کتاب «ابد + ده سال» راهی بازار نشر شد
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل سوره مهر، این اثر که به قلم هادی عابدی تدوین و نوشته شده، دربردارنده خاطرات امیر سرتیپ دوم اکبر فتورائی، از دوران کودکی وی تا فعالیتهای او در سالهای پیش از انقلاب و پس از انقلاب است.
راوی در این اثر ابتدا به خاطرات دوران کودکی خود میپردازد و در ادامه به پیوستنش به ارتش اشاره میکند. ادامه کتاب به خاطراتی از فتورائی اختصاص دارد که راوی در آن به فعالیتها و حال و هوای نظامیهای مذهبی در دوران ستمشاهی میپردازد.
در این میان بخش قابل توجهی از خاطرات فتورائی به نوع نگاه سیستم زنان به نیروهای مذهبی ارتشی اختصاص دارد. از خلال خاطرات ذکر شده چنین برداشت میشود که سیستم ارتش دوره شاه به شدت مخالف فعالیت نیروهای مذهبی بوده و بارها تلاش کرده تا یا به روشهای غیر مستقیم آنها را از دیانت دور کند و اگر موفق نشد، با مأموریتهای خارج از شهر، آنها را از پایتخت دور کرده و گرفتار حواشی امر کند.
کتاب در ادامه به بازداشت شدن راوی به جرم به مخاطره انداختن امنیت ملی کشور و حکم ابد وی اختصاص دارد. راوی در این بخش به بیان و ویژگیهای زندانهای رژیم در آن زمان میپردازد که در آن نیز میتوان از باب تاریخی مطالب جالبی را خواند که از جمله این موارد وضعیت سیستم زمانه و روشهای بازجویی است. کتاب در فصلهای بعدی به زندگی راوی پس از سالهای انقلاب اختصاص دارد که در این بخش خاطراتی از شهید صیاد شیرازی نیز روایت میشود.
در بخش مربوط به شهید صیاد شیرازی آمده: سال 60 صیادشیرازی فرماندهی عملیات منطقة شمال غرب را بر عهده داشت و پاکسازی مناطق کردستان و سنندج را از وجود گروههای مسلح ضد انقلاب انجام میداد. مرحوم ظهیرنژاد نیز ارتقاء مقام گرفته و فرمانده نیروی زمینی شده بود. بنابراین لشکر 64 فاقد فرمانده بود و آقای ذکیانی تنها برای مدت کوتاهی سرپرستی لشکر را بر عهده گرفت. صیادشیرازی فرماندهی لشکر 64 را به سرهنگ ذکیانی پیشنهاد کرد، اما ذکیانی به دلیل جوان بودن صیادشیرازی، فرماندهی او را بر خود قبول نداشت و بر این باور بود که صیاد توانایی لازم برای اشغال پست فرماندهی عملیات شمال غرب را ندارد، از این رو پیشنهاد صیادشیرازی را رد کرد. به ناچار صیادشیرازی ضمن فرماندهی شمال غرب، رأساً سرپرستی لشگر را تا تعیین فرمانده جدید بر عهده گرفت، من را نیز به معاونت خود در لشگر برگزید.
یکی از کارهای مهمی که صیادشیرازی در زمان فرماندهی عملیات شمال غرب انجام داد، تشکیل تیپ شهدا بود. تیپ مذکور را افراد داوطلبی شکل میدادند که بسیار شجاع و جسور بودند و آمادگی انجام هرگونه عملیاتی را داشتند. حضور این افراد در صحنههای درگیری باعث بالا رفتن روحیه دیگر رزمندگان شده و نتایج بسیار مطلوبی به بار میآورد.
نزدیک به یک سال در این سمت در کنار دوستان بزرگواری همچون سیدحسام هاشمی و ناصر آراسته خدمت کردم تا اینکه به دستور رهبر کبیر انقلاب، معاون پرسنلی (نیروی انسانی) ارتش عزل شد و صیادشیرازی من را به جای او در این پست قرار داد. عزل معاون قبلی از این روی صورت گرفت که وی فردی تندخو بود و باعث بروز تنش در میان نیروها شده بود. خبر ناراحتی افراد ناراضی به اطلاع مرحوم امام رسیده بود و ایشان نیز صیادشیرازی را در جلسهای مخاطب قرار داده و جویای ماوقع شده بود. در آخر نیز دستور عزل این فرد را به فرماندهی نیروی زمینی داده بود.
صیادشیرازی که از خلق و خوی ملایم من آگاهی داشت، معاونتش را در حوزه پرسنلی بر عهدهام گذاشت. کار در حوزه پرسنلی فراز و فرود چندانی نداشت. رویه یک نواختی که مدت نزدیک به 19 ماه هر روز بیهیچ هیجانی تکرار میشد.»/998/د102/ق