از ظرفیتهای کار نشر در کشورهای همجوار غافلیم
به گزارش خبرگزاری رسا، حجت الاسلام علیرضا سبحانینسب از ناشران خوب حوزۀ کودک و از فعالان نشر بینالملل است. او در سالهای اخیر در بسیاری از نمایشگاههای بینالمللی کتاب حضور داشته است و اخیراً نیز حق بهرهبرداری (رایت) تعدادی از کتابهای خود را به یک ناشر روسی فروخته است.
* در حال حاضر، بهلحاظ صادرات آثار مکتوب در چه وضعیتی قرار داریم؟ آیا اساساً چیزی به نام صادرات آثار مکتوب در کشور ما وجود دارد یا باید آن را تأسیس کنیم؟
یکی از بخشهایی که در حال حاضر، بهصورت جدی در صنعت نشر ما از بیرون از ایران دنبال میشود، نه از داخل، بردن کتابهای ایرانی به کشورهای مختلف است. تقریباً هر ساله حدود سه تا پنج میلیارد تومان کتابهای فارسیِ ایرانی به کشور افغانستان میرود. یک بخش قابلتوجهی از کتابهای عراق، لبنان و دیگر کشورهای عربی در ایران چاپ میشود و به عراق و کشورهای خلیج فارس ارسال میشود. برای مثال، با واگذاری رایت یک کتاب در عراق، این کتاب از طریق آنها به کویت رفته و حتی به آموزشوپرورش آنها هم رسیده است. همچنین گزارشاتی وجود دارد که شخصی کتابهای ایران را تکتک، یعنی یک نسخه و دو نسخه، بهصورت متفاوت تهیه میکند و به کتابخانۀ کنگرۀ آمریکا میدهد. لذا ما صادرات کتاب داریم و لیکن صادرات ما نظامیافته، هدفگذاریشده و دقیق نیست و ضمن اینکه صادرات کتاب فقط فیزیکی نیست و از طریق راهانداختن ایبوکها و یا امکان اُفست کتابهای ما در کشورهای دیگر صادرات صورت میگیرد. بهعنوان مثال، بنده سه کتاب به زبان اردو ترجمه کردم و در ایران چاپ کردم. تقریباً یک یا دو ماه بعد شنیدم در پاکستان اُفست شده. یعنی بدون اینکه به ما خبر بدهند، همان نسخهای را که ما بهزحمت توانسته بودیم آماده و چاپ کنیم، افست کرده بودند.
بخش قابلتوجهی از کتابهای ما که در خارج از کشور قابلدسترسی است، یا چاپهای اُفست دیجیتال است یا چاپ افستی است که در چاپخانههاست و یا کتابهایی هستند که از اینجا میبرند.
آنچه ما باید به فکرش باشیم، توسعۀ صادرات کتابمان است نه ایجاد آن. ما باید دربارۀ صادرات به برنامهریزی برسیم که ایران در فرصتهایی که اولویت دارد، حضور پیدا کند.
* کتابهای ما چه جذابیتی برای مخاطب خارجی دارد که بخواهد به سمت آن برود و آن را مطالعه کند؟ و کدامیک از کتابهای ما برای مخاطب خارجی جذابیت دارد که ما به سمت آن برویم و روی آن سرمایهگذاری کنیم؟ بهعبارت دیگر، ما در حوزۀ محتوا چه مزیتهایی داریم؟
ما واژهای داریم به نام «خارج». خارج، در نگاه آدمهای متفاوت، مصداقهای متفاوتی دارد و این سؤال برای افرادی است که منظورشان از خارج فقط اروپا و آمریکاست. درصورتی که منظور ما از خارج، بیرون رفتن از مرزهای ایران است. بزرگترین خطای دوستان ما در صدور کتاب این بود که چشمشان به اروپا بوده است. علیرغم اینکه ما برای اروپا و آمریکا هم محتوا داریم؛ ولی این دیدگاه، منطقی و سنجیده نیست. ما یک همجواران و همسایگانی داریم که فقط همجواری جغرافیایی با ما ندارند، بلکه از نظر فرهنگی و دینی با ما همجواری دارند.
در کشور افغانستان، کتاب ایرانی را اگر فقط در شناسنامه، قیمت افغانی درج کنیم، گویا این کتاب در افغانستان برای افغانها چاپ شده است. افغانستان همجواری جغرافیایی و همجواری فرهنگی و زبانی با ما دارد. همچنین ما با عراق، همجواری فرهنگی، جغرافیایی و دینی داریم و شکل زبان ما متفاوت است. خب این باید اولویت دوم ما باشد. چرا؟ چون آنچه بهعنوان مزیت نسبی ماست، وجود معنویت و ویژگی داشتن خانواده در فرهنگمان است؛ چیزی که جوامع غربی از آن فاصله گرفتهاند. این اشتراک را ما با عراق داریم، لذا صدور کتابهای ایران به عراق با ترجمۀ عربی میتواند جزو اولویتهای ما باشد و بعد از عبور از افغانستان، اولویت بعدی ما است. بعد از آن میرسیم به ترکیه.
ترکیه نیز با ما همجواری جغرافیایی و همجواری نسبی فرهنگی و دینی دارد. در آنجا، غلبه با اهلسنت است؛ اما چون مسلمان هستند، بسیاری از کتابهای ما برای آنها جذاب است؛ آنچه بین ما مشترک است مثل بخشی که با نگاه دینی نوشته میشود یا روابط اجتماعی یا سُنن نبوی ما، مشترک است و سنن ویژۀ مذهب ما، به این معنا که روایاتی که از اهلبیت به ما رسیده، از پیامبر بوده یا در راستای سخنان پیامبر است و مخصوصاً علمای اهلسنت و کتابهای اهلسنت در آن زمینهها حاشیههای خلافی ندارند، لذا اینها پذیرش دارد. همچنین کتابهایی در حوزۀ اخلاق اجتماعی و خانواده در خیلی از کتابفروشیهای خلیج فارس دیده شده است. ما متأسفانه اولویت به اروپا میدهیم و فکر میکنیم اگر در قلب اروپا نفوذ کنیم، صادرات کردهایم. اگر از بخش دینی عبور بکنیم، بزرگترین مزیتهای فرهنگی و نشری ما ادبیات است. ما اگر از دریچۀ ادبیاتمان نگاه بکنیم، هر جای دنیا برویم، بازارمان را داریم. در اروپا، شاهنامه، مولوی، کتابهای سعدی و حافظ به زبانهای مختلف چاپ میشود. ادبیات فاخر ما در آن سوی مرزها خواهان دارد.
* آیا به ادبیات معاصر ما هم توجه میشود؟
توجه آنها به شاهنامه، مولوی و سعدی و دیگر بزرگان بهخاطر شناختی است که ملتها و خوانندگان از این افراد دارند. ما اگر در هر ژانر، اعم از داستان، رمان، شعر و...، آثار فاخری را که ادامۀ راه سعدی و حافظ و مولوی و دیگران هستند یا هر چیزی که نگاه حکیمانۀ حکمای ما را داشته باشد، شناسایی کنیم، آنوقت این آثار هم همان اثرگذاری آثار پیشینیان را دارند.
متأسفانه ما برای شناساندن آثار فاخرمان در بیرون از کشورمان کارهای جدی نمیکنیم. برای مثال، افرادی که در حوزۀ نشر بینالملل فعالیت دارند، بهندرت از تعداد فعالان در این حوزه و کتابهای آنها اطلاع دارند. همچنین افرادی که مرتب به نمایشگاههای فرانکفورت و... میروند، حلقۀ بستۀ محدود کسانی را که اهل نمایشگاه هستند، نمیشناسند. یعنی ما حتی در ایران هم نتوانستهایم تعداد ناشران بینالملل را مشخص کنیم. بهعنوان مثال، مرحوم موسوی لاری! ایشان به چندین زبان کارهای جدی داشتند و خودشان به کشورهای مختلف رفته و آنها را توزیع میکنند. در ایران، بهجز افراد معدودی، کسی خبر ندارد که آقای موسوی لاری چند تا کتاب چاپ کرده و به کجا برده و توزیع کردهاند. همچنین انتشارات انصاریان در قم که از همهجای دنیا وقتی به ایران میآیند، سراغ این انتشارات را میگیرند برای خرید کتابهای بینالمللی و لیکن ایشان نه در ایران شناخته شده و نه ما سعی کردهایم ایشان را بشناسانیم. ایشان بهطور طبیعی از اول انقلاب شروع بهکار کرده است و ارتباط مویرگی با خوانندگانش در کشورهای آفریقایی دارد.
ما اگر قرار است ادبیات معاصرمان را صادر کنیم، لازمهاش معرفی است. ما حتی در ایران ناشران بینالمللی خودمان را جمع نکردهایم تا آنها همافزایی داشته باشند، چه برسد به خارج از کشور. لذا لازمۀ صدور ادبیات معاصر، معرفی ناشران بینالملل است.
* اگر بخواهیم فرهنگ خود را به سایر کشورها منتقل کنیم، بخشی از آن در حوزۀ اندیشه است که حوزۀ اندیشه ما اسلامی و انقلابی است. اما متأسفانه خیلی شاهد نیستیم که کتابهایمان در حوزۀ اندیشه به خارج از کشور صادر بشود تا در اختیار مخاطبان کشورهای دیگر قرار بگیرد. آیا این گزاره درست است یا خیر؟ و اگر درست است، علتش چیست؟
یکی از مزیتهای جدی ما بحث اندیشهای است و تلاش برای صدور انقلاب و اندیشۀ دینی است، اما متأسفانه، کارهای متفرقه در جاهای متفاوت باعث میشود که ما احساس کنیم هیچکاری نمیشود. من قبلاً که به نمایشگاه مسکو رفته بودم، دیدم گروهی در زمینۀ ترجمۀ کتابهای فلسفی به زبان روسی کارهایی کردهاند؛ ولی بعد احساس کردهاند که این وادی علیرغم اینکه اثرگذاریاش میتواند در جامعه زیاد باشد؛ ولی برای مخاطبین کم و خاصی باید این کار را بکنند؛ لذا رو آوردند به کتابهای عمومیتر. بنابراین کارهایی شده است اما کارها منسجم نیست.
متأسفانه در ایران کارهای موازی زیاد انجام میشود، در خارج از کشور هم همینطور. در زمینۀ ترجمۀ آثار اندیشهای هم کارهایی شده؛ ولی آنقدر کارها متفرق و چراغ خاموش است و یکجا عرضه نمیشود که اصلاً نمیدانیم چقدر کار شده است. من در چند نمایشگاه خارجی که شرکت کردم، دیدم مثلاً در بخش عربی، یکی دو تا مؤسسه، خیلیخوب کار کردهاند. بحثهای اندیشهای ما را کار کرده و به عربی ترجمه کردهاند که از کتاب ایرانی ما متقنتر شده است.
ما در چند جهت مزیت داریم. بحثهای دینی ما یک بخشی هست که برمیگردد به داستان زندگی و بحث خانواده که اینها مزیتشان فقط برای کشورهای اسلامی است؛ اما بخشهای اساسی دینی مثلاً نگاه دین ما به محیط زیست، به طبیعت، به انسان و به ماوراء و...، اینها مسائلی است که با نگاه اسلامی ما قابلعرضه به کل جهان است؛ بهخاطر اینکه این کلیات در همۀ ادیان مورد بحث قرار میگیرد. از ادیان هم بگذریم، همۀ اندیشهها، همۀ فلسفهها اینها درش مورد بحث قرار میگیرد. ما در این زمینه اگر هم کار کردهایم، من ناشری که به خارج از کشور رفتوآمد دارم، از آن اطلاع کمی دارم. یعنی من الآن نمیتوانم به شما بگویم چقدر در این زمینه کار کردهایم. بزرگترین خسارت ما در ایران این است که نمیدانیم چه کسی چه کاری انجام داده است و باید دربارۀ آن چه موضعی گرفت؟
* شما به آیتالله موسوی لاری اشاره کردید که ایشان تجربیات بسیار موفقی در صادرات کتاب داشتند و توانسته بودند مخاطبان زیادی در نقاط مختلف دنیا بهدست آورند و با آنها در ارتباط باشند و به آنها کتاب عرضه کنند. این را بگذارید در کنار حضور سالانه و مستمر ناشران و فعالان فرهنگی ایران در نمایشگاههای بینالمللی مثل فرانکفورت، بلونیا و امثالهم که عملاً زمانی که اینها از این نمایشگاهها برمیگردند و ما از دستاوردهای این سفرها از آنها سؤال میکنیم، میبینیم که بخش قابلتوجهی از آنها با نگاه توریستی رفتهاند و شاید دستاورد چندانی بهدست نیاورده باشند و خیلیها معتقدند که اگر این سفرها به نمایشگاههای بینالمللی را متوقف کنیم، عملاً اتفاق خاصی نمیافتد، چون ما دستاورد ویژهای نداشتهایم. آیا این درست است یا خیر؟ علت آن چیست که یک نفر مانند آقای موسوی لاری توانسته است شخصاً با تکتک مخاطبان خود ارتباط برقرار کند و از این سمت، ما وارد نشر مدرن و حرفهای امروز میشویم، ولی باز نمیتوانیم موفقیتهایی را که گذشتگان ما داشتهاند، تکرار کنیم؟
بزرگترین مشکل ما این است که نگاه مسئولان ما به نشر در ایران، بیمار است و نگاه درستی ندارند و هنوز نشر داخل ایران را نتوانستیم نه در بخش تولید به مرحلۀ قابلقبولی برسانیم، نه در بخش توزیع. این نگاه بیمار حتی به ایجاد نمایشگاههای داخلی ما نیز سرایت کرده است، مثل نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران و نمایشگاههای استانی. این یک بیماری هست که اگر بخواهیم دربارهاش گفتوگو کنیم، برمیگردد به نوع نگاهی که دوستان داشتند و اگر از همان اوایل ایجاد نمایشگاهها، مصاحبهها را بخوانیم، بیتوجهی مسئولین به کل زنجیرۀ تولید و توزیع را میتوانید ببینید همین نگاه در بخش بینالملل هم وجود دارد. یعنی گاهی وقتها به بعضی چیزها اصالت میدهند؛ مثلاً با توجه به اینکه میگویند نمایشگاه، پس بزرگترین نیاز حضور ایران هم است، درصورتی که اینطور نیست. حتی اگر فرانکفورت بزرگترین رخداد کتابی دنیاست، برای ما جزء اولویتها نیست. برای ما حضور در نمایشگاه افغانستان اولویت دارد تا در آنجا، بتوانیم کتابمان را بفروشیم.
* آیا به نمایشگاه افغانستان میرویم؟
متأسفانه فقط مؤسسۀ الهدی سالانه میرود و سالی یکیدو میلیارد کتاب میبرد و موفق هم هست. الآن بیشتر، دلالهایی داریم که داخل ایران میآیند و کتابها را جمع میکنند و میبرند؛ یعنی عملاً حضور ناشران ایرانی در آنجا خالی است و کسی بازخورد ندارد که چه کتابی بیشتر خریداری میشود و نقد آنها نسبت به کتابهای ما چیست؟ نمایشگاههای عراق نیز، اولویت بیشتری برای ما دارند. نمایشگاههایی که نزدیک ما هستند، مثلاً خلیج فارس، اینها اولویت بیشتری برای ما دارند. یک رقم سنگینی، در حال حاضر، صرف نمایشگاههای اروپایی میشود. الآن برای نمایشگاه فرانکفورت هر میزانی که هزینه شد، حالا فرض میگیریم که رفته بودیم، آن چیزی که شما از آن بهعنوانِ ورودی یا خروجی به ایران انتظارش را دارید، از این نمایشگاه دریافت نمیشود. اگر یکبار هزینهای که در نمایشگاههای اروپایی میکنیم، برای ورود به نمایشگاه افغانستان هزینه کنیم، کل فرهنگ مکتوب افغانستان را میتوانیم متحول کنیم. یعنی یک نوع صدور انقلاب اتفاق میافتد.
* دولت باید حمایتهایی را در جهت تسهیل فرایند صادرات آثار مکتوب داشته باشد که این حمایتها میتواند در قالب حمایت از تولید و ترجمۀ آثار باشد یا دادن آن چیزی که شما حرفهایهای این حوزه به آن گرنت میگویید. این نقش را چگونه ارزیابی میکنید؟ دولت چه نقشی در ایجاد انگیزه و تشویق صادرکنندگان این حوزه ایفا میکند؟
گرنت یک روش معمول است و نزدیک به 150 کشور دارند از این ابزار برای ترجمه استفاده میکنند و این روش خوبی است. الآن، به نظر من، حمایت از نمایشگاههایی که قابلیت ارسال کتاب و فروش کتاب به زبان فارسی و عربی را دارند، میتواند در اولویت برنامۀ دولت قرار بگیرد، در کنار گرنت. نشر بینالملل هزینهبر است، اگر در دو زمینۀ بخش حمایت از تولید و بخش ترویج و توزیع دولت بتواند یک ساماندهی انجام دهد و رسانههای بینالمللی و نمایشگاههای بینالمللی را در اختیار نشر بینالملل قرار دهد، کار بسیار خوبی صورت گرفته است./998/د102/ق
منبع: نشریۀ شیرازه کتاب