انتشار هشتاد و هفتمین شماره فصلنامه نقد و نظر
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم هشتاد و هفتمین شماره فصلنامه نقد و نظر را به مدیر مسئولی محمدتقی سبحانی و سردبیری علیرضا آل بویه منتشر کرد.
در ادامه چکیده مقالات منتشر شده در این شماره را می خوانیم:
کانت و جعل معنای زندگی در دوره مدرن
قدرتالله قربانی
پرسش از معنای زندگی از منظر کانت بهعنوان یکی از فیلسوفان تأثیرگذار در عصر مدرنیته اهمیت زیادی دارد، زیرا او در بخشهای مهم فلسفهاش، یعنی معرفتشناسی، اخلاق و فلسفه دین به پرسشهای مهم معنای زندگی پاسخهای مشخصی میدهد که پس از او بسیار تأثیرگذار بوده است. کانت با اتکا به معرفتشناسی و هستیشناسی انسانمحور، در نظام معرفتشناسیاش، معناداری را تنها به قلمرو ماده و علوم تجربی محدود میکند و آن را از مابعد الطبیعه سلب میکند. سپس در نظریه اخلاقی خود با اتکا بر انسانی که اساس و غایت اخلاق است، برای امور مابعد الطبیعی همچون خدا، جاودانگی نفس و اختیار، پاسخ اخلاقی تدارک میبیند و با این زمینه، دین را متکی بر انسان کرده، تلاش دارد تا با اولوهیتزدایی از دین آن را به دینی کاملاً انسانی و مطابق عقلانیت بشری تبدیل کند که در آن خدا کاملاً خدمتگذار تمایلات انسان است. نتیجه تفکر کانت در نگاه اول جعل معنای نوی برای زندگی انسان است، اما افراط در انسانمحوری و تفسیرهای بشری از اخلاق و دین، در نهایت اخلاق و دین را متکثر و نسبی ساخته و کارامدی آنها را برای پاسخدهی به پرسشهای بنیادین بشر و تأمین سعادت واقعی از دست میدهد که همان بیمعناشدن زندگی انسان مدرن است.
معنای معنا در چهار دوره زندگی تولستوی
امیرعباس علی زمانی؛ آرزو مهدی زنجانیان
معنای معنا در چهار دوره زندگی تولستوی
امروزه بررسی معنا و چیستی معنای زندگی به یکی از تأملات مهم در حوزه فلسفه زندگی بدل شده است که البته با مقولات مهمی همچون ارزش، هدف، خدا، مرگ و ایمان بیارتباط نیست. در این میان، نویسندگان تأثیرگذار در عرصه ادبیات و فلسفه، خود افزون بر درگیری عمیق با مسئله معنای زندگی، تحلیلها و گذرهای معنایی قابل تحسینی برای مخاطبان خویش به ارمغان آوردهاند. تولستوی نویسنده تأثیرگذار قرن نوزدهم، بهطورعمیق با مسئله معنا، ارزش، پوچی و خدا درگیر بوده و آنها را در آثار خود از جمله اعتراف من، آنا کارنینا، جنگ و صلح و مرگ ایوان ایلیچ منعکس کرده است. بررسی تفصیلی آثار و زندگی تولستوی نشان میدهد او پس از طی سه مرحله از معنای زندگی، یعنی معنا بهمثابۀ کمال اخلاقی بهعنوان ارزش، معنا بهمثابۀ دستیابی به پول، شهرت و ثروت بهعنوان هدف و معنا بهمثابۀ ارزش از نوع کیفیت یا عملی که با حصول آن زندگی ارزش مییابد، در مرحله چهارم از زندگیاش، به ارزشی باز میگردد که در پرتو ایمان دوباره به خدا بهدست آمده است.
کلیدواژهها
سقط جنین و استدلال ”آغاز فعالیت مغز“
علیرضا آلبویه؛ مریم گودرزی
سقط جنین یکی از مسائل مهم در حوزه اخلاق پزشکی است که در دهههای اخیر ذهن برخی از فیلسوفان اخلاق را به خود مشغول کرده است. باروخ برودی یکی از فیلسوفان اخلاق است که مدعی است ادعاهای مطرح شده برای آغاز حیات انسانی جنین از جمله نخستین حرکت جنین در رحم، به ادراک درآمدن از سوی انسانهای دیگر، زیستپذیری خارج رحم و وجود مستقل داشتن، هیچکدام نمیتواند ویژگیای ضروری برای انسانبودن جنین باشد. او آغاز حیات انسانی جنین را از راه تحلیل مرگ به دست آورده و معتقد است که چون انسان با ایست بازگشتناپذیر مغز و به بیان دیگر، مرگ مغزی مرده بهحساب میآید و دیگر او را انسان بهشمار نمیآورند، پس آغاز حیات انسانی نیز با آغاز فعالیت مغز در جنین آغاز میشود. برودی مدعی است که فعالیت مغزی جنین در زمانی میان هفته دوم تا پایان ماه سوم آغاز شده و درنتیجه جنین در این زمان بهیقین انسان میشود و سقطکردن آن بهلحاظ اخلاقی نادرست است. در این مقاله به بررسی و نقد دیدگاه باروخ برودی پرداخته میشود.
چکیده
امروزه بررسی معنا و چیستی معنای زندگی به یکی از تأملات مهم در حوزه فلسفه زندگی بدل شده است که البته با مقولات مهمی همچون ارزش، هدف، خدا، مرگ و ایمان بیارتباط نیست. در این میان، نویسندگان تأثیرگذار در عرصه ادبیات و فلسفه، خود افزون بر درگیری عمیق با مسئله معنای زندگی، تحلیلها و گذرهای معنایی قابل تحسینی برای مخاطبان خویش به ارمغان آوردهاند. تولستوی نویسنده تأثیرگذار قرن نوزدهم، بهطورعمیق با مسئله معنا، ارزش، پوچی و خدا درگیر بوده و آنها را در آثار خود از جمله اعتراف من، آنا کارنینا، جنگ و صلح و مرگ ایوان ایلیچ منعکس کرده است. بررسی تفصیلی آثار و زندگی تولستوی نشان میدهد او پس از طی سه مرحله از معنای زندگی، یعنی معنا بهمثابۀ کمال اخلاقی بهعنوان ارزش، معنا بهمثابۀ دستیابی به پول، شهرت و ثروت بهعنوان هدف و معنا بهمثابۀ ارزش از نوع کیفیت یا عملی که با حصول آن زندگی ارزش مییابد، در مرحله چهارم از زندگیاش، به ارزشی باز میگردد که در پرتو ایمان دوباره به خدا بهدست آمده است.
تبیین همسویی دیانت و عقلانیت
امیر دیوانی
چگونگی امکان همسویی میان عقلانیت و دیانت، مسئلهای است که با وجود دیدگاههای متنوع و گاه ناهمگون درباره آن، اهمیت نسبت این دو را نزد محققان دین و فلسفه نشان میدهد. دیانت، عبارت است از پذیرش یقینی اصول و آموزههای تفصیلی دین، آنگونه که مقصود است؛ و عقلانیت عبارت است از عبور به واقع و اکتشاف آن بر پایۀ پذیرش اصول ناب و ضروریالصدق عقل. از اینکه بسیاری از فیلسوفان بزرگ تاریخ، از جمله فیلسوفان مسلمان، از عالمان دیناند، میتوان همسویی میان عقلانیت و دیانت را دریافت، ولی درعینحال چگونگی امکان این همسویی نیازمند تبیین است. ویژگی خاص پرسشها و پاسخهای پیشین عقل میتواند نقطه آغاز برای نشاندادن این همسویی و نیز تبیینی، هم برای ارتباط میان عقل و دین و هم اهتمام دین به عقل باشد. این همسویی با شروطی تا پرسشها و پاسخهای ردههای بعد ـ که همگی اکتسابیاند و خواص دیگری دارند ـ امتداد مییابد. در این نوشتار، کوشش شده است تا روش فیلسوفان مسلمان در پیوند میان پژوهشهای محض فلسفی و پژوهشهای اجتهادی در متون و آموزههای دین و نیز منزلت هرکدام آنها در باور ایشان بیان شود تا درنهایت این همسویی نهتنها درواقع و نفسالامر که در این دو سنخ از پژوهشها نیز آشکار گردد.
فخر رازی و میراث سینوی در مسئله کلام الهی
مرضیه صادقی رشتی
فخر رازی و میراث سینوی در مسئله کلام الهی
در نوشتار حاضر، ماهیت و فرایند ارسال کلام الهی به شخص نبی از دیدگاه ابن سینا و فخر رازی بررسی شده است. در بررسی از ناحیۀ آغاز و نیز انجام به مشترکات بسیاری در دو دیدگاه برمیخوریم. هر دو در این فرایند، نقش یک امر ماورایی را نادیده نگرفته و به قابلیت خاص نفس مخاطب اشاره داشتهاند و به قوهُ قدسی قائلاند و محل ادراک را قلب پیامبر که مرتبه بالای نفس ناطقه است میدانند، اما حقایق معقول وقتی به صورت الفاظ درمیآیند، با مرتبه پایین نفس، یعنی حواس قابل درک خواهند بود. درنتیجه میتوان گفت نقش ویژگیهای قوه عاقله و قوه متخیله نبی را نباید نادیده گرفت. از مطالب پیشگفته میتوان دو نتیجه مهم گرفت: نخست اینکه با توجه به بیان فخر رازی درباره قاعده «النفس فی وحدتها کل القوی»، اشکال قول ابن سینا که طرح نفس فلکی موجد آن است، مطرح نخواهد شد و از اینرو، هم در مرحله کلیات و هم در جزئیات میتوان نفس نبی را مطرح کرد؛ دوم اینکه از مباحث فوق، کیفیت دخالت پیامبر در مسئله وحی روشن میشود.
شهین اعوانی
روش دکارت: ریاضی یا هندسی؟
رنه دکارت در آثارش از تأثیری که علم ریاضی بر ذهن وی داشته سخن گفته است. او که در زمره پایهگذاران علم جبر و هندسه تحلیلی است، معتقد بود «تنها معرفت ریاضی است که میتوان بر آن نام معرفت نهاد». با وجود این، پرسش این است که چرا بعضی مفسران، و نیز در اغلب منابع فارسی، روش دکارتْ روش «هندسی» معرفی میشود، درحالیکه بیشتر محققان بر روش ریاضیِ دکارت تأکید کردهاند؟ او زمینه را برای بیان فیزیکِ ریاضی فراهم کرده است. از نظر دکارت خصوصیاتی مانند نقطه، بُعد و امتداد در هندسه، ذاتیِ مادّه است. به نظر نگارنده، تأکید بر روش هندسی و اصالت هندسه بهمعنای قبول اصالت جوهر مادی و مادهگرایی در دکارت است و چنین دیدگاهی با فکر دکارتی مغایرت دارد، چون او افزون بر جوهر مادی، به دو جوهر نفس و خدا نیز قائل بوده است. در فلسفه او، منشأ ریاضیات عقل و عقلانیت است و به دلیل همین نشئتگرفتن عقلانی است که برهانهای ریاضی، یقینی و واضحاند. البته در اینجا مقصود از ریاضیات در روش ریاضی، ریاضیات عمومی و متداول نیست، بلکه ریاضیاتی است که از زمان ارسطو به «ریاضیات محض» و «ریاضیات کاربردی» تقسیم شده است. مقاله در صدد یافتن پاسخی به پرسشهای زیر است: فرق روش هندسی و روش ریاضی در چیست؟ وضوح، تمایز و یقین در کدامیک از این دو بیشتر است؟ از نظر دکارت کدام مسائل با روش ریاضی قابل حلاند و چه مسائلی با روش هندسی؟
مسعود امید
کانت و الگوی معماری در فلسفهورزی
مراد از الگوی فیلسوفی بهمعنای عام، قالبی تمثیلی است که فیلسوف بهلحاظ آن و در چارچوب و در محاکات با آن، فلسفهورزی و فلسفه خود را شکل میدهد. به نظر این نوشتار با تأمل در تاریخ فلسفه میتوان رد پای الگوهایی را برای فیلسوفی و فلسفهورزی آشکار ساخت. به باور نگارنده، ایمانوئل کانت در هر سه نقد معروف خود از اصطلاحهای مرتبط با معماری استفاده کرده است. این مفهوم لازم میآورد تا بتوانیم از نظر کانت فیلسوف را بهمثابه معمار بدانیم. از نظر کانت فیلسوف بهمثابه معمار نه مانند بنّایی است که در پی ساخت بناهای تکراری است و حاصل آن تنظیم یک فلسفه رایج است و نه مانند هنرمندان عقل یا دانشمندان علوم رایج است که تنها فن کاربرد عقل را بلدند و کاربری عقل را بر عهده دارند، بلکه فیلسوف بهعنوان یک معلم ایدئال، قانونگذار عقل است و انشا و تنظیم فلسفه را بر عهده دارد. به بیان دیگر، او تعریف و تنظیمکنندۀ عقل است. این الگو از فیلسوفی در کنار دیگر الگوهای پیش و پس از کانت، مطرح شده و نقش خود را در دوره کانت و پس از او در تاریخ فلسفه ایفا کرده است./۹۲۵/ ن ۶۰۴/ش