ دارند. آن وقت شیعیان در مقابل صرفا بیست روز ماه رمضان و یک دهه محرم در مراکز فرهنگی مردمی حضور روحانی را احساس می کنند. آیا با فعالیتهایی از این دست میتوان کاری از پیش برد؟
در همین گوتنبرگ مردم از بسته بودن مرکز ناراحت هستند. این مرکز میتواند کارکردهای اجتماعی و دینی بسیاری داشته باشد. و اگر یک مرکز شبانه روزی وجود داشته باشد میتواند حتی به مشکلات خانوادگی شیعیان آنجا هم رسیدگی کند و در حفظ کیان خانواده تاثیر داشه باشد. در کنار نماز جماعت مردم میتوانند با روحانی مستقر در مرکز مشورت کنند. این خیلی تاثیر گذار است.
از طرف دیگر در انتخاب روحانی هم باید دقت عمل وجود داشته باشد؛ روحانی که به این شهرها فرستاده میشود باید به روز باشد و حرفهای تازه ای برای مردم داشته باشد ولی متاسفانه برخی روحانیان اعزامی فاقد صلاحیت هستند و با وجود عدم نیاز به آنها ارسال میشوند. به تعبیری نورچشمی ها و سفارش شده ها هستند که باعث افت حضور مردم در اینگونه مراکز است. بعضا افرادی اعزام میشوند که در مدت حضورشان بحث تخصصی که خود اشراف دارند می پردازند و کاری به نیاز و مشکلات شیعیان ندارند. مثلا یک روحانی یک ماه رمضان رفته، پانزده روز فقط سوره حمد را تفسیر کرده است. مگر آنجا حوزه علمیه است که بخواهیم فقط به این بحثها بپردازیم.
شما در این راستا تجربه جامعه المصطفی را چگونه ارزیابی می کنید آیا موفق بوده دراین زمینه؟
بله، جامعه المصطفی در مورد روحانیان محلی موفقیت خوبی را کسب کرد. روحانیان محلی و بومی کسانی هستند که از کشورهای مختلف به حوزه علمیه قم و جامعه المصطفی میآیند و پس از گذراندن تحصیلات حوزه و سپس برای تبلیغ دین به مناطق خود باز میگردند. بنده به شخصه نقش جامعه المصطفی را کمتر از حوزه علمیه قم نمی بینم حوزه در داخل کشور و جامعه المصطفی در بیرون از کشور میتواند تاثیرگذاری بالایی داشته باشند. من خودم دیدم و شنیدم که خیلی از این طلبههای بومی توانستند در مناطق خود دستاوردهایی را داشته باشند. نکته حائز اهمیت در مورد این اشخاص این است که برخلاف بنده روحیه ی اخلاص در اینها موج میزند و اغلب متخلق به اخلاق اسلامی هستند. بعضا غیر ایرانیها موفقتر از ما هستند. این پروژه ای است که جدیدا جامعه المصطفی با همکاری سازمان فرهنگی ارتباطات انجام میدهد. تقریبا 2000 مبلغ را اعزام کردند که البته بیشتر در کشورهای آفریقایی است و این کمبود در مورد اروپا احساس میشود.
در مورد عملکرد رسانهها و حوزه علمیه در باب تبلیغ چه نکاتی به نظرتان میرسد. به نظر شما چه کارهایی باید انجام شود تا وضعیت فعلی بهبود یابد؟
به نظر می رسد اگر بخواهند کاری انجام شود اولا لجنه ای وتیمی انجام شود. دوما این اقدامات باید در برخی مواقع حضوری دنبال شود. حتی اگر این حضور با مسافرتهای کوتاه مدت باشد تا از شرایط آنجا آگاهی پیدا کنند. نقطه مثبتی که این مساله دارد این است احساس مسئولیت بیشتر پس از مشاهده مشکلات از نزدیک است. ببینید رسانه نباید صرفا جنبه اطلاع رسانی داشته باشد. اولا رسانه باید پل ارتباطی بین مردم و خداوند نیز باشد. دوم پل ارتباطی انسانها با دین باید باشد. این مورد هم نباید کلیشه ای دنبال شود. یعنی مخاطب باید حس کند در موضوعات مختلف حرف جدید زده میشود. حتی خود من خیلی مواقع از خبرگزاریها و مطالبی میگیرم و با سر و شکل جدید دادن به مطالب از آنها در تبلیغ استفاده میکنم.
دو تا سوال پرسیدید وظیفه ی حوزه چیست وظیفه ی رسانه چیست؟ دلیلی وجود ندارد هر کس روحانی است بتواند هرجایی که دلش بخواهدتبلیغ برود. توانایی شرط تبلیغ است. برآورده کردن نیاز مخاطب شرط است، خود ما وقتی تبلیغ میرویم ابتدا بافت فرهنگی و اجتماعی آن منطقه را ارزیابی میکنیم بعد شروع میکنیم به نیاز سنجی که باید در چه زمینههایی فعالیت کرد. به ما اعتراض میکنند که فلان روحانی که به گوتنبرگ آمد خیلی حرف جدیدی برای ما نداشت. خب اینها حق دارند مثلا وقتی فردی هر روز صد و چهل کیلومتر را طی میکند تا به مسجدی به رود که روحانی آن بتواند مطالب جدیدی را برایش عرضه کند که راهگشای زندگی و دین ودنیای او باشد. حقیقتا ما باید روحانیونی بفرستیم که توانایی علمی داشته باشد و از لحاظ اخلاقی تجسم اسلام باشد. روحانی و مبلغ، نماد حوزه و اسلام است و باید ویژگیهای خاصی داشته باشد.
از سوی دیگر رسانه های مانند خبرگزاری رسا یا حوزه از جایگاه بالایی برخوردارند و مخاطبان مهمی را هم دارند. لازم است با مبلغان در ارتباط باشید. از آنها بپرسید کجا میروند. نوع فعالیتشان چطور است. بعد میتوانید نظرات این افراد به مسئولان منتقل کنید و آنها را از چند و چون کار آگاه کنید. یعنی رییس حوزه، رییس مجلس، رییس جمهور مطلع شوند که در فلان مکان فعالیتها چگونه صورت پذیرفته است. یعنی رسانه وقتی یک حرکتی را شروع میکند و مردم را همگام با مسئولین از یک موضوع آگاه میکند این باعث میشود مسئول عزمش را جزم کند برای حل و فصل امور اقدام کنند./983/ب401/ک
گفتوگو: حسین سعدی