تحلیل جامعه شناختی نسبت رسانه و انقلابهای عربی منطقه
خبرگزاری رسا ـ گروه بینالملل: امروز رسانه تاثیری شگرفی بر روابط آدمی در تمامی سطوح اجتماعی، سیاسی، خانواده و ... گذاشته است. خرد تکنولوژیک با گسترشی غیرقابل کنترل، سلطه و سرکوبگری را شدت بخشیده است. در این میان با تغییر ماهیت و کارکردهای رسانه است که میتوان امید به رهایی بشریّت از چنگال تحمیل سلطه شد.
در یادداشت قبل چگونگی تولید و بازتولید سرکوبگری و تحمیل دیکتاتوری حکام عربی را در لباس دموکراسی تبیین کردیم اما همچنان ابعاد مختلفی از نسبت میان رسانه با انقلاب یا اصلاح پنهان است. تلاش میشود در این بخش به تشریح این رابطه بپردازیم.
در آغاز بیداری اسلامی یا «بهار عربی» و «بهار دموکراسی» _آنگونه که برخی تحلیلگران عربی تمایل به نامگذاری دارند_ وسایل ارتباط جمعی دستخوش تغییر و تحولّات فراوانی چه در بعد طراحی و چه در بخش مضمون و محتوا شد. تلویزیون که تا سال 2009 بنابر تحقیقات میدانی شبکه جهانی U.I.T 95% از مخاطبان اروپایی و آمریکایی و بیش از 80% مخاطبان آسایی را با خود همراه ساخته بود، رفته رفته جای خود را به شبکههای اجتماعی نظیر واتسآب، تلگرام، فیسبوک و ... داد.
با آنکه ویژگیهای بیشمار شبکههای اجتماعی مانند سرعت در پوشش اخبار و ارتباط با مخاطبان قابل انکار نیست ولی ویژگی منحصر به فرد تلویزیون یعنی ارتباط مستقیم، پخش زنده و اعلام مواضع رسمی حکومتی سبب شده تا همچنان رسانههای ملّی در کشاکش افول و ظهور رسانههای مختلف همچنان مورد توجّه مخاطبان قرار بگیرد.
با این مقدمات فشرده و کوتاه، به نظر اکنون میتوان تبیین کرد که چه نسبتی میان رسانهها به ویژه رسانه ملّی با حاکمیت برقرار است. نظامهای حاکم عربی از رسانهها برای تحمیل افکار و نظرات خود به مخاطبان و نیز شستوشوی مغزی آنان بهترین بهره را میبرند. نظامهای دیکتاتور عربی با پخش برنامههای جدلی و سرگرم کردن مردم به برنامههای بیفایده، با ارائه تحلیلهای غلط و دروغین از واقعیت داخلی و خارجی، با تخدیر ملتهای عربی، فرصت اندیشیدن، مخالفت کردن را از آنان سلب کرده است.
رسانههای عربی و تخدیر افکار عمومی
خاصیت رسانههای تحت حاکمیت کشورهای دیکتاتور عربی آن است که مخاطبان را درگیر پروسه فعال خبری نساخته بلکه مخاطبان اولا آنگونه که حاکمیت عربی میخواهد اخبار و حوادث را مشاهده میکنند و ثانیا در پذیرش اخبار، مخاطبان عربزبان خود را در موضع انفعال قرار میدهد. در این شرایط مخاطبان از همان اموری نفرت پیدا میکنند که حاکمیت میخواهد و به همان اموری علاقهمند میشوند که حکومت علاقه نشان میدهد.
حال شاید بتوان فهمید که چرا شبکههای خبری وابسته به سعودی، امارت متحده عربی و ... شبانه روز مشغول ایران هراسی هستند. آنان در حقیقت به دنبال اقناع افکار عمومی خود و اتخاذ تاییدیه ضمنی و تلویحی از آنان برای سرپوش گذاشتن به جنایات خود علیه کشورهای مظلوم منطقه هستند و در این میان رسانه، همراه و بازوی کمکی دولتهای عربی شده است.
هرچند پوششی تایید طلبانه از مواضع حاکمان عربی در بعد سیاست خارجی وظیفه رسانههای حاکمیتی است لکن توجیه افکار عمومی، ایجاد آشوب و اغتشاش در کشورهای منطقه مانند سوریه، لیبی و ... و نیز، سلب قدرت انقلاب و شورش مردم علیه دیکتاتوران عربی با دشمن تراشی و پخش برنامههای دشمن ستیزانه و در یک کلام انتقال خشم سرکوب شده داخلی به یک «ابژه خارجی» از مهمترین اقدامات رسانههای عربی وابسته به حاکمیت مانند العربیه است.
رسانههای عربی با انتشار ایدئولوژی حاکمان و حامیان مادی و معنوی خود گاه به ایجاد آشوب در کشورها (مانند آنچه در سوریه رخ داد)، گاه به توجیه اقدامات حکومت (مانند تبرئه بن سلمان از دست داشتن در قتل جمال خاشقچی روزنامهنگار منتقد سعودی)، گاه به سرکوب اعتراضات داخلی به جرم «اخلال در نظم عمومی» (مانند سرکوب شدید شیعیان عوامیه یا شیعیان بحرین)، بحران آفرینی برای دیگر کشورها (مانند هجمه علیه قطر به دلیل عدم همراهی با سعودیها در ماجراجوییهای منطقهای)، وارونه جلوه دادن حوادث و رخدادها (مانند مظلوم نمایی در تجاوز به یمن به نام دفاع از سرزمین اسلامی) دست زدهاند.
اسلامگرایان عربی و رویکرد پارادکسیکال به رسانه
استفاده از ظرفیت رسانهها تنها منحصر به حاکمان عربی نیست. جریانهای اسلامگرای سابقهدار و بعضا نوظهور در کشورهای عربی نیز با درک ظرفیت رسانهها، از «صندوق عجایب رسانه» برای نشر گفتمان خود و جذب مخاطبان سود جستهاند. سلفیهای متحجّر که تا چندی قبل سخن از تحریم تلویزیون میراندند امروز با همین رسانهها جنگ، اختلاف، نزاع و درگیری را از خانه و کاشانه به کوچه و خیابان تا جامعه و کشور و بینالملل کشاندهاند.
در گزارشی از اتحادیه رادیو و تلویزیونهای عربی، تعداد شبکههای دینی وابسته به اسلامگرایان در حد فاصل سالهای 2010 تا 2015 از 54 شبکه به 96 شبکه افزایش یافته که در این میان تنها 86 شبکه وابسته به یک موسسه حکومتی با رویکرد اسلامگرایی ویژه آن کشور است. گسترش گفتمان دینی ـ اسلامی در ایام انقلاب عربی یا بیداری اسلامی، حضور کارشناسان دینی با رویکردهای مختلف و نظرات گوناگون در رسانهها و القای سخنرانی یا برگزاری مناظرههای تلویزیونی برای اقناع افکار عمومی حاکی از نقش بیبدیل رسانهها در جهتدهی مخاطبان است.
زد و بند سیاسی جریانهای اسلامگرای عربی با حکومت یا اپوزسیونهای عربی سبب شده تا گستره حضور حامیان اسلامگرایی در رسانهها بسامد داشته باشد. در مصر سیطره اسلام گرایان بر رسانههای حکومتی آنچنان موفق نبود به ویژه آنکه الازهر مصر در قامت وکیل مدافع حکومت عبدالفتاح السیسی ظاهر شده و اجازه ظهور و بروز سایر اسلامگرایان مانند سلفیها را در عرصه سیما نداده است اما در مغرب داستان به کلی متفاوت است و اسلامگرایان با هدف رسیدن به قدرت، دست در دستان سازمانهای همفکر و همسو گذاشتند.
ملموسترین نقش رسانه در به قدرت رسیدن یک جریان به اصطلاح دینی را میتوان در ظهور پدیده داعش که ساخته دست استکبار جهانی و برخاسته از قرائت رادیکالی از اسلام است، مشاهده کرد. هرچند در آغاز توپخانههای رسانهای داعش توانستند با اقناع افکار عمومی در سطح منطقهای و جهانی، سیاهی لشکر برای خود جذب کرده و از حکومت اسلامی دم زنند اما به دلیل سبعیّت و درندهخویی مشمئز کننده این گروه، داعشیها به سرعت پایگاه اجتماعی و مردمی خود را از دست داده و با شکست سنگین در شامات، به زبالهدان تاریخ پیوستند.
قدرت رسانه و در صدر آن، شبکههای اجتماعی را نباید دست کم گرفت. امروز فضای مجازی خط مقدّم نبرد علیه دشمنان قسم خورده اسلام است. بدیهی است حضور در این میدان نبرد، مستلزم شناخت قواعد بازی در این زمین است. احساس تکلیف و وظیفه برای فعالیت در رسانهها هرچند ضروری است اما کافی به نظر نمیرسد. تجهیز به سلاح تقوا در کنار آگاهی و اشراف به قوانین و ضوابط جنگ نرم از مستلزمات انکار ناشدنی این میدان است و تنها در این صورت میتوان به موفقیّت و پیروزی امیدوار بود.
محمد رایجی پژوهشگر مسائل جهان اسلام