انتشار کتاب منشور جاودانه؛ شرحی بر نهج البلاغه
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در مشهد، بیش از هزار سال است که سخن «امیر بیان» و «سرسلسله ی ادیان و خطیبان، علی علیهالسّلام» در فرهنگ اسلامی میدرخشد و هر روز گستردهتر مرزهای جغرافیایی را در مینوردد و حوزه های جدید اندیشه بشری را میگشاید.
این فرهنگ متعالی و جاودانه فراتر از قالب های محدود مکتبها و مذهبها برای انسانها پیام و برنامه ارائه کرده است، به طوریکه هر فرهیختۀ منصفی که بدان آگاهی و دسترسی پیدا کند شیفته و علاقهمند گردد. نگاه کنید به نوشتۀ «جرج جرداق» مسیحی:
و «شبلی شمیل» ماذی: امام علی بن ابیطالب بزرگ بزرگان و یکتا نسخه ای که شرق و غرب جهان نه در گذشته و نه امروز، صورتی بر طبق آن ندیده است.
«منشور جاودانه» شرحی بر نهج البلاغه اثر آیت الله سید جمال الدین دین پرور است که بیش از 100 جلد کتاب و مقاله درباره ترجمه و شرح موضوعی نهج البلاغه دارد.
آیت الله دین پرور 40 سال در زمینه نشر معارف نهج البلاغه کوشیده است و از مهم ترین اقدامات او در این حوزه می توان به تأسیس بنیاد بین المللی و مرکز نشر آثار نوشتاری دینی نهج البلاغه، راه اندازی دوره های آموزشی و تدریس نهج البلاغه در حوزه علمیه قم اشاره کرد.
از این اثر که امسال در آیین اختتامیه نخستین دوره «کارگاه معارف و روش تدریس نهج البلاغه» در مشهد با حضور معاون قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رونمایی شد، در سال 1390 از سوی انتشارات بنیاد نهج البلاغه با نظارت کانون صحیفه نور به شمارگان سه هزار جلد به چاپ رسید.
«منشور جاودانه» حاوی شرح 40 خطبه ابتدایی نهج البلاغه است که در 752 صفحه به رشته تحریر در آمده است و به بهای 250 هزار ریال در بازار کتاب به فروش می رسد.
در بخشی از این کتاب با اشاره به موضوع اولویت مصلحت اسلام و مسلمین چنین آمده است: « حکومت و ریاست برای دنیا پرستان بسیار شیرین و پر جاذبه است و حاضرند به هر قیمتی شده آن را به دست آورند و بر آن تکیه زنند. اما امام که در افق اعلای ایمان و تقوا بود هرگز از این دیدگاه بدان نمیگرست، بلکه حکومت و خلافت را تکلیفی الهی میدانست که از سوی خدا و پیامبر به آن حضرت محوّل شده است و باید از آن دفاع کرد و در راه استقرار آن کوشید. ولی پس از رحلت پیامبر اکرم صلّیالله علیه و آله، امام علی علیهالسّلام با حرکتی مرموز و برنامه ریزی شده از قبل مواجه شد و آ«، توطئۀ سقیفۀ بنی ساعده و کودتای خزندهای بود که با جمع شدن افرادی کمتر از انگشتان دست و تعارف به یکدیگر، بهراحتی آن حضرت را کنار زدند و مسیر حکومت اسلامی را منحرف کردند.
امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام که از شش سالگی در کنار پیامبر صلّیالله علیه و آله بود و در میدانهای جهاد و مبارزه لحظهای کوتاه نیامد و جز به پیشرفت اسلام و مصلحت مسلمین نمیاندیشید، اگر میخواست درگیر شود و دست به شمشیر برد، مردم دست از دین میکشیدند و دشمنان خارجی مانند روم و غیره با سوء استفاده از این فرصت، یکسره فاتحۀ اسلام را میخواندند.
در چنین شرایطی تمام فکر و تلاش امام علیهالسلام حفظ اسلام و وحدت صفوف مسلمین بود: « وَ اَیـْمُ اللّهِ لَوْلا مـَخـافـَةُ الْفـُرْقـَةِ بـَیْنَ الْمُسْلِمینَ وَ اَنْ یَعُودَ الْکُفْرُ وَ یَبُورَ الدّینُ لَکُنّا عَلى غَیْرِ ما کُنّا لَهُمْ عَلَیْهِ».
در هر صورت امام علیهالسلام برای آگاهی مردم و روشن شدن حقایق و تلاش برای اجرای وصیّت پیامبر در امر خلافت، مهاجر و انصار را به دفاع از حق فراخواند.
سلمان گوید: وقتی شب فرا رسید، امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام حضرت فاطمه علیهاالسّلام را بر مرکبی نشاند و دست حسن و حسین علیهماالسّلام را گرفت و به درِ خانۀ مهاجرین و انصار رفت و حقّش را یادآوری کرد و آنها را به یاری فراخواند. از تمامی آن ها فقط چهل و چهار نفر پذیرفتند.
آنگاه امام علیهالسلام از آنها خواست که فردا صبح سرهای خود را بتراشند و سلاح بردارند و با آن حضرت پیمان مرگ بندند، اما صبح تنها چهار نفر آمدند.
راوی می گوید که از سلمان پرسیدم: آن چهار نفر چه کسانی وبدند؟ گفت: من، ابوذر، مقداد و زبیر بن عوام.
سپس امام در شب بعد به سویشان رفت و آنها را سوگند داد. گفتند فردا صبح حتماً در خدمت هستیم. اما روز بعد هم کسی نیامد. باز در شب سوم امام از آنها خواست که فردا حضور یابند ولی متأسفانه روز سوم هم غیر از همان چهار نفر هیچ کس نیامد. آنگاه علی علیهالسّلام که ناجوانمردی و خدعۀ آنها و کمیِ یاران باوفای خود را دید، خانه نشین شد و به گردآوری قرآن پرداخت.
کوتاه سخن آنکه امام علیهالسّلام پس از اتمام حجّت و انجام وظیفۀ روشنگری و اینکه در تاریخ بماند که او در جهت تحقق وصیّت پیامبر صلّیالله علیه و آله و خلافت اسلامی تلاش کرده است، عاقلانه و دردمندانه از کرسی خلافت فاصله گرفت و آن را وانهاد (فَرَأَیْتُ أَنَّ صَبْرُ عَلی هَاتَا أَحْجی).
اما عاقلانه: زیرا اگر دست به شمشیر میبرد، جز کشته شدن مردم ثمری نداشت و به نتیجه هم نمیرسید، پس عقل و منطق حکم میکرد که صبر و سکوت پیشه سازد و از هدر رفتن نیروها جلوگیری کند، در غیر اینصورت منافقان و مشرکان و دیگر دشمنان قسم خوردۀ اسلام به صحنه میآمدند و زحمات 23 سالۀ پیامبر اکرم صلّیالله علیه و آله را بر باد می دادند.
و اما دردمندانه: زیرا میدید که چگونه اوج عظمت اسلام و رهبری آن تنزّل مییابد و عدالت اسلامی افول میکند و مردم رو به انحطاط می روند (فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَدْیً وَ فِی الْحَلْقِ شَجیً).
و این است معنای «أری تُرائی نهبًا». زیرا منظور ارث معمولی و حتّی فدک هم نیست بلکه همان امامت و خلافتی است که پیامبر اکرم صلّیالله علیه و آله بارها آن را اعلام فرمود.
در ادامه درباره تفسیر صفات الهی و امتیازات ویژه ی آن چنین می خوانیم؛ یکی از صفات الهی «فاعل» است به معنای انجام دهنده، منظور این است که عالم هستی (انسان و جهان) «فعل» خداست، و به عبارت دیگر خداوند چون کارفرمای سرمایه داری نیست که فقط دستور ساختن بنای عظیمی را صادر کرده و بودجۀ آن را فراهم آورده باشد ولی خود دانش و توان لازم را نداشته باشد و در حقیقت مهندس و معمار و بنّا و کارگران، سازندۀ آن بنا هستند.
ولی خداوند حقیقتاً فاعل است، منتها کارها از سوی او مانند ما نیست که با ابزارها و حرکتهای خاص انجام شود. مثلاً یک بنّا وقتی میخواهد دیواری را بسازد باید از ابزارها و مصالح خاصی استفاده کند و حرکتهای مختلفی را انجام دهد و نظیر بالا و پایین رفتن از چوببست و جابهجا شدن به سمت راست و چپ، و اگر در یک گوشه بنشیند و مصالح و ابزاری نباشد، دیوار ساخته نمیشود. وللی فعل خداوند اینچنین نیست بلکه همانطور که در قرآن کریم صریحاً آمده است: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیئًا أَنْ یقُولَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ» یعنی اگر خداوند بخواهد کاری را انجام دهد فقط اراده میکند و بلافاصله آن کار شکل میگیرد و لباس هستی میپوشد و نیازی به حرکت ندارد، به دلیل اینکه حرکت از خصوصیات و عوارض جسم است و چون خداوند جسم نیست تصور حرکت هم دربارۀ او معقول نیست زیرا کلام الهی فعل اوست و نیازی به ابزار و مصالح و حرکت ندارد: «و إنّما کلامُه سبحانه فعل منه أنشأه و مثّله» یعنی کلام و فرمان خدا موجب تحقق و ایجاد آن چیز می شود.
و در بخشی دیگر در شرح بیکرانگی ذات و صفات الهی و نقش شگرف معمار هستی می خوانیم؛ «عالم هستی مدیون لطف و عنایت الهی است و خواهناخواه حیات موجودات، ستایش ذات باریتعالی است و هر موجود با زبان ویژۀ خود او را می ستاید. حتی آنان که سر بر آستان بت می ستایند نادانسته خدا را می خوانند و او را ستایش می کنند، که سخن گفتن، سپاسمندی از دهندۀ نطق است.
در واقع هرچه هست از اوست و غیر از او همه ریزه خوار خوان نعمت اویند.
مطلبی که از کلام امام علیه السّلام در این فراز استفاده می شود آن است که انسان در برابر خداوند با سه عجز و ناتوانی عمده روبروست: 1) عجز از ستایش کامل و جامع حضرت حق، 2) عجز از شمار نعمتهای بیپایان او، و 3) عجز از اداء حق پروردگار، تا هیچ ستایشگر نیایش کننده ای در گرداب غرور گرفتار نشود و از شکر نعمتهای بیپایان و بیشمار او غافل نماند و خود را مستغنی احساس نکند و آنها را به خود نسبت ندهد و بداند که هرچه عبادت و اطاعت کند، هنوز حق بزرگ الهی را اداء نکرده و کوچکتر از آن است که در مقابل عظمتها و نعمتهای خداوند توانسته باشد حتی وظیفۀ عبودیت را انجام دهد. کوتاه سخن آنکه تعریف و ستایش مثلاً گوهری ارزشمند زمانی ممکن است که حقیقت آن شناخته شده باشد، وگرنه چیزی که شناخته شده نیست چگونه امکان دارد به طور کامل معرفی شود و مورد تمجید و تعریف قرار گیرد.
پس همانطور که معرفت ذات پروردگار ممکن نیست، ستایش آن ذات مقدس هم چنانکه باید و شاید ممکن نیست.
در این اثر به حرکت خورشید، ماه و ستارگان نیز پرداخته شده است: «حرکت این کرات آسمانی که در علم هیئت مطرح است و از خطبه های حضرت امیر علیهالسّلام نیز استفاده میشود، آثار مهمّی برجای میگذارد که به بخشی از آنها اشاره میشود:
ظاهترترین و شناخته شده ترین کواکب از نظر تأثیر و تأثّر، خورشید و ماه هستند، زیرا از حرکت خورشید، روز و شب پدید میآید که روز زمان تلاش و کسب روزی است و در عین حال زمینه و وسیلۀ سعادت اخروی هم خواهد بود.
خورشید در حرکتهای خود منزلهای مختلفی را طی میکند تا به مغرب میرسد و هر منزلی که پشت سر میگذارد بهرهای از نور و انرژی و دیگر خواص آن را دریافت میکند و در شب که دوران غیبت خورشید و فرا رسیدن زمان آرامش و آسایش است، یک سلسله اموری اتفاق میافتد که هم نتیجه حرکت روز گذشته است و هم زمان تکوّن و تولید استعدادهایی جهت تکمیل و ادامۀ آثار آن در آینده و پیدایش قوۀ هاضمه و رساندن غذا به اعضا خواهد بود.» /1308/پ201/ب2