۰۳ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۵:۰۹
کد خبر: ۷۱۰۴۰۹
ایران جوان (۱۸)؛

ناتوی فرهنگی غرب، تحدید جمعیت را بر ما تحمیل کرده است

ناتوی فرهنگی غرب، تحدید جمعیت را بر ما تحمیل کرده است
رییس پژوهشکده نظام‌های اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: تجربه حکم می‌کند که امروزه کشور قدرتمندی در جهان وجود ندارد مگر اینکه جمعیت داشته باشد.

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، نشست علمی «الهیات جمعیت و کارکردهای آن در حاکمیت دینی» با حضور حجت الاسلام و المسلمین سیدسجاد ایزدهی رییس پژوهشکده نظام‌های اسلامی پژوهشگاه برگزار گردید که در ادامه مشروح این نشست، از نگاهتان می گذرد.

جمعیت معادل قدرت است

جمعیت اساسا معادل قدرت است، آن زمانی که بحث تحدید و کنترل جمعیت بود، چیزی می گفتند که شبیه فریب بود، می‌گفتند برای جامعه اسلامی نیاز به قدرت داریم، اگر جمعیت مسلمانان به حدی زیاد بشود که موجب ضعف برخاسته از کمبود امکانات و منابع بشود که باید جمعیت را کم کنیم و اگر توسعه جمعیت منجر به قدرت می‌شود باید جمعیت را افزایش بدهیم. در آن زمان معتقد بودند که جمعیت ما ۳۶ میلیون است و به سمت ۸۰ میلیون می‌رود و امکانات برای این تعداد نداریم.

استنتاج براساس این مبنا بود که جمعیت ذاتا مطلوبیت و مقبولیت ندارد، می‌تواند خوب باشد یا بد باشد، حال اینکه بنابر ادبیات رایج سنتی و مدرن، جمعیت ذاتا عنصر قدرت است. در حوزه حاکمیت و (دولت به معنای حاکمیت) ما با چهار عنصر حاکمیت، حکومت، جمعیت و سرزمین مواجه هستیم، حاکمیت عنصر ناپیدای نرم افزاری مبتنی بر مشروعیت است، حکومت، ساختار، کارگزاران و شکل حکومت است.

اگر در جهان بر اساس یک نرمال واقعی بخواهیم صحبت کنیم ملاک واقعی قدرت هر کشوری همین چهار مؤلفه است. حکومتی که از ساختار چابک و کارگزار دست پاک و مقتدر و توانا برخوردار است می‌تواند در قدرت بسیار مؤثر باشد اما مسأله جمعیت دیگر مؤلفه قدرت است، یکی جمعیت کیفی است که مسأله جوان بودن جمعیت و همچنین مسائلی نظیر هوش خوب، فعال بودن و سالم بودن را شامل می‌شود.

مدعی این است که جمعیت ولو جمعیت کمی با یک توسعه مضاعفی کارآیی خود را افزایش می‌دهد. این چهار عنصر در طول تاریخ منشأ قدرت و البته منشأ ضعف بوده است، یعنی کشورهای کوچک، کم جمعیت و فاقد ساختار مشروعیت متناسب، همیشه در ضعف هستند.

براساس آماری که ارائه کرده‌اند، سه عنصر عمدتا مورد تأکید قرار گرفته است که براساس اولویت ابتدا جمعیت، سپس حاکمیت و منابع سرزمینی منشأ قدرت یک کشور محسوب شده است. این درحالی است که برخی در کشور ما گفتند، جمعیت ذاتا قدرت نیست بلکه تابع نتیجه است ولی شاهد هستیم که جمعیت ذاتا قدرت محسوب می‌شود.

کشور ما در مسأله جمعیت فریب خورده است

در بحث جمعیت یک فریبی برای جامعه اتفاق افتاد، یک جریان جدی پشت این قضیه وجود دارد که آن چیزی که نیست را هست می‌کنند و چیزی که هست را نیست جلوه می‌دهد. در بحث جمعیت نیز همین ترفند اجرا شد. جمعیت پیرو خانواده است، اینکه اروپا جمعیت ندارد به دلیل این است که خانواده ندارد. اگر قرار باشد که جمعیت مسلمانان از مسیحیت بیشتر بشود و موازنه جمعیتی برعکس بشود، دشمن تلاش می‌کند تا جمعیت کمّی مسلمانان را کنترل بکند، برای دستیابی به این هدف یک فرضیه ایجاد می‌کنند و این نظریات را به مسلمانان تزریق می‌کنند و از این طریق جامعه اسلامی را فریب می‌دهند.

رژیم صهیونیستی در کنار اینکه در تلاش است با زاد و ولد جمعیت خود را افزایش بدهد، تلاش می‌کند تا مهاجر پذیر هم باشد، به این دلیل که به لحاظ جمعیتی کمتر از فلسطینی‌ها هستند، این یعنی یک شکست برای رژیم صهیونیستی و بر همین مبنا تلاش می‌کنند تا ضمن افزایش جمعیت خود جمعیت مسلمانان را کاهش بدهند.

در اسلام مسائلی وجود دارد که چه شارع بگوید چه نگوید یک واقعیت موجود است، برخی امور هست که شارع به آن می‌پردازد اما بستر آن بستری پیشینی است، البته این بدین معنا نیست که شارع نسبت به این‌ها نظر ندارد، ممکن است چیزی در بیرون رایج است اما شارع می‌گوید غلط است، باید آن را کنار بگذاریم، اما مسائلی وجود دارد که باید بخشی از آن اصلاح بشود، مانند احکام معاملات و ربوی نبودن معاملات که شارع دستور به اصلاح بخشی از آن داده است.

پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: من به فرزندان شما افتخار می‌کنم، یا سقط جنین را شارع مجاز نمی‌داند، این یک دلیل پیشینی دارد. پیامبر اکرم(ص) بحثی را در خصوص مهاجرت مطرح می‌کنند و حکم می‌کنند که مسلمانان به مدینه مهاجرت کنند، وقتی در مدینه قدرت را به دست می‌گیرند به راحتی مکه را فتح می‌کنند.

مسأله پیامبر اسلام(ص) موضوع تعبدی هجرت از سرزمین کفر به سرزمین اسلامی نیست، مسأله بحث جمعیت به مثابه قدرت است. یک کشوری را رقم می‌زند، دشمنان را شکست می دهد و بدون جمعیت نمی‌توانست موفق به شکست دادن دشمنان بشود، یعنی مسأله جمعیت که ایشان به آن توجه داشته‌اند بر این مبنا بوده است.

سازمان‌های بین المللی کنترل جمعیت را به ما دیکته کردند

در بحث کنترل جمعیت، پیش فرض گرفته شده، چون سازمان‌های بین المللی کنترل جمعیت را مطرح کرده‌اند پس مورد تأیید است. هرکجا هم روایات ما به موضوع ربط داشت آن را به این دیدگاه ضمیمه کردیم، حال اینکه منطق پشتیبان چیز دیگری است.

امروزه ما بر اساس منطق پشیتبانی مطلب را عرضه می‌کنیم که براساس عقل و نقل جمعیت موجب قدرت است و اگر برویم سراغ روایات یا اموری که در حوزه تعبدیات ما قرار می‌گیرد و نص به سند باشیم شاید قافیه را ببازیم، اما اگر از حوزه‌ای وارد بشویم که عقل قطعی حکم می‌کند و شرع مؤید او است، تجربه هم حکم می‌کند که امروزه کشور قدرتمندی در جهان وجود ندارد مگر اینکه جمعیت داشته باشد.

نبود خانواده عامل کاهش جمعیت در غرب است

در این خصوص دو نکته وجود دارد، نکته اول اینکه بیان‌هایی که حکم به تکثر جمعیت در جوامع اسلامی می‌کند و بنیان‌هایی که جمعیت را خواهی نخواهی به تقلیل در جوامع غربی سوق می‌دهد و آن چیزی که امروز در جامعه وجود دارد، می‌خواهد این همانی بین هردو برقرار کند.

اما چرا در غرب جمعیت کاهش پیدا کرده و نباید در جامعه ما رخ بدهد؟ اگر نگاهی به بنیان‌های فرهنگی حاکم بر نظریات کنترل جمعیت داشته باشیم، نخستین موضوع فرهنگ کلان آنها است، انسان ما با انسان آنها تفاوت دارد، در غرب یک انسان خود بنیاد دنیوی مادی وجود دارد که صرفا به دنبال راحتی در دنیا است، این انسان طبیعتا با یک سگ هم خوشی دارد و ناراحتی او نگهداری از بچه است، اینکه انسان چیست، از کجا آمده و فرهنگ قالب بر انسان چیست مسأله است، انسان آنها فارق از خدا و در دنیا بوده و متعلق به دنیا است، طبیعی است که چنین انسانی فرزندآوری را برنتابد اما در منطق اسلام فرزند، یک بچه یعنی معجزه الهی و اضافه شدن یک خلیفه دیگر به زمین، این فرهنگ غربی حکم می‌کند که فرزندآوری یک منکر باشد.

ارزش ذاتی اولیه غرب و نخستین ارزش غرب آزادی است، اگر یک بچه محدودیت داشته باشد با آن مخالفت می‌کنند، اما در دیدگاه ما ارزش اولیه فطرت ما و خداوند است، این دو منطق باهم جمع نمی‌شوند، این دو ساختار باهم سازگاری ندارد. منطق غرب اندیشه فردگرا است، یعنی ما به شرطی که دیگری را آزار ندهیم آزاد هستیم، اما در منطق اسلام آنجایی که همگرایی است ارزش وجود دارد، فرد هم ذیل خودش ارزش دارد اما جامعه و همگرایی و انسجام جامعه ارزش ویژه دارد، نکته سوم که شاید نکته مهمی است بحث کاپیتلاسیم است، منطق غرب منطق اصالت سرمایه است، در غرب باید سرمایه من اضافه بشود و سرمایه دیگری اضافه نشود، اصالت سرمایه می‌گوید جمعیت کم بشود یعنی فقرا کم بشوند و سرمایه داران اضافه بشوند، اما در نظام اسلامی اصالت عدالت وجود دارد، باید همسانی بین افراد باشد و غنی باید به ضعیف کمک کند.

توسعه غربی مساوی اقتصاد است

اگر در هر جامعه‌ای بحث توسعه مطرح می‌شود و توسعه نشان پیشرفت جامعه است، توسعه در غرب بحث اقتصاد است، توسعه اقتصادی نشان دهنده پیشرفت جامعه غربی است و این با توسعه از دیدگاه ما متفاوت است، چرا که ما اساسا به توسعه همه جانبه معتقد هستیم که به آن پیشرفت می‌گوییم تا صرفا توسعه اقتصادی نباشد.

نکته دیگر اینکه مسأله خانواده یعنی همان جمعیت، خانواده یعنی در مقابل فردگرایی و انزوا هستیم، الان در کشورهای اسلامی شاید یک نفر زنا زاده نتوانیم پیدا کنیم، اما این درصد در کشورهای غربی براساس آمار بالای ۵۰ درصد است، مفهوم خانواده و خانواده در غرب وجود ندارد، مدتی است که فهمیده‌اند خانواده لازم دارند اما باز مفهوم آن را تغییر داده به سمت خانواده تک جنسیتی رفته‌اند، حتی با یک حیوان ازدواج می‌کنند، از چنین خانواده‌هایی جمعیت به دست نخواهد آمد.

خانواده نقطه قوت و پاشنه آشیل نظام است، وقتی مادری از بین برود، وقتی حیثیت زن هم به جنس ماده تغییر کند نه به انسانیت، نتیجه همین شرایط غرب خواهد شد، وقتی جمعیت کاهش پیدا می کند که رسانه به جامعه بگوید که مرد و زن نر و ماده هستند، در این شرایط دیگر خانواده‌ای وجود ندارد بلکه اصالت لذت معنا پیدا می‌کند، وقتی ارزش خانواده تبدیل می‌شود به لذت محدود نتیجه چیزی بهتر از غرب نخواهد شد.

ناتو فرهنگی غرب مؤثر در تحدید جمعیت کشور ما است

غرب بن مایه‌های خود را از فرهنگ و سرمایه و خانواده را به ما تحمیل کرده است، این به ناتو فرهنگی تبدیل شده است، به نحوی این موضوع به ما تحمیل شده است که امروزه اگر کسی ۵ فرزند داشته باشد افراد تعجب می‌کنند، حتی سه فرزند را هم برخی برنمی‌تابند، وقتی معروف منکر بشود حتی اگر کسی بخواهد هم آن را انجام نمی‌دهد، چرا که آن را ضد فرهنگ تلقی می‌کند، چه چیزی فرهنگ را به ضد فرهنگ تبدیل می‌کند؟ اول فشار طرف مقابل بعد هم انفعال ما.

در نظام جهانی نیز این ضدفرهنگ ها را تبدیل به قانون می‌کنند، به عنوان مثال وام به کشور ما در شرایطی تعلق می‌گیرد که این قوانین تحدید جمعیتی را رعایت کنیم، غرب ضدفرهنگ را در کشور ما تبدیل به ساختار می کند. این ساختارها به ما اجازه نمی‌دهد که به فرهنگ خود پایبند باشیم، در خانه های چهل پنجاه متری تهران امکان داشتن چند بچه وجود ندارد و این فرهنگ غربی است که ما را به تراکم جمعیت در تهران علیرغم وسعت کشور سوق داده است.

امروزه ما خانه‌های سنتی و وسیع و زیبا را رها کرده‌ و به سمت آپارتمان نشینی رفته‌ایم بخاطر زرق و برق‌های آن؛ منطق غربی به ما می‌گوید در قبال آرامش به شما آسایش خواهم داد، بحران در خانواده‌های سرمایه‌دار معمولا بیشتر است و مناطق کم برخوردار را می‌بینیم که شادتر هستند. تولید فرزند ایجاد انگیزه می‌کند، آسایش حتما خوب است اما باید در کنار آن آرامش داشته باشیم.

جمعیت خواهی نخواهی در جهان یک قدرت است، جمعیت نیروی کار است، اگر کشوری نیروی کار نداشته باشد توسعه و پیشرفت نخواهد داشت، امروزه کشورهای اروپایی که مشکل جمعیت دارند در حال وارد کردن نیروی کار هستند و بدون نیروی کار اقتصاد آنها از بین خواهد رفت، اما مسأله وارد کردن مهاجرین بحران‌های امنیتی دارد، طبیعتا وارد کردن نیرو با بحران فرهنگی هم مواجه است چرا که مهاجرین با فرهنگ کشور میزبان همخوانی ندارند و نسل آینده این کشور فرهنگ خود را از دست خواهند داد، از لحاظ سیاسی نیز مشکلات متعددی وجود خواهد داشت، لذا ورود جمعیت هم به صلاح نیست و کشورها باید تا می‌توانند به خود اتکا کنند و نیروی کار بومی بسیار مهمتر و مفیدتر از وارد کردن جمعیت است.

رژیم صهیونیستی و چالش‌های امنیتی ناشی از کمبود جمعیت

یکی از مشکلات رژیم صهیونیستی این است که جمعیتی را ایجاد کرده‌اند که در حدود سه میلیون است و هرکسی دو پاسپورت دارد و به محض اینکه صدای ترقه‌ای ایجاد بشود به کشور خودشان می‌رود، جمعیت این رژیم بی قرار است اما در فلسطین جمعیت متعلق به این کشور است، فلسطینی‌ها بر همین مبنا در تلاش برای بازگشت به کشور خود هستند، این یعنی اهمیت جمعیت برای یک کشور. نکته دیگر بازدارندگی دفاعی آن کشور است، به کشوری که جمعیت و ظرفیت نظامی دارد کسی نمی‌تواند حمله کند.

اگر عراق جمعیت نداشت نمی توانست در مقابل داعش بایستد، طبعا اگر مردم با حاکمیتی همراه باشند جمعیت بازدارندگی دارد، یکی از عوامل اینکه امکان حمله به ایران وجود ندارد مؤلفه جمعیت ما است، اگر جمعیت پیر بشود و جایگزین نشود قطعا امکان حمله به ما راحت تر می‌شود.

یک کشور اگر جمعیت زیاد دارد کاملا می‌تواند چانه زنی کند، این جمعیت ظرفیتی را برای ما ایجاد می‌کند که بتوانیم در مقابل دشمنان قرار بگیریم و دستاوردهای مختص به خود را داشته باشیم. در حوزه جمعیت خود جمعیت یک ظرفیتی دارد که به ما اجازه می‌دهد هرکاری انجام بدهیم، این ظرفیت باعث می‌شود که همه باهم بتوانیم هرکاری را ممکن کنیم. شاهد اینکه کشور هند که زیرساخت‌های اقتصادی آن خیلی هم قوی نباشد اما کشور قوی تلقی می‌شود، همچنین چین توسعه زیرساختی دارد و جمعیت هم دارد و قدرت محسوب می‌شود. در اروپا هم پرجمعیت‌ترین‌ها قوی‌تر هستند، در طرح خاورمیانه جدید تلاش می‌کنند عراق را تبدیل به سه کشور ۲۰ میلیونی بکنند و ایران را هم تجزیه و تبدیل به کشورهای کوچک بکنند، در گذشته نیز قبایل پرجمعیت پرقدرت بودند و امروزه شهرهای پرجمعیت و کشورهای پرجمعیت مؤثر و قدرتمند هستند.

دو چشم انداز آینده کشور ناظر به جمعیت

ما دو چشم انداز برای آینده داریم، جمعیت ۸۰ میلیونی که امکان توسعه دادن خود و تشکیل تمدن نوین در جهان براساس چشم انداز خود را دارد یا اینکه یک کشور فرتوت سی میلیونی باشیم که کاری نمی‌تواند انجام بدهد. اگر خداوند می‌فرماید، که ما به شما روزی می‌دهیم، یعنی می‌فرماید، ظرفیت جمعیت ایجاد سرمایه می کند و ایجاد قدرت، ولو قدرت اقتصادی می‌کند، یعنی این سنت الهی است که جمعیت حتی در حوزه اقتصاد و رزق هم ایجاد قدرت می‌کند، نه اینکه جمعیت رزق را از بین ببرد و تجربه هم همین موضوع را ثابت کرده است.

چشم انداز آینده جامعه ما و سندهای آینده ما اگر روی نقطه جمعیت و خانواده تأکید نکند و خانواده استحکام و هویت اجتماعی نداشته باشد و جامعه به معنای واقعی شکل نگیرد، ما در آینده جمعیت که نخواهیم داشت، عملا اقتصاد، امنیت و قدرت ما تقلیل خواهد رفت و در جامعه جهانی یک بازیچه خواهیم بود، اگر می خواهیم یک بازیگر مهم در جهان باشیم و تمدن سازی کنیم، چاره این است که با منطق تحدید جمعیت مقابله کنیم، نباید کوتاه مدت را فدای دراز مدت کنیم و از افزایش جمعیت خانواده غفلت کنیم و این منطق در جامعه و حکومت نیز به همین صورت است.

ارسال نظرات