تنگه هرمز و منطقه؛ ایران به دنبال تقابل است یا موازنه تهدید؟
«اگر آنها منافع ما را تهدید کنند، منافع شان را تهدید خواهیم کرد... و آنها باید تهدید ما را جدی بگیرند»؛ به نظر میرسد این اظهارات «سردار یدالله جوانی» (معاون سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) دقیقاً وضعیتی که روابط تهران و واشنگتن به آن رسیده است را توصیف میکند. منافع آن چیزی است که دو طرف تلاش میکنند تا از آن دفاع نمایند؛ به گفته سردار جوانی «اگر آمریکاییها بخواهند مبنا را بر زورگویی بگذارند، طبیعی است که نیروهای مسلح ایران در راستای حفاظت از منافع ملت ایران از توانمندیها و قابلیتهای خود بهرهبرداری کنند. اگر کسانی بخواهند منافع جمهوری اسلامی ایران را به خطر بیاندازند، ایران هم منافع آنها را با امکاناتی که دارد، به خطر میاندازد».
تهدیدات و وعدههای مبنی بر تحریمهای بیسابقه علیه ایران از جانب ترامپ و تیم او به صورت فزایندهای در حال افزایش است. در پاسخ به این تهدیدات، رییس جمهور ایران به ترامپ هشدار داد که با «دم شیر بازی نکند» و گفت بستن تنگه هرمز فقط یکی از برگهایی است که ایران در این تقابل دارد. به دنبال این موضوع، دونالد ترامپ هم در توییتر پاسخ داد و حسن روحانی را به «پیامدهای تاریخی» این تقابل تهدید کرد. فرمانده سپاه قدس، سردار قاسم سلیمانی، هم وارد شد و صراحتاً و مستقیماً ترامپ را تهدید کرد با بیان اینکه: من حریف تو هستم. وی در عین حال ترامپ را این گونه خطاب داد که «ادبیات شما کابارهای است... لازم است قبل از بیان چنین تهدیداتی، از پنتاگون و سازمان اطلاعات امریکا درباره توانایی ایران سوال بپرسید».
جدا از اینکه توییتهای ترامپ حاوی «ادبیات کابارهای» است یا نتیجه گفتگوهای سالنهای سیاسی، اما به هر حال نوعی از تهدید منافع است که به تقابلی منجر میشود که دولتهای منطقه و به ویژه دولتهای خلیج فارس هم از این تقابل و پیامدهای آن در امان نیستند؛ در واقع دستورالعملی جادویی که بعضی از دولتها بر اساس آن به «تحدید ایران» یا وارد کردن ضربهای نظامی به آن بدون پرداخت هزینه سنگین امیدوار هستند، دستورالعملی غیر واقعی است و ویژگیهای ژئوپولتیک ایران و همچنین همسایگانش، این طرح را رد میکند. این یادداشت به تشدید سرعت تبادل تهدیدات میان ایالات متحده امریکا و ایران میپردازد و درباره چالشهایی که ایران در مدیریت تقابل با واشنگتن با آن روبهرو است، بحث میکند.
تنگه هرمز: گذرگاه انرژی
بسیاری از مقامات ایران بر توانایی کشور برای بستن تنگه هرمز، که از طریق آن حدود 40 درصد از تولید جهانی نفت عبور میکند، تأکید میکنند. محروم کردن ایران از صادر کردن نفت خود در واقع اعلام جنگ است؛ تحریمهای این چنینی بحران اقتصادی ایران را تشدید و فشار معیشتی را تحمیل میکند که دولت ایران قادر به تعامل با آن نیست. این اقدام همچنین به مثابه طرحی برای سرنگونی نظام و از بین بردن مشروعیت حکومت در نظر شهروندانش است، این موضوع برداشت رهبر انقلاب اسلامی، حضرت آیت الله خامنهای، از تحرک امریکا است: «هدف فشار اقتصادی امریکا علیه ایران، تحریک ایرانیان علیه حکومتشان است» و اینکه واشنگتن «این فشارهای اقتصادی را وارد میکند تا ملت را از نظام جدا کنند».
ممانعت از صادرات نفت در واقع یک تهدید امنیتی مستقیم برای تهران است و این امر آن را مجبور میکند تا دست به اقدامی بیسابقه بزند که به نوبه خود جرقه تقابل در منطقهای مملو از مشکلات امنیتی را خواهد زد. وقتی ایران چنین تهدیدی میکند، در واقع محاسبات تاجر مسلکی ترامپ را مخاطب قرار میدهد تا آن را وادار کند تا این موضوع را در نظر بگیرد که چنین اقدامی چه ضررهایی به اقتصاد جهانی وارد میکند و اقتصاد کشورش یا دولتهای اروپایی از آن در امان نخواهند ماند.
اگر چه ایران به لحاظ قانون بینالملل حق بستن تنگه هرمز را ندارد، اما از نظر عملی میتواند این کار را انجام دهد، به ویژه اینکه سپاه پاسداران انقلاب در سالهای گذشته، بستن این تنگه را به صورت شبیهسازی شده آزمایش کرده است. البته این اولین بار هم نیست که ایران تهدید به بستن تنگه هرمز میکند؛ بلکه این موضوع به دوران هاشمی رفسنجانی در سال 1985 برمیگردد که این گونه تهدید کرد: «بستن تنگه هرمز نیاز به داشتن موشک ندارد، ایران میتواند آن را با توپخانه ببندد. اگر تنگه هرمز بسته شود، کل خلیج [فارس] تحت سلاح هواپیماها، هلیکوپترها، کشتیها، و توپخانههای ما قرار خواهد گرفت».
چندی پیش پایگاه خبری تسنیم ویدئویی را با این عنوان منتشر کرد: «تهدید نفتی ایران به زبان ساده». در این ویدئو گفته میشود تضمین امنیت دست کم نیمی از صادرات نفتی جهان متکی به «رضایت ایران» است. 80 درصد صادرات نفت جهان را 15 کشور شامل عربستان، روسیه، عراق، کانادا، امارات، ایران، کویت، نیجریه، آنگولا، قزاقستان، نروژ، ونزوئلا، ایالات متحده امریکا، مکزیک و بریتانیا تأمین میکنند، در حالی که قطر و عمان 2 درصد نفت جهان را تأمین مینمایند. 5 دولت از میان این دولتها در غرب آسیا قرار گرفتند؛ (یعنی عربستان، عراق، ایران، امارات متحده عربی، و کویت). در حالی که نزدیک به نیمی از صادرات نفت جهان از این منطقه تأمین میشود؛ غرب آسیا عمده نفتی که بازار اروپا و مقادیر زیادی از نفتی که چین، کره جنوبی، هند، و ژاپن به آن احتیاج دارد را تأمین میکند.
فرایند انتقال نفت به این کشورها از طریق 3 تنگه صورت میگیرد: تنگه هرمز، که خلیج فارس را به اقیانوس هند متصل میکند؛ باب المندب، که دریای سرخ را به اقیانوس هند وصل میکند؛ و کانال سوئز که دریای سرخ را به دریای مدیترانه وصل میکند. در واقع نفتکشها باید از یکی از این سه تنگه عبور کنند، در سال 2017 روزانه نزدیک به 19 میلیون بشکه نفت از تنگه هرمز، حدود 5 میلیون بشکه از باب المندب، و 5.5 میلیون بشکه از کانال سوئز عبور کرده که بدین ترتیب در مجموع 28.5 میلیون بشکه در روز از این تنگهها گذشته است.
ایران میگوید میتواند تنگه هرمز را ببندند و بر سطح امنیت گذرگاههای آبی در کل منطقه تأثیر بگذارد. این کشور به واسطه واقعیت جغرافیایی، اشراف امنیتی کامل بر تنگه هرمز دارد و به واسطه روابطش با گروه انصارالله در یمن، از تأثیرگذاری امنیتی بر باب المندب و کانال سوئز برخوردار است. بعد از حمله به دو نفتکش بزرگ متعلق به عربستان از طرف گروه انصارالله، ریاض تصمیم به تعلیق حرکت نفتکشهای خود که از تنگه استراتژیک باب المندب در دریای سرخ عبور میکنند، گرفت. [مترجم: البته این نکته را باید مورد توجه قرار داد که برخلاف ادعای سعودیها، نفتکشهای عربستان نبود که مورد حمله انصارالله قرار گرفت بلکه ناو جنگی این کشور هدف قرار گرفت.] بعید است که این تعلیق بر عرضه نفت عربستان به آسیا تأثیر بگذارد، اما هزینه کشتیهای باربری عربستان به سمت اروپا و ایالات متحده را به دلیل زیاد بودن مسافت افزایش میدهد.
با توجه به نظریه واقعگرایی ساختاری، داشتن نگرانیهای امنیتی ذاتی دولتها است و این تهدید (نه قدرت) است که دولتها را به توازن قدرت و توازن تهدید وامیدارد. استفان والت از مفهوم موازنه تهدید، که به گفته او عنصری مهم در تفسیر روابط بینالملل است، استفاده میکند و معتقد است که تهدید (و نه قدرت) است که وزن نگرانی امنیتی دولتها در نظام بینالملل را تشکیل میدهد. دولتها برای افزایش قدرت نظامی خود برای تحقق موازنه، نه در قدرت، بلکه در تهدید تلاش میکنند. این کاری است که امروزه ایران تلاش میکند تا انجام دهد که بدین ترتیب تهدید منافعش به تهدید منافع دشمنانش منجر میشود.
نفوذ ایران در منطقه
تشدید تنشها با حضور ایران و نفوذ آن در پروندههای مختلف منطقهای، به ویژه در سوریه و یمن، مرتبط است. همزمان با نشست اخیر ترامپ ـ پوتین، تحلیلها متمرکز بر این بود که ایران موضوع اساسی این گفتگوها است و همراه با این مذاکرات صحبت از امکان توافق روسی ـ امریکایی میشد؛ توافقی که شامل اخراج ایران از سوریه بشود. اما سوالی که دادههای میدانی سوریه مطرح میکنند این است: آیا روسیه قدرت و ابزار لازم اخراج ایران را دارد یا اینکه آیا ایران قادر است ـ اگر ببیند «همپیمان روس» آن به ضررش توافقی منعقد میکند ـ حضورش در سوریه را پرهزینه سازد؟ همانطور که با حضور خود در خاک سوریه، به ورود روسیه به این میدان کمک کرد، حالا هم میتواند این وجود را مختل کند.
با بررسی استراتژی ایران در سوریه میتوان گفت خروج نیروهای این کشور آسان یا معطوف به تصمیم روسیه و امریکا نیست، مگر اینکه امریکا تصمیم بگیرد که جنگی زمینی علیه وجود ایران در سوریه به راه بیندازد که البته امری بعید است. وجود ایران در سوریه امری واقعی است و نمیتوان از حل و فصل بحران در این کشور بدون مشارکت ایران صحبت کرد. در واقع ایران دارای ابزارهایی در سوریه است که نمیتوان آن را نادیده گرفت، و احتمالاً مهمترین آن شبهنظامیان مسلحی است که بقای نظام سوریه مشروط به کمک آنان است. البته تداوم نفوذ منطقهای ایران با مشکلات بزرگی روبهرو است که شاید مهمترین آنان عبارت است از: حمله اسرائیل به مواضع آن در سوریه، شکنندگی ائتلاف با روسیه، بحران واقعی که اقتصاد ایران در آن به سر میبرد، و تشدید وضعیت وخیم با بازگشت تحریمهای امریکایی در سه ماه آخر سال 2018 است.
نتیجهگیری
امروزه مسأله مهم و ضروری این است که آیا دو طرف منازعه (یعنی ایران و ایالات متحده امریکا) قصد دارند که تهدیدات کلامی خود را اجرایی کنند یا اینکه راه حلهای سیاسی، دیپلماتیک، و اقتصادی وجود دارد که به وسیله آن منطقه میتواند از پرداخت بهای سنگین اجتناب ورزد؟ ایران از طریق تهدید و پاسخ به تهدید، شخصیت تاجر مسلکی ترامپ را هدف قرار داده، برای اینکه او را وادار کند هزینهها و خطرات را محاسبه نماید ـ ولیکن در عین حال باید رفتارهای نامتعارف رییس جمهور امریکا و تمایل آشکار وی برای اینکه بر خلاف قواعد بینالمللی عمل کند را هم در نظر بگیرد. با وجود آنکه ایران در فهم سیاست امریکا از زمان بوش پدر تا پایان دوره اوباما تجربه به دست آورده بود، اما در حال حاضر به مکانیسمهای جدیدی برای تعامل با ترامپ و تیمش احتیاج دارد؛ کسانی که با تخاصم آشکار علیه جمهوری اسلامی رفتار میکنند.
ایران و ایالات متحده رفتارهای متخاصم علیه یکدیگر بروز میدهند. اما این رفتار دو چهره دارد؛ اول: با استناد به نظریه استراتژی سان تزو، تشدید تهدید ملتها علیه یکدیگر در واقع تمایل آنها به مذاکره بیشتر را منعکس میکند. هوشنگ امیر احمدی، استاد ایرانی دانشگاه راتگرز، معتقد است که مذاکره میان دو طرف در خلال 3 تا 6 ماه آینده آغاز میشود. ترامپ تمایل خود را اعلام کرده ـ برای اینکه ایرانیان را برای به دست آوردن توافقی جدید، پای میز مذاکره بکشاند. اما چهره دوم میگوید با این حد از تخاصم، تعامل ممکن نیست، مگر با تقابل مادی که بعدی نظامی پیدا میکند و پیامدهای پرهزینهای برای همه طرفها دارد./۸۴۷/ب۱۰۱/ع
نویسنده: دکتر فاطمه صمادی/ الجزیره للدراسات
تلخیص و ترجمه: موسسه آینده پژوهی جهان اسلام